ر

پاسخ اجمالی:

بر اساس آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهم السلام) رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) همواره با اصحاب خود چه در امور نظامی و چه در دیگر امور دنیوی مشورت می کرد.

گاهی در محافل عمومی وقتی با اصحاب خود مشورت می نمود، ابوبکر و عمر نیز حاضر بودند و اظهار نظر می کردند . عده‌ای با استناد به این اظهار نظرها که حتی مورد توجه پیامبر صلی الله علیه وآله نیز قرار نگرفته است، تلاش می‌کنند ثابت کنند که ابوبکر و عمر از دیگران برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله شایسته‌تر بوده اند؛ در حالیکه این مشورت‌ها؛ حتی اگر مورد موافقت رسول خدا نیز قرار می‌گرفت، فضیلتی را برای طرف مشورت شده ثابت نمی‌کند؛ زیرا :

اولا: بسیاری از افراد عادی و حتی عده ای از منافقان مانند عبد الله ابن ابی که از سران منافقین مدینه به شمار می‌رفت، مورد مشاوره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته اند؛ بنابر این اگر مشورت دادن فضلیت بود باید در تاریخ از این افراد هم به بزرگی یاد می شد؛ در حالیکه این گونه نیست.

ثانیاً: پیامبر (صلی الله علیه و آله) عقل کل عالم هستی می باشد و با وحی نیز در ارتباط بود؛ لذا مشورت های آن حضرت به خاطر آزمایش و گاهی برای آموزش اصحابش بوده است نه چیز دیگر.

ثالثاً: بر فرض اینکه مشورت دادن فضیلتی را برای مشاور ثابت کند، مشورت دادن ابوبکر وقتی برای او مفید فایده است که  به آن عمل شود؛ در حالیکه تاریخ گواهی می دهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) نه تنها به مشورت ابوبکر عمل نکرده است، بلکه در موارد گوناگون از مشورت او اعراض نموده است.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه :

بر اساس برخی از آیات قرآن، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با اصحاب و یارانش  در رابطه با جنگ و سایر امور مربوط به مردم، مشورت می نمود:  

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِین

پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل‏کنندگان را دوست مى‏دارد.

آل عمران آیه 159

امام رضا(علیه السلام) نیز در باره سیره مشورتی حضرت با اصحابش چنین می‌فرماید:

إِنَ‏ رَسُولَ اللَّهِ(ص) کَانَ‏ یسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یعْزِمُ عَلَى مَا یرِید.

شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 12، ص 44، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409ق.‏

رسول‏ خدا(ص) با یارانش مشورت مى ‏فرمود و آن ‏گاه تصمیم‏ نهایى را بر اساس صلاحدید خود، مى ‏گرفت.

گاهی در محافل عمومی وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله با اصحاب خود مشورت می نمود، ابوبکر و عمر نیز حاضر بودند و اظهار نظر می کردند. که بعضی بر اساس این اظهار نظرها به دنبال فضیلت و برتری ابوبکر بر دیگران هستند و بر این اساس ابوبکر و عمر از دیگران برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله شایسته‌ترند. به عبارت دیگر ، مدافعان این نظریه بر این باورند که لازمه مشورت دادن ابوبکر در امور نظامی، قدرت مدیریت و مشارکت در جنگ‌های بسیار و لازمه مشارکت در جنگ‌های بسیار در آن زمان شجاعت است؛ بنابراین ابوبکر فردی شجاع و مدبر بود. ابن تیمیه ابوبکر و عمر را تنها مشاور پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفی می کند:

وبقی القسم الثانی وهو الرأی والمشورة فوجدناه خالصا لأبی بکر ثم لعمر ... کان أبو بکر معه لا یفارقه إیثارا من النبی صلى الله علیه وسلم له بذلک واستظهارا برأیه فی الحرب وأنسا بمکانه ثم کان عمر ربما شورک فی ذلک

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 8 ، ص 87-88، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

رأی و مشورت دادن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تنها اختصاص به ابوبکر وعمر داشت... ابوبکر همواره همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و از آن حضرت جدا نمی شد؛ و این به جهت ایثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نسبت به او و استفاده از نظرات او در جنگ و مأنوس بودن با وی بود. گاه عمر نیز در این امور شرکت می کرد.

با دقت در تاریخ در می یابیم که این مطلب ادعایی بیش نیست زیرا علاوه بر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با بسیاری از اصحاب خود حتی منافقین مشورت نموده اند، از نظر ابوبکر روی برگردانده و بر خلاف آن عمل نموده است.

در ادامه پس از بررسی اهداف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مشورت با اصحاب، ضمن چند مرحله به بررسی موارد فوق می پر دازیم :

اهداف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مشورت

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) با وجود داشتن علم لدنی، عصمت، ارتباط با وحی ، نیاز به مشورت نداشت؛ بنابر این در این بخش در صدد بیان علت مشورت نمودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اصحابشان هستیم:

الف : آزمایش اصحاب:

از جمله علت هایی که برای مشورت خواستن پیامبر صلی الله علیه و آله  بیان شده ، آزمایش اصحاب می باشد؛ چنانکه مرحوم طبرسی در این باره چنین می نویسد:

ثالثها : إن ذلک لیمتحنهم بالمشاورة ، لیتمیز الناصح من الغاش.

تفسیر مجمع البیان - الشیخ الطبرسی - ج 2 ص 428

مشورت آن حضرت به خاطر امتحان کردن اصحاب و مشخص کردن سره از ناسره بود.

آیت الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره چنین می نویسد:

یکى دیگر از فوائد مشورت این است که انسان ارزش شخصیت افراد و میزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درک خواهد کرد و این شناسایى راه را براى پیروزى او هموار مى‏کند و شاید مشورتهاى پیامبر (صلی الله علیه و آله) با آن قدرت فکرى و فوق العاده‏اى که در حضرتش وجود داشت، بخاطر مجموع این جهات بوده است.

