گذشته از روایات فراوانی که در متون شیعه در پاسخ به این پرسش آمده ، می توان پاسخ های فراوانی را از لابلای کتاب های اهل سنت و مورد قبول وهابیت یافت که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1.بشارت پیامبر صلی الله علیه و آله به بهشت در صورت پذیرش ولایت امیرمومنان علیه السلام
به اقرار اهل سنت و روایات مورد قبول وهابیت در صورتی که امیرمومنان علیه السلام بدون وقفه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله به خلافت می رسید ، جامعه انسانی به راه راست رهنمود گردیده و سرانجامشان به بهشت می انجامید؛ نمونه هایی از متون اهل سنت در تایید این سخن را در زیر می خوانید:
ابن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامه رحلت من نزدیک گردیده ؛ عرضه داشتم: ای پیامبر آیا ابوبکر را به جانشینی برنمی گزینی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله از گفته من ناخرسند گردید و از من روی گرداند؛ پرسیدم: آیا عمر را بر نمی گزینی؟ باز هم حضرت ناراحت شد تا اینکه گفتم: آیا علی علیه السلام را به جانشینی بر نمی گزینی؟ فرمود: آری، به خدا سوگند اگر بیعت و اطاعت او را گردن نهید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد شد.
... همچنین عبدالله بن مسعود گوید: در شب آمدن جنیان به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله در محضر حضرت بودم که نفس عمیقی کشید؛ عرض کردم: چه شد؟ حضرت فرمود: خبر رحلت مرا داده اند؛ عرض کردم : آیا برای خود جانشین برنمی گزینی؟ فرمود: چه کسی را ؟ عرض کردم: ابوبکر ؛ حضرت سکوت کرد و پس از مدتی همان نفس عمیق و پرسش و پاسخ تکرار گردید؛ این بار نام عمر را بردم ، باز هم حضرت سکوت کرد تا بار سوم که نام علی بن ابی طالب علیه السلام را بردم حضرت فرمود: به همو که جانم در دست اوست اگر او را اطاعت کنید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد گردید.
حَدَّثَنَا...قَالَ (ص): «وَمَا أَظُنُّ أَجَلِی إِلَّا قَدِ اقْتَرَبَ» ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَلَا تَسْتَخْلِفُ أَبَا بَکْرٍ؟ فَأَعْرَضَ عَنِّی، فَرَأَیْتُ أَنَّهُ لَمْ یُوَافِقْهُ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَلَا تَسْتَخْلِفُ عُمَرَ؟ فَأَعْرَضَ عَنِّی، فَرَأَیْتُ أَنَّهُ لَمْ یُوَافِقْهُ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَلَا تَسْتَخْلِفُ عَلِیًّا؟ قَالَ: «ذَاکَ وَالَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُهُ لَوْ بَایَعْتُمُوهُ وَأَطَعْتُمُوهُ أَدْخَلَکُمُ الْجَنَّةَ أَکْتَعِینَ».
حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّبَرِیُّ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مِینَاءَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةَ وَفْدِ الْجِنِّ، فَتَنَفَّسَ، فَقُلْتُ: مَالَکَ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی یَا ابْنَ مَسْعُودٍ» ، قُلْتُ: اسْتَخْلِفْ، قَالَ: «مَنْ؟» قُلْتُ: أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: فَسَکَتَ، ثُمَّ مَضَى سَاعَةً ثُمَّ تَنَفَّسَ، فَقُلْتُ: مَا شَأْنُکَ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی یَا ابْنَ مَسْعُودٍ» ، قُلْتُ: فَاسْتَخْلِفْ، قَالَ: «مَنْ؟» قُلْتُ: عُمَرُ، فَسَکَتَ، ثُمَّ مَضَى سَاعَةً ثُمَّ تَنَفَّسَ، فَقُلْتُ: مَا شَأْنُکَ؟ قَالَ: «نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی یَا ابْنَ مَسْعُودٍ» ، قُلْتُ: فَاسْتَخْلِفْ، قَالَ: «مَنْ؟» قُلْتُ: عَلَیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: «أَمَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَئِنْ أَطَاعُوهُ لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ أَجْمَعِینَ أَکْتَعِینَ».المعجم الکبیر: ج10،ص 67،ح 9969،ح 9970؛ الجامع(ملحق بکتاب المصنف للصنعانی) [11،ص 318، ح 20646.
