*بحث علمی درسایه وحدت*

۷۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

تا سال 71 فاطمیه در تقویم نبود

طرح شبهه:

احتمالا در سال 71 بود که عده ای از کارشناسان و محققان جمهوری اسلامی مستقر در مجلس شورای اسلامی که جزو نمایندگان هم بودند پس از 1400 سال تحقیق و بررسی ناگهان به راز مهمی پی بردند و آن اینکه حضرت فاطمه دختر رسول خدا (ص) فوت ننموده بلکه شهید شده است اینجا بود که آن نمایندگان مجلس (که خداوند از آنان نگذرد) اعلام کردند از این پس در تقویمها بجای وفات بنویسند شهادت. و این روز را تعطیل اعلام نمودند و به این صورت بزرگترین ضربت را بر وحدت اسلامی وارد نموده و شکافی عمیق ایجاد نمودند.

آقایان شیعه به ما بگویید چرا تا پیش از این در تقویم ایران می نوشتند رحلت؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

علت نامگذاری حضرت فاطمه به زهرا +سند

علت نامگذاری حضرت فاطمه به "زهراء"

احمد بن سنان قرمانی دمشقی، در کتاب «الاخبار الدول وآثار الاول فی التاریخ» گوشه ای از فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها را بیان کرده و از جمله این سخن عایشه را در باره حکمت نامگذاری آن حضرت به «زهراء» نقل کرده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

اعتراف ابوبکر بر ارث بردن حضرت زهرا

  از اختلافات اساسى میان شیعه و اهل سنت، قضیه ارث رسول خدا صلی الله علیه و آله و همچنین قضیه‌ فدک است که آیا متعلق به حضرت زهراء علیها السلام مى‌باشد که توسط ابوبکر و عمر مصادره گردید؟ ویا  فدک ارث حضرت زهرا علیها السلام نبود است؟

 دلیل عمده اهل سنت درباره اینکه فدک ارث حضرت زهرا علیها السلام نبود، روایتی است که از ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه و آله به این صورت نقل شده است: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث»، بعد از غصب فدک، حضرت زهرا علیها السلام برای گرفتن حق خود پیش ابوبکر رفت اما ابوبکر با استدلال به روایت فوق که خودش ناقل آن است، ارث بردن فرزندان پیامبران از پدرانشان را نفی کرد.

 

اما نکته‌ای که در اینجا باید مورد توجه واقع شود این است که هر چند ابوبکر با استناد به روایت « لانورث..» حضرت زهرا علیها السلام را وارث پیامبر صلی الله علیه و آله نمی‌دانست اما خود ابوبکر در روایتی معتبر به ارث بردن حضرت زهرا علیها السلام از پدرش رسول الله صلی الله علیه و آله، اعتراف کرده است

روایت را با همراه تصحیحات و تحسینات، از منابع مهم اهل سنت نقل می‌کنیم:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

ایا امیرالمومنین از انبیا بهتر است

آیا امیر مؤمنان علیه السلام از انبیاء افضل است ؟


 

 

آیه مباهله

آیه مباهله یکی از آیاتى است که برترى امیر مؤمنان على علیه السلام را بر همه پیامبران غیر از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم اثبات می کند:

فمن حاجک فیه من بعد ماجاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم و نساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین .آل عمران: 61.

( پس هر که درباره آن ( قرآن یا عیسى ) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آن که علم آن به تو رسید ، پس بگو : بیایید ما وشما فرزندان و زنان و جانهاى خویش را بخوانیم آن گاه به درگاه خدا زارى کنیم و در حق یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر هر کدام از ما دو گروه که دروغگوست قرار دهیم ) .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

آیا کربلا بالاتر از مکه است

توضیح سؤال:

از دیدگاه شیعیان، کربلا برترین مکان در روى زمین و برتر از بیت الله الحرام است و عناوینى همچون: «أفضل بقاع الأرض» «أرض الله المختارة» «حرم الله ورسوله» «قبلة الإسلام» «فی تربتها شفاء» و... به وفور در روایات شیعیان یافت مى‌شود و ثابت مى‌کند که از دیدگاه شیعه،‌ کربلا ارزش بیشترى نسبت به کعبه دارد و کعبه براى آن‌ها اهمیت و ارزش چندانى ندارد، زیارت کربلا به مراتب ثواب بیشترى نسبت به زیارت خانه خدا دارد.

