در این شبهه آمده:علی -کرم الله وجهه- در خطبه 228نهج البلاغه، از عمر و خدمات او ستایش نموده، اما به خاطر تقیه این چنین فرموده: خدا شهرهای فلانی را برکت و او را پاداش دهد که کژی ها را راست، بیماری ها را مداوا، سنت پیانبرصلی الله علیه و آله را به پا و فتنه ها را پشت سر گذاشت. با جامه ای پاک و بی عیب از این جهان رخت بربست به خیر و نیکی آن رسید، از شر و بدی آن رهایی یافت، وظیفه خویش را نسبت به خداوند انجام داد، آن چنان که باید از مجازات او می ترسید خود رفت و مردم را بر سر چند راهی باقی گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت می یافتند و نه جویندگان هدایت به یقین، راه خویش را پیدا می کردند.

**((
لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ‏ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی‏)).نهج البلاغه(صبحی صالح):ص671

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود آورده : سید رضی-گردآورنده نهج البلاغه- گفته نسخه ای به دستم رسید که زیر کلمه «لله بلاد فلان- نوشته بود «عمر» و بدین طریق علی-کرم الله وجهه- از مقام والای عمر تمجید کرده.
**((
قد وجدت‏ النسخة التی بخط الرضی أبی الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان عمر)). شرح نهج البلاغه:ج12،ص3.
پاسخ حلی
الف. شارحان نهج البلاغه چه می گویند؟
1.
صبحی صالح، یکی از شارحان سنّی مذهب نهج البلاغه، در شرح خود می گوید: منظور، یکی از یاران امیرمؤمنان علیه السلام است:
این سخنان از سوی علی علیه السلام در ستایش یکی از اصحاب و یاران خود بوده است.
**((
و من کلام له ع یرید به بعض‏ أصحابه‏)).شرح نهج البلاغه: خطبه228،ص 350.
آیا عمر بن خطاب از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده؟
2.
یکی دیگر از شارحان شیعی نهج البلاغه مرحوم میرزا حبیب الله خویی است که مراد از این شخص را معین نموده است:
بنابراین احتمال دارد مراد از فلان ، مالک اشتر باشد که حضرت در بسیاری از کلمات خود از او بسیار ستایش نموده است.
**((
و علیه فلا یبعد أن یکون مراده علیه السّلام هو مالک بن الحرث الأشتر، فلقد بالغ فی مدحه و ثنائه فی غیر واحد من کلماته)).منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه:ج14،ص 375.

ب.کشف راز «فلان»
آنچه باعث شده برخی گمان کنند منظور از کلمه «فلان» در خطبه مورد،«عمر» می باشد مطلبی است که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود آورده و در بالا به آن اشاره شد.
در حالی که باید گفت:
1.
نوشته شدن کلمه ای خارج از متن و زیر کلمه ای، همان گونه که ابن ابی الحدید در متن فوق بیان داشته، نه تنها ادعای شبهه کننده را ثابت نمی کند، بلکه خود دلیلی است بر دست کاری در کتاب از سوی شخص دیگری و این یعنی آن که نظر امیرمؤمنان علیه السلام غیر از این بوده است.
2.
شاید گفته شود این کلمه شرحی بوده از سوی مرحوم سید رضی در حالی که اساسا" وی شرحی بر نهج البلاغه ننوشته و اگر هم چنین می بود، نظر وی برای ما حجت نیست.
گفتنی است در پاسخ به کسانی که مدعی هستند در برخی از نسخه های نهج البلاغه به جای کلمه «فلان» کلمه «عمر» آمده، می گوییم:
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ، اگر واقعا" شما در ادعایتان صادق هستید نسخه مورد ادعای خود را ارائه کنید. نسخه مورد ادعای شما کجاست که تا کنون هیچ یک از علمای شیعه آن را در هیچ کتابخانه ای ندیده و از سوی هیچ یک از علمای شمت نیز ارائه داده نشده؟
ج. بررسی سند خطبه
با توجه به برداشتی که برخی شارحان سنّی نهج البلاغه از متن مورد بحث داشته و آن را حمل بر «عمربن خطاب» نموده اند،احتمال می رود استناد آنان به برخی متون و مصادر مورد قبول وهابیت باشد، که شبیه چنین کلامی در منابع آنان از زنی در تمجید از عمر نقل شده که از سوی امیرمؤمنان علیه السلام نقل گردیده و به همین روی آنان در این جا نیز چنین استفاده ای نموده اند:
روزی که عمر از دنیا رفت، علی علیه السلام در حالی که غسل کرده بود نزد ما آمد و لختی سکوت نمود ،سپس سربلند کرد و فرمود: خداوند پاداش دهد زنی را که برای عمر می گریست. او (آن زن) می گفت: عمر کژی ها را راست و عمود را برافراشت، با پاکیزگی و عیوبی اندک در گذشت.سنّت را با خود برد وفتنه را برجای گذاشت.
**((
عن أوفى بن حکیم ، قال : « لما کان الیوم الذی هلک فیه عمر ، خرج علینا علی مغتسلا ، فجلس فأطرق ساعة ، ثم رفع رأسه ، فقال : لله در باکیة عمر ، قالت : واعمراه قوم الأود وأبرأ العمد ، واعمراه ، مات نقی الثوب ، قلیل العیب ، واعمراه ، ذهب بالسنة وأبقى الفتنة »)).مختصر تاریخ مدینه دمشق:ج6،ص57؛کنزالعمال: ج12،ص311.
**((
عن المغیرة بن شعبة قال لما مات عمر بکته ابنة أبی حثمة فقالت: واعمراه أقام الأود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحیا السنن خرج نقی الثوب بریئا من العیب قال وقال المغیرة بن شعبة لما دفن عمر أتیت علیا وأنا أحب أن أسمع منه فی عمر شیئا فخرج ینفض رأسه ولحیته وقد اغتسل وهو ملتحف بثوب لا یشک أن الأمر یصیر إلیه فقال یرحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبی حثمة لقد ذهب بخیرها ونجا من شرها أما والله ما قالت ولکن قولت)).تاریخ الطبری:ج2،ص 575.