تفسیر نمونه، ج‏3، 145

ب: آموزش اصحاب:

هدف دیگر از مشورت، بیان ضرورت آن و آموزش دادن به عموم مردم است. حسن بصری که یکی از تابعین و از بزرگان اهل سنت می باشد، بر این باور است :

عن الحسن فی قوله وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ قال قد علم الله أنه ما به إلیهم من حاجة و لکن أراد أن یستن به من بعده‏

مراد از «شاورهم فی الامر» این است که خداوند می داند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) احتیاج به مشورت آنان ندارد و لکن می خواهد این کار (مشورت کردن) بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سنت و روش گردد.

سنن سعید بن منصور، ج3، ص 1098، الوفاة: 227، دار العصیمی - الریاض - 1414 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. سعد بن عبد الله بن عبد العزیز آل حمید؛

 تفسیر ابن أبی حاتم، ج3، ص 801،عبد الرحمن بن محمد بن إدریس الرازی الوفاة: 327 ، المکتبة العصریة - صیدا ، تحقیق : أسعد محمد الطیب.

مرحوم طبرسی از مفسرین و علمای بزرگ شیعه، در این باره چنین می نویسد:

وثانیها : إن ذلک لتقتدی به أمته فی المشاورة ، ولم یروها نقیصة ، کما مدحوا بأن أمرهم شورى بینهم ، عن سفیان بن عیینة .

سفیان بن عیینه می گوید: عمل آن حضرت برای آموزش به اصحاب بود که به ایشان اقتدا کنند و مشورت را زشت نشمارند، همانگونه که خداوند مسلمانان را در قرآن این گونه مدح نموده است« کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست‏».

الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسیر مجمع البیان، ، ج 2 ص 428، تحقیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

علامه طباطبائی از مفسرین و علمای بزرگ شیعه نیز در این باره چنین می آورد:

و قوله: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» إنما سیق لیکون إمضاء لسیرته (ص) فإنه کذلک کان یفعل، و قد شاورهم فی أمر القتال قبیل یوم أحد، و فیه إشعار بأنه إنما یفعل ما یؤمر و الله سبحانه عن فعله راض‏.

این جمله براى این آمده که سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را امضا کرده باشد، چون آن جناب قبلا هم همین طور رفتار مى‏کرده ، به شهادت اینکه اندکى قبل از وقوع جنگ احد با آنان مشورت کرد و در این جمله اشعار و اعلان است بر اینکه پپامبر (صلی الله علیه و آله) به آنچه امر می شد انجام می داد و خداوند سبحان نیز از کاریش راضی بود.

المیزان فى تفسیر القرآن‏، ج‏4، ص 57 طباطبایى، سید محمد حسین‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏.

ج: تألیف قلوب اصحاب:

یکی دیگر از غرض های که برخی از مفسران اهل سنت برای مشورت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان کرده اند خشنودی اصحاب می باشد.

زمخشری از علمای اهل سنت در تفسیر آیه «وشاورهم فی الأمر»، می نویسد:

فی امر الحرب ونحوه مما لم ینزل علیک فیه وحی لتستظهر برأیهم ولما فیه من تطییب نفوسهم والرفع من أقدارهم

مشورت خواستن از اصحاب در اموری جنگی و مانند آن و اموری است که درباره آنها وحی نازل نشده؛ برای این که نظر آنها را به دست آورده و آنان را خشنود سازد و جایگاه [نظامی آنها] را محترم شمرد.

الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص 459 ، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشری الخوارزمی الوفاة: 538 ، دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : عبد الرزاق المهدی.

ابن کثیر از علما و مفسرین به نام اهل سنت، نیز در این باره چنین می نویسد:

... وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ و لذلک کان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یشاور أصحابه فی الأمر إذا حدث تطییبا لقلوبهم لیکون أنشط لهم فیما یفعلونه، کما شاورهم یوم بدر فی الذهاب إلى العیر.

با آنها در کارها مشوت کن؛  به خاطر همین گفتار خداوند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اموری که پیش می آمد، برای خشنودی اصحاب با [بعضی از] آنها مشورت می کرد؛ تا در کار هایشان نشاط بیشتری داشته باشند؛ چنانکه در روز بدر  برای رفتن به سوی کاروان [مشرکان] با آن ها مشورت نمود.

تفسیر القرآن العظیم‏، ج‏2، ص 131، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، دار الکتب العلمیة، بیروت‏، 1419 ق‏، تحقیق: محمد حسین شمس الدین‏.

با توجه به مطالب فوق به خوبی به دست آید که مشورت نمودن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با اصحاب و یا اظهار نظر کردن آنها نزد ایشان، دلالت بر فضیلت مشاور نمی کند؛ زیرا هدف آن حضرت ، آموزش ، آزمایش و خشنود کردن آن ها و نهایتاً محترم شمردن جایگاه نظامی آنان می باشد؛ بنابراین از این مشورت ها امتیازی مبنی بر دارا بودن شرایط خلافت و رهبری جامعه به دست نمی آید.

حال در ادامه به موارد مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با افراد مختلف

می پردازیم:

موارد مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله):

با مراجعه به تاریخ در می یابیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با افراد زیادی حتی منافقین مشورت نموده است . ابوبکر نیز یکی از افرادی است که گاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله از او نظر خواسته است. در ذیل به عنوان نمونه تعدادی از مشورت های آن حضرت را ذکر می کنیم:

1. منافقین در حلقه مشورتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

همان طوذ که در قبل اشاره نمودیم،  در موارد مشورتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، مشورت با منافقین نیز وجود دارد که مشورت با عبد الله ابن ابی رئیس منافقین مکه از جمله آن موارد است. ابن اسحاق در جریان جنگ احد با سند صحیح نقل می کند  رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد نحوه جنگ از افراد مشورت خواست، عبد الله ابن اُبی منافق از جمله افرادی بود که در این زمینه اظهار نظر کرد:

أخبرنا عبد الله بن الحسن الحرانی قال حدثنا النفیلی قال نا محمد بن سلمة عن محمد بن اسحاق: ... قال وکان رأى عبد الله ابن أبی بن سلول مع رأى رسول الله صلى الله علیه وسلم ، یرى رأیه فی ذلک ، وألا یخرج إلیهم ، وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم یکره الخروج ، فقال رجال من المسلمین ، ممن أکرم الله بالشهادة یوم أحد وغیره ، ممن کان فاتته بدر : یا رسول الله ، اخرج بنا إلى أعدائنا ، لا یرون أنا جبنا عنه وضعفنا ؟ فقال عبد الله بن أبی [ بن سلول ] : یا رسول الله ، أقم بالمدینة لا تخرج إلیهم ، فوالله ما خرجنا منها إلى عدو لنا قط إلا أصاب منا ، ولا دخلها علینا إلا أصبنا منه فدعهم یا رسول الله ، فإن أقاموا أقاموا بشر محبس ، وإن دخلوا قاتلهم الرجال فی وجههم ، ورماهم النساء والصبیان بالحجارة من فوقهم ، وإن رجعوا رجعوا خائبین کما جاءوا ...

... نظر عبد اللّه بن أبىّ با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) این بود که از شهر خارج نشوند؛ اما عده ای از مسلمانان  که خداوند آن ها در جنگ احد و غیر آن بواسطه شهادت گرامی داشت، و نتوانسته بودند در جنگ بدر شرکت کنند، گفتند یا رسول اللّه ما باید از شهر خارج شویم؛ تا دشمنان فکر نکنند که ما ترسیده ایم و ضعیف هستیم؛ اما عبد الله بن ابی بن سلول گفت: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله)  در مدینه بمان و بیرون مرو چون ما تجربه کرده‏ایم که هر گاه دشمنى به شهر ما حمله کرده اگر بیرون رفته‏ایم بر ما پیروز شده‏اند و چون در شهر مانده‏ایم آنها را شکست داده‏ایم، اکنون نیز قریش را به حال خود واگذار تا اگر در جاى خود بمانند که در تنگنائى سخت دچار شوند، و اگر به شهر بریزند مردان از جلو با آنها جنگ کنند و زنان و بچه ها از روى بام ها آنان را سنگسار کنند و بالاخره ناچار شوند از همان راهى که آمده‏اند سرافکنده بازگردند...

محمد بن إسحاق بن یسار، وفات : 151، سیرة ابن إسحاق، ج 1ص ،303 ، تحقیق : محمد حمید الله، چاپخانه : معهد الدراسات والأبحاث للتعریف، ناشر : معهد الدراسات والأبحاث للتعریف

با توجه به مطلب فوق به خوبی به دست می آید که افرادی مثل عبد الله ابن ابی که همگان به منافق بودنش اعتراف دارند نیز به آن حضرت مشورت می داد.

بررسی سند روایت فوق:

برای اطمنان به صحت سند این روایت ما هریک از روات این روایت را مورد بررسی سندی قرار می دهیم :

محمد بن اسحاق :

ابن حجر عسقلانی در باره صدوق بودن ایشان چنین می نویسد:

محمد بن إسحاق بن یسار أبو بکر المطلبی مولاهم المدنی نزیل العراق إمام المغازی صدوق

محمد ابن اسحاق بن یسار جنگ شناس و صدوق می باشد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص467، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

دهبی یکی دیگر از علمای رجالی اهل سنت در باره ایشان در کتاب میزان الاعتدالش چنین می آورد:

محمد بن إسحاق بن یسار أبو بکر المخرمی مولاهم المدنی أحد الأئمة الأعلام

محمد ابن اسحاق یکی از پیشوایان بزرگ می باشد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج6 ص56 ، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

محمد بن سلمه الحرانی:

یکی دیگر از روات این حدیث محمد بن سلمه می باشد، ذهبی در باره توثیق ایشان چنین می آورد:

محمد بن سلمة الحرانی مولى باهلة ... قال بن سعد ثقة عالم له فضل وروایة وفتوى.

محمد بن سلمه ثقه است و عالم است که دارای فضل، روایت و فتوا می باشد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص175، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

عبد الله بن محمد بن علی بن نفیل:

یکی دیگر از روات این روایت عبد الله بن محمد بن علی النفیلی می باشد ابن حجر در باره توثیق ایشان چنین می آورد:

عبد الله بن محمد بن علی ... النفیلی الحرانی ثقة حافظ من کبار العاشرة .

عبد الله بن محمد بن علی النفیلی ثقه و حافظ و از بزرگان ده گانه می باشد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص، 321 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

ذهبی نیز در باره ایشان چنین می آورد:

عبد الله بن محمد بن علی بن نفیل الحافظ أبو جعفر النفیلی الحرانی ... قال أبو داود ما رأیت أحفظ منه وکان أحمد یعظمه وقال بن واره هو من أرکان الدین.

ابو دواد می گوید: من حافظ تر از ایشان ندیدم، احمد همواره ایشان را تعظیم برزگ می شمرد. و بن واره گفته است که ایشان از رکان دین می باشد.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج1 ص595، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

عبد الله بن الحسن الحرانی:

یکی دیگر از روات این حدیث، عبد الله بن حسن حرانی می باشد، ابن حجر در توثیق ایشان چنین می آورد:

وأبو شعیب عبد الله بن الحسن الحرانی وآخرون قال أبو حاتم ثقة

ابو حاتم در باره ابوشعیب عبد الله بن حسن حرانی می گوید: ایشان ثقه می باشد.

تهذیب التهذیب، ج 10، ص 342 ،

در کتاب لسان المیزانش نیز در باره صدوق و ثقه بودنش چنین می نویسد:

عبد الله بن الحسن أبو شعیب الحرانی معمر صدوق روى عن البابلتی وعفان قال الدارقطنی ثقة مأمون.