ابو نعیم اصفهانی از علمای معتبر اهل سنت روایت دیگری را با مضمون زیر روایت کرده:
به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کردند: آیا علی علیه السلام را به جانشینی بر نمی گزینی؟ حضرت فرمود: اگر علی علیه السلام را به سرپرستی بپذیرید او را، هدایت شده و هدایت کننده به راه راست خواهید یافت.
حدثنا جعفر بن محمد بن عمر ثنا أبو حصین الوادعی ثنا یحیى بن عبدالحمید ثنا شریک عن أبی الیقظان عن أبی وائل عن حذیفة بن الیمان قال قالوا یا رسول الله ألا تستخلف علیا قال إن تولوا علیا تجدوه هادیا مهدیا یسلک بکم الطریق المستقیم رواه النعمان بن أبی شیبة الجندی عن الثوری عن أبی اسحاق عن زید بن یثیع عن حذیفة نحوه. حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ج1،ص 64؛ الریاض النضره فی مناقب العشره: ج1،ص 303.
عن حذیفة قال قال رسول الله صلى الله علیه و سلم إن تستخلفوا علیا وما أراکم فاعلین تجدوه هادیا مهدیا یحملکم على المحجة البیضاء رواه ابراهیم بن هراسة عن الثوری عن أبی اسحاق عن زید بن یثیع عن علی رضی الله تعالى عنه. حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء: ج1،ص 64.
چنان که روایت بالا را با تصحیح حاکم نیشابوری در کتاب او می توان یافت:
اگر علی علیه السلام را ولی و سرپرست خود قرار دهید، او را هدایت شده و هدایت کننده به راه راست خواهید یافت.این حدیثی است صحیح است بر اساس شرایط شیخین (بخاری و مسلم) که آن دو در کتاب خود نیاورده اند.
وَإِنْ وَلَّیْتُمُوهَا عَلِیًّا فَهَادٍ مُهْتَدٍ، یُقِیمُکُمْ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ ".المستدرک علی الصحیحین: ج 3،ص 153، ح 4685.
از جمله روایات صریح دیگری که می توان آن را به عنوان اشاره صریح پیامبر صلی الله علیه و آله به خلفای پس از خود دانست، روایتی است که ابن حجر عسقلانی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند:
هر کس می خواهد زندگی و مرگش مانند من باشد و وارد بهشت گردد، علی علیه السلام و فرزندان او را به عنوان ولی و امام انتخاب کند.
زیاد بن مطرف ذکره مطین والباوردی وابن جریر وابن شاهین فی الصحابة وأخرجوا من طریق أبی إسحاق عنه قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یقول: " من أحب أن یحیا حیاتی ویموت میتتی ویدخل الجنة فلیتول علیاً وذریته من بعده " .وقال بن منده: لا یصح.قلت: فی إسناده یحیى بن یعلی المحاربی وهو واه. الإصابه فی تمییز الصحابه: ج2،ص 587،ح 2867.
در برخی روایات دیگر از کتب مورد قبول وهابیت چنین آمده است:
فلیتول علیا وذریته من بعده فإنهم لن یخرجوکم من باب هدى ولن یدخلوکم فی باب ضلالة. کنزالعمال: ج11،ص 281، ح 32960.
نکته قابل توجه این که ابن حجر که نمی تواند به راحتی زیر بار چنین روایتی برود، تلاش می کند با اشکال رجالی این روایت را از کار بیاندازد، به همین رو می گوید:
در سند این روایت، یحیی بن یعلی وجود دارد که به شدت ضعیف است.
قلت: فی إسناده یحیى بن یعلی المحاربی وهو واه. الإصابه فی تمییز الصحابه: ج2،ص 587،ح 2867.
اما به خوبی مشخص است که چون این روایت با پایه های اعتقادی و مذهبی وی کاملا" در تضاد بوده است به بهانه تضعیف یحیی بن یعلی ، تلاش نموده روایت را از کار بیاندازد؛ در حالی که به خوبی مشخص است او هدفی جز سرپوش گذاردن بر حقیقت، رد فضیلتی از فضایل امیرمومنان علیه السلام و توجیه اعتقادات باطل خود نداشته است.