پرسش از ما پاسخ از آنها
حال ما می پرسیم تا شبهه گران پاسخ دهند:
اگر بنا به استناد به خطبه های نهج البلاغه است ، چرا خطبه های زیر را نمی نگرند؟ وهابیت برای فرازهایی از نهج البلاغه که امیرمؤمنان علیه السلام با روشن ترین و در عین حال تندترین تعبیرات ، عملکرد خلفای پیش از خود را زیر سؤال برده چه پاسخی دارند؟
1.
کسانی که دین را اسیر خود کردند
هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلام پس از سال ها خانه نشینی و مظلومیت ، خلافت ظاهری را به دست می گیرد درباره کسانی که پیش از او بر مسند قدرت نشسته بودند، می فرماید:
همانا این دین در دست اشرار،اسیر گشته بود، با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را به دست می آورند.
**((
فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا)). نهج البلاغه: نامه 53.
2.
کسانی که بذر گناه افشانده ، عذاب و بدبختی درو نمودند
در جای دیگر، رفتار حاکمان پیش از خود را به افشاندن بذر گناه تشبیه کرده و می فرماید:
کسانی که تخم گناه افشاندند، با آب فریب، آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود ،درو نمودند.
**((
زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور)).نهج البلاغه:خطبه 2.
3.
کسانی که منافقان تابلودار را به قدرت رساندند
یکی دیگر از پرسش هایی که از لابه لای متون نهج البلاغه پیش روی ما قرار می گیرد پیرامون نصب منافقان تابلودار و شناخته شده، به عنوان کارگزاران حکومت در دوران پیش از حکومت خویش می باشد:
آنان (منافقان) پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باقی مانده، به پیشوایی گمراهی و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده ، به آنان حکومت بخشیده،برگردن مردم سوار گردیده و به وسیله آنان به دنیا رسیدند.
**((
ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا)).نهج البلاغه:خطبه 210.
4.
کسانی که با ظلم و انحصارطلبی، حکومت را در اختیار گرفتند
حضرت، در پاسخ شخصی که پرسید چگونه شما را که از همه سزاوارترید از مقام خلافت کنار زندند،فرمود:
آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد،در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی حریصانه بر کرسی خلافت نشسته و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.
**((
أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ‏ عَلَیْهَا نُفُوسُ‏ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِین‏)). نهج البلاغه:خطبه 162.
5.
کسانی که در صدد نابودی اسلام بودند
حضرت در نامه ای به مردم مصر درباره نپذیرفتن خلافت و قبول خانه نشینی در زمان خلافت خلفای پیش از خود می نویسد:
از پذیرش خلافت ، خودداری ورزیدم تا آن که دیدم گروهی از اسلام بازگشته ، می خواهند دین محمد صلی الله علیه و اله را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که در این صورت مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست.
**((
فَأَمْسَکْتُ بِیَدِی [یَدِی‏] حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ‏ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِل‏)).نهج البلاغه: نامه 62.
6.
کسانی که خلافت را از حضرت ربودند
روایات بسیاری در نهج البلاغه وجود دارد که آن حضرت به غصب خلافت تصریح می فرماید. به عنوان نمونه در نامه ای به برادرش عقیل می نویسد:
همانا آنان(قریش) در جنگ با من متحد شدند؛ آن گونه که پیش از من در نبرد با پیامبرصلی الله علیه و آله هماهنگ بودند. خدا قریش را به کیفر زشتی هایشان عذاب کند، آنها پیوند خویشاوندی مرا بریدند و حکومت فرزند مادرم(برادرم پیامبر صلی الله علیه و آله) را از من ربودند.
**((
قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی‏ سُلْطَانَ‏ ابْنِ أُمِّی‏)).نهج البلاغه:نامه 36.
7.
کسانی که از سنت نبوی به سنت فرعونی بازگشتند
امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر می فرماید:
(
اما افسوس که آنها) پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به گذشته خود بازگشتند و با پیمودن راه های گوناگون گمراه شدند و به دوستان و همفکران فاسد خود اعتماد و از غیر خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کرده و از وسیله ای که به دوستی آن مأمور بودند، جدا گشتند. از ریسمان هدایت فاصله گرفته، بنای استوار دین را از جایگاه اصلی خود انتقال داده و آن را در جایی دیگر نهادند؛ جایی که مرکز هر گونه گناه و فساد بود و آغاز هر فتنه و فتنه جویی، و پناه و گمراهانی که از این سو بدان سو سرگردانند و در غفلت، به سنت فرعونیان از همه بریده و به دنیا دل بسته اند یا پیوند خود را بادین گسسته اند.
**((
إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ‏ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْیَا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِن‏)). نهج البلاغه:خطبه 151.