عبد الله بن الحسن حرانی عمرش به طولانی داشت و صدوق می باشد و دار قطنی گفته است، ثقه و امین می باشد.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان المیزان، ج3 ص،271، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ  1986م.

2. مشورت کردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) با افراد ناشناس

چنانکه در جریان جنگ احد و مشورت دادن عبد الله ابن ابی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملاحظه فرمودید، کسانیکه نظرشان خروج از مدینه بود و مشورت شان نیز پذیرفته شد یک عده از اصحاب عادی رسول الله (صلی الله علیه و آله) بودند که نامی از آن ها به میان نیامده است.

3. مشورت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با صحابه و اظهار نظر آنان

یکی از کسانیکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره به مشورتش عمل می کرد، حضرت علی (علیه السلام) می باشد؛ چنانکه در جریان نزول آیه نجوا رسول خدا( صلی الله علیه و آله ) درمورد تعیین مقدار صدقه از حضرت مشورت خواست و به آن عمل نمود:

عن علی بن أبی طالب قال : لما نزلت ( إذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقة ) قال رسول الله صلى الله علیه وآله : ما تقول ؟ ( أیکفی ) دینار ؟ قلت : لا یطیقونه . قال : فکم ؟ قال : إنک لزهید . فنزلت ( أأشفقتم أن تقدموا بین یدی نجواکم صدقات ) الآیة ، قال علی : فبی خفف عن هذه الأمة ...

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید وقتی آیه أذا ناجیتم الرسول و... نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بمن فرمود چه می گوی در مقدار صدقه آیا یک دینار کفایت می کند، من گفتم این ها طاقت یک دینار را ندارند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: پس چه مقدار، گفتم یک دانه جو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چقدر شما (علی جان) رو گردان از دنیا هستی. در این هنگام بود که آیه اشفقتم ان تقدموا و... نازل شد. حضرت علی علیه السلام فرمود: من کسی هستم که خداوند بواسطه من تخفیف بر این امت قائل شد....

حسکانی، عبید الله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، محقق و مصحح: محمودى، محمدباقر، ج 2، ص 315، التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1411ق.

در جریان جنگ بدر حباب بن منذر به رسول خدا گفت برای جنگ به خارج از شهر برویم. تفصیل این ماجرا را ابن سعد چنین نقل می کند:

قال الحباب بن المنذر یا رسول الله إن هذا المکان الذی أنت به لیس بمنزل انطلق بنا إلى أدنى ماء إلى القوم فإنی عالم بها وبقلبها بها قلیب قد عرفت عذوبة مائه لا ینزح ثم نبنی علیه حوضا فنشرب ونقاتل ونعور ما سواه من القلب فنزل جبریل على رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال الرأی ما أشار به الحباب فنهض رسول الله صلى الله علیه وسلم ففعل ذلک.

حباب بن منذر گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این مکانی که شما در آن ایستاده ای ما را به نزدیک ترین (چاه) آب دشمن نمی رساند، من به این منطقه و چاه های آن آگاهی دارم در اینجا چاه های است که می دانم آب شان گوارا است و حفر نشده اند، می توانیم بر روی آن ها حوضی درست کنیم و از آب آن بنوشیم و با دشمن بجنگیم و چاه های دیگر را بپوشانیم. جبرئیل نازل شد و گفت: رأی و نظر صحیح همان است که حباب اشاره نمود؛ رسول خدا نیز اصحاب را جمع نمود و همین کار را کردند.

الطبقات الکبرى ، ج2 ، ص 15، محمد بن سعد الوفاة : 230ه.ق ، دار صادر، بیروت.

همانطور که ملاحظه نمودید، در این جا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر اساس وحی الهی به نظر حباب عمل نمود.

آنجایی که صحابه به درستی و از روی علم به حضرت مشورت می دادند ، حضرت به آن  عمل می کرد؛ چنانکه در جریان جنگ خندق حضرت به مشاوره سلمان فارسی عمل نمود :

فأما تسمیتها الخندق فلأجل الخندق الذی حفر حول المدینة بأمر النبی صلى الله علیه وسلم وکان الذی أشار بذلک سلمان فیما ذکره أصحاب المغازی منهم أبو معشر قال قال سلمان للنبی صلى الله علیه وسلم إنا کنا بفارس إذا حوصرنا خندقنا علینا فأمر النبی صلى الله علیه وسلم بحفر الخندق حول المدینة وعمل فیه بنفسه ترغیبا للمسلمین فسارعوا إلى عمله حتى فرغوا منه

دلیل نامگذاری جنگ خندق به خاطر خندق است که اطراف شهر مدینه به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) و با مشورت سلمان فارسی حفر شد. همانطوری که تاریخ نگاران جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله هماننده ابو معشر این قضیه را ذکر نموده اند

سلمان فارسی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرضه داشت: ای رسول خدا ما وقتی در سر زمین فارس بودیم زمانی که  محاصره می شدیم، گودال حفر می کردیم. در پی پشنهاد سلمان، رسول خدا (صلی الله علیه  و آله) دستور داد اطراف مدینه خندق حفر کنند و خود حضرت نیز به خاطر تشویق شدن مسلمانان در این عمل شرکت کرد و اصحاب نیز به سرعت در کندن خندق مشارکت کردند؛ تا اینکه کار به اتمام رسید.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7 ص 301، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

4. اعراض رسول خدا از نظر بعضی از صحابه:

در برخی موارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله از صحابه مشورت می خواستند ابوبکر نیز نظر می داد؛ اما تاریخ نشان می دهد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) همواره از نظرات او اعراض می کرد و بر خلاف آن عمل کردند. در اینجا به جهت اختصار به ذکر دو مورد بسنده می کنیم.