دلیل ما بر این مدعا آن است که خود وی در کتاب تقریب التهذیب، در ترجمه همین شخص (یحیی بن یعلی) گرچه تضعیفاتی نقل می کند، اما در عین حال چندین توثیق برای وی نقل می کند که در صورت تعارض تضعیفات و توثیقات درباره یک راوی، روایت حسن می شود و روایت حسن نیز بنا بر اتفاق علمای رجال شیعه و سنی قابل احتجاج و معتبر می باشد.
برخی از توثیقات درباره وی چنین است:
قال المروزی عن أحمد کان مذهبه التشیع ولم نر به بأسا". تهذیب التهذیب: ج1،ص 947.
در بسیاری از کتاب های رجالی و روایی اهل سنت و مورد قبول وهابیت آمده:
روایت حسن برای احتجاج و استدلال، همچون روایت صحیح است، گرچه از نظر قوت و درجه اعتبار پایین تر از روایت صحیح است؛ به همین رو، گروهی از علماء، روایت حسن را در ردیف روایت صحیح به شمار آوردند.
الحسن کالصحیح فی الاحتجاج به وإن کان دونه فی القوة؛ ولهذا أدرجته طائفة فی نوع الصحیح، والله أعلم.التقریب: ج1،ص 2.
مهم تر این که ذهبی از استوانه های علمی اهل سنت و وهابیت در کتاب میزان الاعتدال می گوید: یحیی بن یعلی محاربی، شخص موثق است.
یحیى بن یعلى [ م، س ]، أبو المحیاة التیمى ویحیى بن یعلى [ م، خ د، س، ق ] المحاربی - فثقتان.میزان الاعتدال فی نقد الرجال: ج7،ص 229،رقم 9666.
پس روایت بالا دلیل دیگری است بر این که مراد از خلفای اثنا عشر، ائمه دوازده گانه شیعه است.
2.اعتراف عمربن خطاب به بهشت در صورت پذیرش ولایت امیرمومنان علیه السلام
دقیقا" همان اعتقادی که در پست قبلی درباره هدایت جامعه انسانی در صورت پذیرش خلافت و حاکمیت امیرمومنان علیه السلام خواندید، از سوی خود عمربن خطاب نیز بارها مورد اعتراف قرار گرفته که مواردی از آن را اشاره می کنیم:
صبح روزی که عمر با خنجر مجروح گردید به دیدار وی رفتم... عمر گفت: علی علیه السلام، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد را فراخوانید. پس از حضور آنان، عمر گفت: ای علی اگر اینان فامیلی تو به رسول خدا و فقه و علمی که خدا به تو داده را شناختند و تو را به سرپرستی برگزیدند، از خدا بترس... هنگامی که همه از نزد وی بیرون رفتند، عمر گفت: اگر خلافت را به علی بسپارید شما را به راه راست هدایت خواهد کرد. عبدالله فرزند عمر گفت: اگر چنین است پس چرا او را به جانشینی خود برنگزیدی؟ عمر پاسخ داد: در دوران زندگی و پس از مرگم از این که علی علیه السلام امور را به عهده داشته باشد اکراه دارم!!
حدثنا یحیى بن أبی بکیر ، ثنا إسرائیل ، عن أبی إسحاق ، عن عمرو بن میمون قال : شهدت عمر بن الخطاب غداة طعن ... فقال : ادعوا لی علیا وعثمان وطلحة والزبیر وعبد الرحمن بن عوف وسعدا قال : فدعوا ، قال : فلم یکلم أحدا من القوم إلا علیا وعثمان فقال : یا علی إن هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لک قرابتک من رسول الله صلى الله علیه وسلم وما أعطاک الله من الفقه والعلم فإن ولوک هذا الأمر فاتق الله فیه ، ثم قال : یا عثمان إن هؤلاء القوم لعلهم أن یعرفوا لک صهرک من رسول الله صلى الله علیه وسلم وشرفک ، فإن ولوک هذا الأمر فاتق الله ولا تحملن بنی أبی معیط على رقاب الناس ... قال : فلما خرجوا قال : إن ولوها الأجلح سلک بهم الطریق ، قال : فقال عبد الله بن عمر : ما منعک ؟ قال : أکره أن أحملها حیا ومیتا ، قلت : فی الصحیح طرف منه.مسند الحارث:ج2،ص 623.