حتى در این باره اشعارى نیز سروده‌اند که همین معنا را مى‌رساند؟

ومن حدیث کربلاء والکعبة                                  لکربلاء بانَ عُلُوُّ الرُّتّبَه

در جاى دیگر آمده:

هی الطفوفُ فَطُفْ سبعًا بمغناها                   فما لمکةَ معنًى مثل معناها

أرضٌ ولکنها السبعُ الشدادُ لها            دانتْ وطأطأَ أعلاها لأَدْناها

خوشحال خواهیم شد که پاسخ این مطالب را به صورت واضح و روشن برایم ارسال کنید.

خلاصه شبهه:

از مجموع گفتار فوق سه شبهه اساسى استخراج مى‌شود:

شبهه اول: چرا شیعیان به کعبه اهمیت نمى‌دهند؟

شبهه دوم:‌ چرا شیعیان به کربلا «قبلة‌الاسلام» مى‌گویند؟

شبهه سوم:‌ چرا از دیدگاه شیعیان کربلا برتر از کعبه است؟

ما تلاش مى‌کنیم که در این مقاله به این سه شبهه به صورت مختصر پاسخ دهیم.

شبهه اول: عدم اهمیت کعبه از دیدگاه شیعه

یکى از شبهاتى را که در گفتار سؤال کننده مطرح شده این است که از دیدگاه شیعه، خانه خداوند اهمیت چندانى ندارد؛ بلکه کربلا ارزش بیشترى دارد و زیارت آن نیز ثواب افزونتر نسبت به خانه خداست؛ در حالى از دیدگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام، کعبه اهمیت فراوانى دارد و براى زیارت آن اهمیت بسیارى قائل هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

ادعای ابن تیمیه بر علم غیب دانستن

ادعای ابن تیمیه در آگاهی از خبرهای غیبی

شاگردان مکتب ابن تیمیه همچون ابن قیم جوزیه درباره ابن تیمیه چه فضایلی را می تراشند، اما همینان اگر با یکی از همین مطالب درباره اهل بیت علیهم السلام مواجه می گردند آسمان را به زمین دوخته و با فریاد «وا اسلاماه» گوش فلک را کر می کنند که ای وای! اسلام از دست رفت، بیاید و ببینید روافض (شیعیان) چه مطالب غلو آمیزی درباره امامان خود نقل می کنند.

خبر دادن ابن تیمیه از شکست سپاه تاتار

ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه درباره استاد خود می گوید:

من شاهد فراست و زیرکی های شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده ام؛ این در حالی است که عجایبی که او دارا بود و من مشاهده نکردم بسیار بیشتر و بزرگتر از دیده های من بود که اگر بنا شد همه آنها گفته شود کتاب بزرگی می شود. او یارانش را از داخل شدن قوم تاتار به شهر شام در سال 699 هـ، شکست سپاه مسلمانان و نیز عدم وقوع قتل عام و اسارت عمومی در شهر دمشق با خبر ساخت...، همه این خبرها پیش از حرکت سپاه تاتار بود. سپس در سال 702هـ هنگامی که سپاه تاتار حرکت خود را آغاز و به سوی شام آهنگ سفر کرد به مردم و فرماندهان سپاه خبر داد که تاتار تحت محاصره قرار گرفته و در نهایت ، شکست خواهد خورد و پیروزی از آن مسلمانان خواهد بود و برای این گفتار خویش بیش از هفتاد سوگند یاد کرد. به ابن تیمیه گفته شد برای خبرهایی که می دهی«انشاء الله» بگو! او گفت «انشاء الله» ولی حتما" این اتفاق می افتد.

وَلَقَدْ شَاهَدْتُ مِنْ فِرَاسَةِ شَیْخِ الْإِسْلَامِ ابْنِ تَیْمِیَّةَ أُمُورًا عَجِیبَةً. وَمَا لَمْ أُشَاهِدْهُ مِنْهَا أَعْظَمُ وَأَعْظَمُ. وَوَقَائِعُ فِرَاسَتِهِ تَسْتَدْعِی سِفْرًا ضَخْمًا.أَخْبَرَ أَصْحَابَهُ بِدُخُولِ التَّتَارِ الشَّامَ سَنَةَ تِسْعٍ وَتِسْعِینَ وَسِتِّمِائَةٍ، وَأَنَّ جُیُوشَ الْمُسْلِمِینَ تُکْسَرُ، وَأَنَّ دِمَشْقَ لَا یَکُونُ بِهَا قَتْلٌ عَامٌّ وَلَا سَبْیٌ عَامٌّ، وَأَنَّ کَلَبَ الْجَیْشِ وَحِدَّتَهُ فِی الْأَمْوَالِ. وَهَذَا قَبْلَ أَنْ یَهُمَّ التَّتَارُ بِالْحَرَکَةِ.ثُمَّ أَخْبَرَ النَّاسَ وَالْأُمَرَاءَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَسَبْعِمِائَةٍ لَمَّا تَحَرَّکَ التَّتَارُ وَقَصَدُوا الشَّامَ: أَنَّ الدَّائِرَةَ وَالْهَزِیمَةَ عَلَیْهِمْ. وَأَنَّ الظَّفَرَ وَالنَّصْرَ لِلْمُسْلِمِینَ. وَأَقْسَمَ عَلَى ذَلِکَ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ یَمِینًا. فَیُقَالُ لَهُ: قُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَیَقُولُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَحْقِیقًا لَا تَعْلِیقًا. مدارج السالکین: ج2،ص 489.