1.     اعراض در جنگ بدر:

یکی از موارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور صریح از مشورت ابوبکر اعراض نموده است در جریان جنگ بدر می باشد؛ چنانکه مسلم بن حجاج نیشابوری در آن را چنین نقل می کند:

عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شَاوَرَ حِینَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِی سُفْیَانَ قَالَ فَتَکَلَّمَ أَبُو بَکْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَکَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِیَّانَا تُرِیدُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِیضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَکْبَادَهَا إِلَى بَرْکِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا

أنس مى‌گوید: خبر بازگشت ابوسفیان به مدینه رسید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اصحاب مشورت کرد،‌ ابوبکر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وى روى برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وى نیز روى برگرداند، سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آیا نظر و رأى ما را مى‌خواهى اى رسول خدا؟ قسم به آن که جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود که آنان را در دریا غرق کنیم، چنین خواهیم کرد و اگر بگویى با غلاف شمشیر پهلوهاى آنان را نوازش دهیم، چنین خواهیم کرد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس از این سخنان مردم را براى جنگیدن فراخواند تا آن که در سرزمین بدر فرود آمدند.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 5، ص 170، ح4513، کتاب الجهاد والسیر (المغازى )، باب غَزْوَةِ بَدْر، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

از این روایت به خوبی استفاده می شود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از مشاوره ابوبکر و عمر  اعراض کرد و به آن عمل نکرد.

2.     اعراض رسول خدا صلی الله علیه و آله در صلح حدیبیه:

بعضی از علمای اهل سنت با استناد به روایتی از صحیح بخاری معتقدند که پیامبر صلی الله علیه و آله از ابوبکر مشورت خواست و به مشورت او عمل نمود. در ادامه پس از ذکر روایت به تحلیل و بررسی آن می پر دازیم:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا سُفْیَانُ قال سمعت الزُّهْرِیَّ حین حَدَّثَ هذا الحدیث حَفِظْتُ بَعْضَهُ وَثَبَّتَنِی مَعْمَرٌ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَیْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ بن الْحَکَمِ یَزِیدُ أَحَدُهُمَا على صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم عَامَ الْحُدَیْبِیَةِ فی بِضْعَ عَشْرَةَ مِائَةً من أَصْحَابِهِ فلما أتى ذَا الْحُلَیْفَةِ قَلَّدَ الْهَدْیَ وَأَشْعَرَهُ وَأَحْرَمَ منها بِعُمْرَةٍ وَبَعَثَ عَیْنًا له من خُزَاعَةَ وَسَارَ النبی صلى الله علیه وسلم حتى کان بِغَدِیرِ الْأَشْطَاطِ أَتَاهُ عَیْنُهُ قال إِنَّ قُرَیْشًا جَمَعُوا لک جُمُوعًا وقد جَمَعُوا لک الْأَحَابِیشَ وَهُمْ مُقَاتِلُوکَ وَصَادُّوکَ عن الْبَیْتِ وَمَانِعُوکَ فقال أَشِیرُوا أَیُّهَا الناس عَلَیَّ أَتَرَوْنَ أَنْ أَمِیلَ إلى عِیَالِهِمْ وَذَرَارِیِّ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَصُدُّونَا عن الْبَیْتِ فَإِنْ یَأْتُونَا کان الله عز وجل قد قَطَعَ عَیْنًا من الْمُشْرِکِینَ وَإِلَّا تَرَکْنَاهُمْ مَحْرُوبِینَ قال أبو بَکْرٍ یا رَسُولَ اللَّهِ خَرَجْتَ عَامِدًا لِهَذَا الْبَیْتِ لَا تُرِیدُ قَتْلَ أَحَدٍ ولا حَرْبَ أَحَدٍ فَتَوَجَّهْ له فَمَنْ صَدَّنَا عنه قَاتَلْنَاهُ قال امْضُوا على اسْمِ اللَّهِ

مسور بن مخرمه می گوید: نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) سال حدیبیه با هزار و اندی از یارانش براه افتاد و هنگامی که به ذوالحلیفه رسید، شتران هدی (شکرانة حج) را قلاده انداخت و کوهان های آنها را علامت گذاری کرد و از آنجا برای عمره، احرام بست. و جاسوسی از قبیلة خزاعه، فرستاد و به راهش ادامه داد تا اینکه به غدیر اشطاط رسید. در آنجا، جاسوس اش آمد و گفت: قریش، جمعیت کثیری، از جمله حبشی ها را گِرد آورده است. آنها بطور قطع با تو خواهند جنگید و تو را از زیارت کعبه، باز خواهند داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود «ای مردم! نظر شما چیست؟ آیا دوست دارید به زن و فرزندان کسانی که ما را از زیارت کعبه باز ‌ می‌دارند، حمله کنیم؟ اگر آنها آمدند (با ما مواجه شدند) گویا شر جاسوس از سرشان کوتاه شده است. (جاسوسی نفرستاده ایم). در غیر این صورت، آنها را در حالی که غارت شده اند، ترک می‌کنیم».

ابوبکر گفت: ای رسول خدا! شما به قصد زیارت کعبه، بیرون آمده اید نه اینکه کسی را به قتل برسانی و یا با کسی، بجنگی. پس بسوی کعبه، حرکت کن. هر کس، مانع ما شد، با او می جنگیم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «با نام خدا، حرکت کنید».

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1531، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

طبرانی معتقد است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشورت ابوبکر عمل نموده است؛ لذا قبل از بیان روایت فوق عنوان که می آورد د به صورت ذیل می باشد:

ذکراختصاصه بالشورى بین یدی النبی صلى الله علیه وسلم وقبوله صلى الله علیه وسلم مشورته

یکی از ویژه گی های اختصاصی ابوبکر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله با او مشورت می کرد و مشورتش را می پذیرفت.

أحمد بن عبد الله بن محمد الطبری أبو جعفر الوفاة: 694 ، الریاض النضرة فی مناقب العشرة ، ج 2، ص 66 دار النشر : دار الغرب الإسلامی - بیروت - 1996 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری

برای هرچه روشن تر شدن مطلب، ما به بررسی ادعای وی می پر دازیم:

ادعای طبرانی از سه جهت قابل بررسی می باشد:

1.     پیامبر صلی الله علیه و آله فقط با ابوبکر مشورت می کرد.