گروهی از علمای اهل سنت روایت بالا را صحیح دانسته اند.
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِیُّ بِأَتَمَّ مِنْ هَذَا السِّیَاقِ.المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه(ابن حجر عسقلانی): ج15،ص 776.
در جای دیگر، روایتی را درباره یکی از خلوت های عمربن خطاب می خوانیم:
... عمربن خطاب مدتی از مردم جدا شده و با خود خلوت کرده بود؛ به حدی که این رفتار برای مردم سوال برانگیز شد. مغیره بن شعبه گفت: من در این باره تحقیق کرده و علت آن را به آگاهی مردم می رسانم؛ بدین رو نزد عمر آمد و گفت: خلوت تو برای مردم سوال برانگیز شده. عمر گفت: مردم چه فکر می کنند؟ مغیره گفت: گمان می کنند تو درباره جانشین پس از خود به اندیشه فرو رفته ای. عمر گفت: گمان مردم در جانشن پس از من به چه کسی است؟ مغیره پاسخ داد: چه کسی جز علی علیه السلام ، عثمان، طلحه و زبیر؟
عمر گفت: عثمان شخصی است که بستگان خود را به کار می گمارد؛ طلحه کسی است که هنگام خوشحالی مومن و هنگام خشم، کافر است؛ زبیر فردی تند خو و بدرفتار است؛ در حالی که سزاوارترین فرد برای هدایت مردم به راه راست و روشن، علی بن ابی طالب علیه السلام است.
حدثنا أبو بکر العُلَمی قال، حدثنا هشیم، عن داود بن أبی هند عن الحسن فال: خلا عمر یوماً فجعل الناس یقولون: ما الذی خلا له? فقال المغیرة بن شعبة: أنا آتیکم بعلم ذاک. فأتاه فقال: یا أمیر المؤمنین، إن الناس قد ظنوا بک فی خلواتک ظناً. قال: وما ظنوا? قال: ظنوا أنک تنظر من یُسْتَخْلَف بعدک. قال: ویحک!! ومَنْ ظنوا? قال: ومن عسى أن یظنوا إلا هؤلاء: علی، وعثمان، وطلحة، والزبیر. قال: وکیف لی بعثمان. فهو رجلٌ کَلف بأقاربه. وکیف لی بطلحة وهو مؤمن الرضا کافر الغضب? وکیف لی بالزبیر وهو رجل ضَبسٌ وإن أخلقهم أن یحملهم على المحجة البیضاء الأصلع یعنی علیاً رضی اللّه عنه.تاریخ المدینه المنوره : ج2،ص 59،ح 1490.
اعتراف دیگری از عمربن خطاب را در متن زیر می خوانیم:
فرزند عمر گوید: پدرم درباره شورای شش نفره ای که برای تعیین خلیفه پس از خود برگزید، گفت: خداوند کارهای خوب آنها را جزای خیر دهد... اگر خلافت را به علی علیه السلام بسپارند مردم را به حق وادار می سازد ، اگر چه بر گردنش شمشیر بگیرند. به پدرم گفتم: درباره او چنین می گویی و او را جانشین خود برنمی گزینی؟
عن ابن عمر قال: قال عمر لأصحاب الشورى: لله درهم إن ولوها الأصلع کیف یحملهم على الحق وإن حملا على عنقه بالسیف قال: فقلت: أتعلم ذلک منه ولا توله؟. تاریخ مدینه دمشق:ج 42، ص428.
همچنین ابن ابی الحدید اعتراف دیگری از عمر را نقل می کند که در گفت و گویی با ابن عباس اتفاق افتاده:
عمر به ابن عباس گفت: به خدا سوگند با جرئت ترین مردم برای وادار کردن آنان به پیروی از کتاب و سنت دوست و همنشین تو (یعنی) علی علیه السلام است؛ بدان که اگر او حاکم جامعه گردد مردم را به راه راست و روشن هدایت خواهد کرد.
قال أجرؤهم و الله إن ولیها أن یحملهم على کتاب ربهم و سنة نبیهم لصاحبک أما إن ولی أمرهم حملهم على المحجة البیضاء و الصراط المستقیم. شرح نهج البلاغه: ج12،ص 33