خبر دادن ابن تیمیه از لوح محفوظ خداوند

ابن قیم در ادامه می گوید:

از کسی شنیدم که می گفت، ابن تیمیه گفت: هنگامی که حرف ها علیه من شدت گرفت من گفتم: این مطالب را خداوند در لوح محفوظ آورده که این بار تاتار در جنگ شکست خورده و سپاه اسلام پیروز می گردد.

وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ ذَلِکَ. قَالَ: فَلَمَّا أَکْثَرُوا عَلَیَّ. قُلْتُ: لَا تُکْثِرُوا. کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ. أَنَّهُمْ مَهْزُومُونَ فِی هَذِهِ الْکَرَّةِ. وَأَنَّ النَّصْرَ لِجُیُوشِ الْإِسْلَامِ. قَالَ: وَأَطْمَعَتْ بَعْضَ الْأُمَرَاءِ وَالْعَسْکَرِ حَلَاوَةُ النَّصْرِ قَبْلَ خُرُوجِهِمْ إِلَى لِقَاءِ الْعَدُوِّ. وَ کَانَتْ فِرَاسَتُهُ الْجُزْئِیَّةُ فِی خِلَالِ هَاتَیْنِ الْوَاقِعَتَیْنِ مِثْلَ الْمَطَرِ. مدارج السالکین: ج2،ص 489.

خبر دادن ابن تیمیه از باطن یاران و اصحاب خویش

شاگرد ابن تیمیه درباره استاد خود می گوید:

یک بار ابن تیمیه درباره استاد خود می گوید:

یک بار ابن تیمیه به من گفت: یاران من نزد من می آیند و من در سیمای آنها و دیگران چیزهایی می بینم که به آنها خبر نمی دهم. من به ابن تیمیه گفتم: به غیر از من ، ای کاش به آنها خبر می دادی! ابن تیمیه گفت: آیا می خواهید من هم مانند فرمانروایان شناخته شوم؟ روزی به ابن تیمیه گفتم: اگر برخی از آنها را به ما خبر می دادی برای استقامت ما بهتر و به صلاح ما بود! او گفت: اگر همه چیز را بگویم  شما یک هفته یا یک ماه بیشتر طاقت ماندن با من را ندارید.

وَقَالَ مَرَّةً: یَدْخُلُ عَلَیَّ أَصْحَابِی وَغَیْرُهُمْ. فَأَرَى فِی وُجُوهِهِمْ وَأَعْیُنِهِمْ أُمُورًا لَا أَذْکُرُهَا لَهُمْ.فَقُلْتُ لَهُ - أَوَ غَیْرِی - لَوْ أَخْبَرْتَهُمْ؟ فَقَالَ: أَتُرِیدُونَ أَنْ أَکُونَ مُعَرِّفًا کَمُعَرَّفِ الْوُلَاةِ؟ وَقُلْتُ لَهُ یَوْمًا: لَوْ عَامَلْتَنَا بِذَلِکَ لَکَانَ أَدْعَى إِلَى الِاسْتِقَامَةِ وَالصَّلَاحِ. فَقَالَ: لَا تَصْبِرُونَ مَعِی عَلَى ذَلِکَ جُمُعَةً، أَوْ قَالَ: شَهْرًا. مدارج السالکین: ج2،ص 490.