2.     پیامبر صلی الله علیه و آله فقط مشورت ابوبکر را می پذیرفت.

3.     در این روایت (روایت مورد استناد طبرانی) پیامبر صلی الله علیه و آله نظر ابوبکر را پذیرفته است.

با بررسی دقیق روایات به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از ادعاهای طبرانی صحیح نیست. اما در مورد ادعای اول چنانکه در مطالب فوق گذشت، نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله علاوه بر امیر المومنین علیه السلام، با صحابه ای همچون سلمان و حباب بن منذر و ... مشورت نموده است. بنابر این ادعای نخست طبرانی باطل است.

     از طرفی همان طور که گذشت، پیامبر صلی الله علیه و آله در بعضی موارد مشورت برخی از صحابه را قبول می نمود که پذیرفتن مشورت امیر المومنین علیه السلام در مساله صدقه و قبول نمودن مشورت سلمان در جنگ خندق و حفر آن، دلیلی بر این ادعا است. بنابر این ادعای دوم طبرانی نیز باطل می باشد.

ادعای سوم طبرانی نیز مردود است؛ زیرا در روایت مورد استناد او نظر ابوبکر این بود که حرکت کنیم اگر سد راه ما شدند با آن ها بجنگیم. این در حالی است که تاریخ عکس این مطلب را به اثبات می رساند؛ زیرا در ادامه وقتی مشرکین مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اصحابش ایستادند حضرت نه تنها با آن ها نجنگید؛ بلکه صلح نامه معروف حدیبیه را با آن ها امضاء نمود؛ چنانکه بخاری در کتابش به  این مطلب تصریح می کند:

حدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ قال أخبرنی الزُّهْرِیُّ قال أخبرنی عُرْوَةُ بن الزُّبَیْرِ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ وَمَرْوَانَ یُصَدِّقُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدِیثَ صَاحِبِهِ قالا خَرَجَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم زَمَنَ الْحُدَیْبِیَةِ... فَدَعَا النبی صلى الله علیه وسلم الْکَاتِبَ فقال النبی صلى الله علیه وسلم بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِیمِ قال سُهَیْلٌ أَمَّا الرَّحْمَنُ فَوَاللَّهِ ما أَدْرِی ما هو وَلَکِنْ اکْتُبْ بِاسْمِکَ اللهم کما کُنْتَ تَکْتُبُ فقال الْمُسْلِمُونَ والله لَا نَکْتُبُهَا إلا بِسْمِ اللَّهِ الرحمن الرَّحِیمِ فقال النبی صلى الله علیه وسلم اکْتُبْ بِاسْمِکَ اللهم ثُمَّ قال هذا ما قَاضَى علیه مُحَمَّدٌ رسول اللَّهِ فقال سُهَیْلٌ والله لو کنا نَعْلَمُ أَنَّکَ رسول اللَّهِ ما صَدَدْنَاکَ عن الْبَیْتِ ولا قَاتَلْنَاکَ وَلَکِنْ اکْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ فقال النبی صلى الله علیه وسلم والله إنی لَرَسُولُ اللَّهِ وَإِنْ کَذَّبْتُمُونِی اکْتُبْ محمد بن عبد اللَّهِ

مسور بن مخرمه و مروان ـ در حالی که هر کدام از آنها، دیگری را تصدیق می نمود ـ می گویند: در زمان صلح حدیبیه، رسول خدا (ص) از مدینه حرکت کرد. ...

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) امیر المومنین علیه السلام را صدا زدند و فرمودند: «بنویس بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم». سهیل گفت: بخدا سوگند، نمی دانم که رحمان چیست؟ بنویس: «باسمک اللّهم» همانطور که در گذشته می نوشتی. مسلمانان گفتند: سوگند به خدا که چیزی جز «بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»، نمی نویسیم. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: «بنویس: باسمک اللّهم». سپس افزود: «این، پیمانی است که محمد، رسول خدا بسته است» سهیل گفت: سوگند به خدا، اگر می دانستیم که تو رسول خدا هستی، تو را از زیارت خانة خدا منع نمی‌کردیم و با تو نمی جنگیدیم. لکن بنویس: محمد بن عبد الله. نبی اکرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود: «بخدا سوگند که من، پیامبر خدا هستم اگر چه شما مرا تکذیب می کنید. بنویس: محمد بن عبد الله»...

محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256، الجامع الصحیح المختصر، ج 2، ص 974  977، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا

روایت فوق به روشنی بیان می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) به مشاوره ابوبکر گوش فرا نداد و با قریش به جنگ نپرداخت. بنابراین ادعای طبرانی نیز مورد قبول نیست.

از مجموع دو روایت فوق به دست می­آید که رسول خدا صلی الله علیه و آله نه تنها به طور اختصاصی ابوبکر را مشاور خود قرار نداده بود؛ بلکه از نظرات او روی گردان بود. حال باید در ادامه بررسی کنیم که بر اساس دستور خداوند در قرآن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وظیفه داشت از چه کسانی روی گردان باشد:

اعراض های پیامبر (صلی الله علیه و آله ) در قرآن:

خداوند در قرآن کریم در چند مورد به پیامبرش دستور اعراض می دهد که در ذیل به آن ها می پر دازیم:

1.                    رویگردانی از جاهلان:

خداوند در سوره اعراف چنین می فرماید:

وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین‏.

الأعراف/199 .

و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستیزه مکن‏)

2.                    رویگردانی از مشرکان:

خداوند در سوره انعام و حجر به این مطلب تصریح می کند:

اتَّبِعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ‏ الْمُشْرِکینَ‏

الأنعام/106 . و الحجر/94 .