خبر دادن ابن تیمیه از امور باطنی دیگران

ابن قیم جوزیه پس از بیان این مطالب گوید:

چندین بار ابن تیمیه از امور باطنی که من قصد داشتم تا آنها را انجام دهم خبر داد که الآن نمی توانم آنها را به زبان آورم و نیز از برخی حوادث بزرگ آینده خبر داد، اما زمان وقوع آن را مشخص نساخت و من برخی از آنها را با چشمان خود دیدم و منتظر بقیه آن بودم و آنچه بزرگان از یاران او مشاهده کرده اند به مراتب بیش از آن است که من بیان کردم.

وَأَخْبَرَنِی غَیْرَ مَرَّةٍ بِأُمُورٍ بَاطِنَةٍ تَخْتَصُّ بِی مِمَّا عَزَمْتُ عَلَیْهِ، وَلَمْ یَنْطِقْ بِهِ لِسَانِی.وَأَخْبَرَنِی بِبَعْضِ حَوَادِثَ کِبَارٍ تَجْرِی فِی الْمُسْتَقْبَلِ. وَلَمْ یُعَیِّنْ أَوْقَاتَهَا. وَقَدْ رَأَیْتُ بَعْضَهَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ بَقِیَّتَهَا.وَمَا شَاهَدَهُ کِبَارُ أَصْحَابِهِ مِنْ ذَلِکَ أَضْعَافُ أَضْعَافِ مَا شَاهَدَتْهُ. مدارج السالکین: ج2،ص 490.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

تقریب مذاهب

شاید بتوان بهترین تئوری گفت و گوی انسانی را از قرآن استخراج کرد و مبانی گفت و گو، سیاست های گفت و گو و اهداف گفت و گو را تعیین نمود.

الف) تقریب ادیان و مذاهب به عنوان مبانی حرکت قرآنی

یکی از مبانی این حرکت، تقریب ادیان و مذاهب و همچنین گرایش اسلام به وحدت است که مهم ترین ویژگی امت اسلامی می باشد. جناب آقای ربانی به بعضی از آیات اشاره کردند.

ب) آزادی اجتهاد

یکی از مبانی این حرکت آزادی اجتهاد در اسلام است.

ج) مرزهای امت اسلامی

آیات قرآن، مبین و روشن است و به طور کامل مرزهای امت اسلامی را توضیح داده است. هر کس وارد این مرزها شود، جزو امت اسلامی قرار می گیرد و هر کس این اصول را قبول نداشته باشد، باید بگوییم خارج از این امت است. داخل این مرزها دیگر اجتهاد آزاد است و انسان می تواند اجتهاد داشته باشد و رأی مخالف رأی دیگران داشته باشد، با این شرایط، مسلمان در چارچوب امت اسلامی می ماند.

مبانی تقریب مذاهب از منابع اصیل اسلامی

بنابراین می توان به طور کامل مبانی تقریب مذاهب اسلامی را از خود منابع اصیل اسلامی به دست آورد. روابط بین ائمه مذاهب هم بر همین مبنا برقرار بود.

الف. روابط ائمه اطهار (ع) و دیگران

در عصر تکوین مذاهب، روایات زیادی وجود دارد که روابط فی ما بین، روابط برادرانه و علمی بود. هیچ گاه مسئله تکفیر و طرد از امت، مطرح نبود. از بین شاگردان امام صادق(ع) که نزدیک به چهار هزار شاگرد است، بیش از سه هزار نفر آن شیعه نبودند. از رفتارها و گفته هایشان، علامت هایی است که نشان می دهد، آنها ایمان به عصمت اهل بیت نداشتند؛ ولی عاشق امام صادق(ع) بودند؛ حضرت با آنها چگونه رفتار می کرد که اینگونه عاشقش بودند؟ آیا رفتار ایشان همانند بعضی از رفتارهایی است که ما انجام می دهیم؟ روایتی از مرحوم شیخ صدوق در خصال در باب سه خصلت از مالک بن انس نقل می کند. مالک می گوید: «کنت ادخل علی جعفر بن محمد فیفرش لی مخدع و یقول لی یا مالک انی احبک فیسرنی ذلک و احمد الله علیه» آن وقت شروع می کند. مالک از امام تعریف کردن «فو الله ما کان الا ذاکرا أو صائما أو قائما و لقد حججت معه مرة فلما بلغنا موضع التلبیه، ارتج لسانه، قلت له یا ابا عبد

الله، قل ها و لابد لک أن تقولها»، تلبیه را باید بگویی تا محرم شوی. «و قال لی یابن ابی عامر و الله انی اخشی، أن اقول لبیک اللهم لبیک، فیقول الله لالبیک و لا سعدیک». خوب این امام مالک، عاشق امام صادق (ع) بود. به همه ائمه مذاهب اربعه تهمت تشیع زدند. خیال می کنند، تشیع ننگ است؛ بلکه افتخار بزرگی است. عشق و احترام آنها به اهل بیت (ع)، کاشف از یک روابط عقلانی بین ائمه مذاهب بود؛ متأسفانه ما این جنبه ها را ذکر نمی کنیم و به دنبال بعضی از روایاتی می رویم. ائمه از آراء ائمه مذاهب اربعه انتقاد دارند. انتقادی به جا است. ابن حجر در کتاب «الصواعق المحرقه» بر رد بر تشیع نوشته است که در آنجا همین حدیث «سلسلة الذهب امام رضا(ع)» را از احمد حنبل نقل می کند با ذکر این سند نورانی، امام رضا از امام کاظم و ایشان از امام صادق در ذیل آن احمد حنبل اینطور می گوید: «والله لو تلی هذا الاسناد علی مجنون لبرح من جنته» اسنادی که ائمه اثنی عشر ما هستند از پیامبر اکرم (ص)، از جبرئیل از خداوند متعال نقل می کند که حدیث قدسی است. در این مرحله روابط عقلانی بود.

ب. بازخوانی تاریخ و عملکرد تشیع

متأسفانه در مراحل بعدی در قرن های سوم و چهارم تقریبا تشیع در کل جهان اسلامی حاکم بود، حالا آنهایی که متهم می کنند، حالا یا ایران یا تشیع که فقط ایران روشش شیعی بوده و تشیع فقط در ایران رشد و نمو کرده، متوجه نیستند که این ایران بود که تسنن را نجات داد، در قرن چهارم، تشیع جهان اسلام را فرا گرفت بویهیین در عراق و ایران، حمدانیون در سوریه، فاطمیون در مصر، ادارسه و دولت شیعه ابا عبد الله شیعی در شمال آفریقا، در کل جهان اسلام، تشیع حکومت را به دست گرفت، و فکر شیعی مسلط شد.

ج. حرکت تقریب به عنوان تشکل

اتفاقا علمای ایران مثل غزالی و امام الحرمین جوینی بودند که تسنن را از نابودی نجات دادند. هر چه هست، این هم مورد بحث من نیست. از آن بگذریم به نیمه های «قرن بیستم» می رسیم که در سال های چهل حرکت تقریب مذاهب به نحوی تشکل پیدا کرد، بزرگانی در این حرکت وارد شدند، از الازهر مرحوم شلتوت، مرحوم مدنی، مرحوم عبد العزیز عیسی، باهوری و دیگران. از تشیع مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و مرحوم آیت الله العظمی کاشف الغطاء، اینها وارد یک حرکت عظیم در سال های چهل میلادی در قرن بیستم شدند.

د. حرکت تقریب و فتوای بشارت

فتوای شلتوت در آن موقع صادر شد، در این فتوا بزرگ اعلام شد «یجوز التعبد بالمذهب الاثنی عشر» در این فتوا که به فتوای بشارت شهرت یافته، واقعا تحول عظیمی بود.

جواب دو اشکال کنفرانس دوحه

من می خواهم در اینجا به کنفرانس دوحه اشاره کنم. در کنفرانس دوحه، رئیس دانشگاه الازهر آقای دکتر احمد الطیب، اعلام کرد که ما در مرکز الازهر بررسی دقیقی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ما سنی ها اصلا هیچ استفاده ای از حرکت تقریب نکردیم و فقط شیعیان استفاده کردند، این تعبیر احمد طیب است، آن برادرانی که با ما بودند، این موضوع را شنیدند؛ هم چنین آقای قرضاوی یک چیز دیگری به این بحث اضافه کرد، ایشان گفت که در مقابل هدیه ای که شلتوت به شیعیان داد، آنها هدیه ای ندادند، در قبال چیزی که شلتوت گفت: «یجوز التعبد بمذهب التشیع» هیچ یک از شیعه ها نگفتند: «یجوز التعبد بمذهب اهل سنت» من در کنفرانسی که اخیرا در قطر برگزار گردید، جواب هر دو مطلب را اعلام کردم؛ اولا به دکتر الطیب (رئیس دانشگاه الازهر) گفتم که برادر عزیز، چرا با این معیار، مقدار سود یک ایده را بررسی می کنید؟ باید با معیارهای اسلامی این موضوع بررسی شود؛ یعنی باید ببینیم که اولا این ایده چقدر با اسلام سازگار است و ثانیا چقدر مسلمان ها از این ایده سود می بردند. اینجوری باید بررسی کنیم نه اینکه بگوییم من چقدر توانستم از این نان بخورم و شما چقدر توانستید استفاده نمایید. بنابراین اینکه معیار باید اسلامی باشد، جوابی قاطع در برابر آنها است؛ ولی واقعش این است که از این ایده اگر نگویم همه استفاده آن، نصیب شیعه شد، استفاده های بیشتری بردند. شیعه از ایده تقریب سود عظیمی برد، خودش را در الازهر مطرح کرد، شیعه ای که تا آن زمان به عنوان یک ایده منحرف که باید از کل امت جدا شود، مطرح بود، خودش را مطرح کرد و موفق شد که ایده های خودش را ارائه دهد و این یک نکته مهمی است؛ اما نسبت به آن بحثی که می گفتند، شلتوت گفته جایز است کسی شیعه شود و تشیع راهی است به سوی بهشت و ما در قبال آن، و در رابطه با اهل سنت این حرف را نزدیم، من به دکتر قرضاوی و حتی دکتر عماره هم که به تهران آمده بود، همین حرف را زدم ،ایشان هم می گفت که شما امتیازی در مقابل این موضوع به ما ندادید.