از آنچه که از سوى پروردگارت بر تو وحى شده، پیروى کن! هیچ معبودى جز او نیست! و از مشرکان، روى بگردان‏

3.                    رویگردانی از کسانی که از یاد خدا غافلند:

خداوند در سوره نجم به بیان این مطلب می پردازد:

فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا. ذَالِکَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ  إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى‏.

النجم/29 -30 .

حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مى‏گرداند و جز زندگى مادى دنیا را نمى‏طلبد، اعراض کن‏.

این آخرین حدّ آگاهى آنهاست؛ پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد، و (همچنین) هدایت‏یافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد.

4.                    اعراض از منافقان

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا (*) فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِیقًا (*) أُولَئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا (*)

النساء/ 61 – 64.

و هنگامى که به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خداوند نازل کرده، و به سوى پیامبر بیایید»، منافقان را مى‏بینى که (از قبول دعوت) تو، اعراض مى‏کنند! (*) پس چگونه وقتى به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتى مى‏شوند، سپس به سراغ تو مى‏آیند، سوگند یاد مى‏کنند که منظورِ (ما از بردنِ داورى نزد دیگران)، جز نیکى کردن و توافق (میان طرفین نزاع،) نبوده است؟! (*) آنها کسانى هستند که خدا، آنچه را در دل دارند، مى‏داند. از (مجازات) آنان صرف نظر کن! و آنها را اندرز ده! و با بیانى رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! (*) ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامى که به خود ستم مى‏کردند (و فرمانهاى خدا را زیر پا مى‏گذاردند)، به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏کردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى‏کرد خدا را توبه پذیر ومهربان مى‏یافتند(*).

5.                    اعراض از کفار

قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لَا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَلَا هُمْ یُنْظَرُونَ (*) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (*)

السجدة/ 29- 30.

بگو: «روز پیروزى، ایمان آوردن، سودى به حال کافران نخواهد داشت و به آنها هیچ مهلت داده نمى‏شود!» (*) حال که چنین است، از آنها روى بگردان و منتظر باش آنها نیز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او!) (*)

باتوجه به مطالب فوق می توان به خوبی نتیجه گرفت که اعراض رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) از ابوبکر، ناشی از عدم تدبیر ابوبکر و نداشتن درایت در امور نظامی می باشد. بنابراین وقتی ابوبکر در امور نظامی فاقد توانایی است به طریق اولی صلاحیت اداره امور جامعه را ندارد و نمی تواند جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله باشد. علاوه بر اینکه بر فرض کفایت نظامی نیز، وی صلاحیت جانشینی آن حضرت را نداشت؛ زیرا اولا خلافت الهی است و ثانیا صرف مدیریت نظامی و حتی طرف مشورت پیامبر صلی الله علیه و آله بودن، دلیل بر جانشینی افراد نمی تواند باشد؛ زیرا  توانایی مدیریت نظامی تنها بخشی از شئون حاکم جامعه می باشد.

طرف مشورت شدن مساوی با شجاعت فرد نیست

به فرض اینکه ابوبکر در امور نظامی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) مشورت داده باشد باز هم شجاعت ابوبکر ثابت نمی شود زیرا موارد متعددی در تاریخ نقل شده است که ابوبکر در جنگ ها شکست می خورد و یا پا به فرار می گذاشت.

1. فرار ابوبکر در جنگ ها:

در این زمینه روایات فراوانی در مورد شکست ابوبکر در جنگ ها و فرار او وجود دارد ؛ برای ملاحظه تفصیلی مطالب در این باره می توانید به آدرس ذیل مراجعه کنید:

بررسی آیه «محمد رسول الله...» و تبرئه خلفاء از حمله  به خانه حضرت زهرا (س)

2. اعتراف علمای اهل سنت به عدم شجاعت ابوبکر:

وقتی به کتب علمای اهل سنت مراجعه می کنیم یه درستی در می یابیم که علمای اهل سنت اعتراف دارند که ابوبکر فرد جنگجو و شجاعی نبود.

 استاد عبد الکریم مصری، از استادان دانشکده علوم تفسیر در شهر ریاض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت ابوبکر چنین می گوید:

فأبوبکر لم یعرف عنه أنه کان ذا مکانة معروفة فی مواقع القتال.

 [در تاریخ] نیامده که ابوبکر در جنگ­ها جایگاه ویژه و شناخته شده‌اى داشته است.

الخطیب، عبد الکریم، عمر بن الخطاب، ص 186، ط مصر،1961م

همچنین در جای دیگر در  این باره می نویسد:

فحسان ابن ثابت (رضی الله عنه) لم یکن من المحاربین المعدودین فی میادین الحرب والنضال، ومثله غیر واحد من صحابة الرسول کأبی بکر، وعثمان....

حسان بن ثابت، و بسیاری دیگر از صحابه همانند ابوبکر، عثمان و... از جنگ آوران میدان جنگ و نبرد به شمار نیامده اند.

الخطیب، عبد الکریم‌، علی بن أبی طالب بقیة النبوة وخاتم الخلافة، ص 130 ـ 133، ناشر: مطبعة السنة المحمدیة، ط مصر، الطبعة الأولى، 1386هـ .

و به همین دلیل ابن تیمیه وقتی مى‌بیند ابوبکر و عمر در هیچ جنگى پیروز نبوده و حتی در جنگ‌هاى زمان رسول خدا فرار می کردند، اینگونه مى‌گوید:

وأما القتال فیحتاج إلى التدبیر والرأی ویحتاج إلى شجاعة القلب وإلى القتال بالید وهو إلى الرأی والشجاعة فی القلب فی الرأس المطاع أحوج منه إلى قوة البدن وأبو بکر وعمر رضی الله عنهما مقدمان فی أنواع الجهاد غیر قتال البدن.

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة،‌ ج 8 ، ص 86-87، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

جنگ نیاز به برنامه ریزی، دیدگاه سنجیده، شجاعت قلبی و پیکار با شمیشر دارد و نیاز جنگ به فرمانده شجاعی که فرمانش اطاعت می شود، بیشتر از توان و نیروی بدنی می باشد و ابوبکر و عمر در امور نظامی و پیکار با شمشیر سر رشته نداشتند و تنها توانایی انواع دیگر جهاد را داشته اند.

یا در جاى دیگر با تحریف در معناى «شجاعت » مى‌گوید:

 إذا کانت الشجاعة المطلوبة من الأئمة شجاعة القلب، فلا ریب أن أبا بکر کان أشجع من عمر، وعمر أشجع من عثمان وعلی وطلحة والزبیر، وکان یوم بدر مع النبی فی العریش.

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة أبو العباس (متوفای728هـ)، منهاج السنة النبویة، ج 8، ص 79، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

اگر شجاعت مورد نیاز رهبران، شجاعت قلبى باشد، پس شکى در این نیست که ابوبکر از عمر شجاع تر بود و عمر نیز از عثمان و علی و طلحه و زبیر شجاع تر بود؛ و او در روز بدر همراه با رسول خدا در خیمه نشسته بود!!!.

ابن تیمیه در حالی ابوبکر و عمر را بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مقدم می کند که ابوبکر و عده ای از صحابه این مطلب را قبول نداشتند.

نظر ابوبکر

چنانچه ابن حزم چنین می نویسد:

قد صح أن أبا بکر الصدیق رضی الله عنه خطب الناس حین ولی بعد موت رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال أیها الناس إنی ولیتکم ولست بخیرکم فقد صح عنه رضی الله عنه أنه أعلن بحضرة جمیع الصحابة رضی الله عنهم أنه لیس بخیرهم ولم ینکر هذا القول منهم أحد فدل على متابعتهم له ولا خلاف أنه لیس فی أحد من الحاضرین لخطبته إنسان یقول فیه أحد من الناس أنه خیر من أبی بکر إلا علی وابن مسعود وعمر ... ومما تبین أن أبا بکر رضی الله عنه لم یقل ولیتکم ولست بخیرکم إلا محقا صادقا لا تواضعا یقول فیه الباطل.

إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفاى456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ، ج 4، صص 105-106، ناشر: مکتبة الخانجی، القاهرة.

امام حسن مجتبی علیه السلام

6936- أخبرنا الحسن بن سفیان حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة حدثنا عبد الله بن نمیر عن إسماعیل بن أبی خالد عن أبی إسحاق عن هبیرة بن یریم قال سمعت الحسن بن علی قام فخطب الناس فقال یا أیها الناس لقد فارقکم أمس رجل ما سبقه ولا یدرکه الآخرون

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 15،  ص 383، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.

 

آیا امیر مؤمنان (علیه السلام) پیشگام اولین و آخرین است؟

 

امام حسن مجتبی علیه السلام و عمار بن یاسر

وهو عند عمار والحسن أفضل من أبی بکر وعمر

إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفاى456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ، ج 4، ص 106، ناشر: مکتبة الخانجی، القاهرة.

زبیر و عمار و مقداد

وفی قصة الشورى أن جماعة من الصحابة کانوا یتشیعون لعلی ویرون استحقاقه على غیره ولما عدل به إلى سواه تأففوا من ذلک وأسفوا له مثل الزبیر ومعه عمار بن یاسر والمقداد بن الأسود وغیرهم

الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون (متوفای808 هـ)، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 215، دار النشر : دار القلم – بیروت،‌ الطبعة : الخامسة 1984 طبق برنامه الجامع الکبیر.

عبدالله بن مسعود

1097 حدثنا عبد الله قال حدثنی جدی قثنا أبو قطن قثنا شعبة عن أبی إسحاق عن عبد الله بن یزید عن علقمة عن عبد الله وهو بن مسعود قال کنا نتحدث ان أفضل أهل المدینة علی بن أبی طالب.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص 646، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ  1983م.

اکثر علمای معتزله

قلت : أما قول ، أبی بکر : ولیتکم ولست بخیرکم فقد صدق عند کثیر من أصحابنا ، لأن خیرهم علی بن أبی طالب رضی الله عنه.

إبن أبی‌الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 17،  ص 90، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

بنابر مطالب فوق قضاوت ابن تیمیه کاملا بر خلاف واقع و بر اساس تعصب است.

نتیجه:

از مطالب فوق نتیجه می گیریم که طبق دستور قرآن کریم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همواره با اصحابش مشورت می کرد؛ اما اینکه جناب ابوبکر به حضرت در امور نظامی مشورت می­داده ، صحیح نیست زیرا به گواه تاریخ ابوبکر در جنگها نیز جایگاهی نداشته است؛ در حالیکه مشاور نظامی باید خود اهل جهاد باشد و اساسا وی فرد شجاعی نبود. و بر فرض اینکه مشورت داده باشد، هیچ فضیلتی برای وی به اثبات نمی رساند؛ زیرا اولا: همانطور که بیان شد،‌ هدف پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مشورت خواستن چیزی جز آزمایش و آموزش و یا خشنودی صحابه نبود و وقتی هدف این باشد، مشورت دادن هیچ فضلیتی را برای مشاور به اثبات نمی رساند. ثانیا : اگر مشورت دادن فضلیت به حساب بیاید، طبیعتا ابن تیمیه و هم فکرانش برای افراد عادی و منافقینی همچون عبدالله بن ابی که به آن حضرت مشورت می دادند، نیز باید فضیلت قائل باشند.

از طرفی قدرت مدیریت ابوبکر را نیز ثابت نمی کند؛ زیرا اولا: اگر قرار باشد مشورت چیزی را ثابت کند باید علمای اهل سنت ملتزم شوند که این مطالب باید برای امثال عبد الله بن ابی ثابت شود در حالی که به این امر ملتزم نیستند.

ثانیا : موارد متعددی داریم که پیامبر صلی الله علیه وآله ، ابوبکر را به عنوان مدیر نمی شناخته و با وجود او افراد دیگر را به این امر گماشته است. مثل اسامة بن زید و....