من عرض کردم که مشکل ما این نیست که یک شیعه، سنی شود و یا یک سنی، شیعه شود. اگر مشکل فردی بود و این موضوع بود که یک شیعه می فهمید که تسنن بهتر است یا یک سنی بفهمد که تشیع راه حق است، نیاز به اجازه کسی نیست و اگر او را نهی کنند، باز هم کار خودش را انجام می دهد و اساسا مسئله فتوایی نیست؛ بلکه این مسئله دین است. پس ما نیاز نداریم که یکی بیاید و به ما اجازه دهد که آن راه، راه درستی است یا راه درستی نیست. مشکل این است که سنی به شیعه و یا شیعه به سنی نگاه تکفیری دارد. مرحوم شلتوت اعلام کرد که مذهب تشیع مذهبی در چارچوب اسلام است و این نگاه تکفیری را از بین برد و در این مسئله شیعه پیشتاز بوده است، علمای ما از بیش از هزار سال اعلام می کردند که اهل سنت از مذاهب اسلامی هستند و بر این اساس داخل آن چارچوب وسیع امت اسلامی هستند و شلتوت این افتخار را بین تسنن داشت که اعلام کند، مذهب شیعه یکی از مذاهب امت اسلامی است و ایشان این فاصله بزرگ را از بین برد، من قصد ندارم که در این مرحله توقف کنم. متأسفانه مسیر خیلی طولانی است و مرحله به مرحله، نیاز به توقف است. امروز بزرگ ترین پیشرفت ایده مقدس، نزدیکی ایده های مقدس است؛ چون که منسوب به قرآن و سنت و به اصل روش عقلانی اسلام است.

موانع پیش روی وحدت جهان اسلام

الف. توطئه های دشمنان

موانعی در پیش روی این مسیر وجود دارد که من به سه مانع بزرگ آن اشاره می کنم. اولین مانع همانطور که همه می دانید توطئه های دشمنان خارجی و دشمنان داخلی که منافعشان در جلوگیری از مسیر وحدت قرار گرفته است. بنابراین توطئه اینها بزرگ ترین مانع است و اگر امروز می بینید، این مسئله اینقدر سرو صدا دارد و همه سنی ها تازه فهمیدند که سنی هستند و شیعه ها تازه فهمیدند که شیعه هستند و اختلافاتی که هزار و چهار صد سال پیش وجود داشت، دوباره آغاز شده است، اینها ریشه در دشمنی و توطئه دشمنان دارد. دویست نفر از علمای اهل سنت در کنفرانس دوحه وارد شدند و همه با هماهنگی کامل، هر کدام یک اشکال را مطرح می کرد؛ یکی اشکال اعتقادی، یکی اشکال رفتاری، یکی اشکال فقهی و یکی مسئله متعه را مطرح کرد. اینها مسائلی فقهی است و جای آن در یک کنفرانس تقریب نبود. من فکر می کنم، این موضوع تحریکی از استکبار جهانی است که همه ما می دانیم پس از شکست های پیاپی استکبار جهانی در عراق، افغانستان و لبنان طبق آنچه خودشان در مقالات آورده بودند، اعلام کردند که ما باید با روش دیگری به جنگ جهان اسلام برویم. روش زر و زور دیگر فایده ندارد. معلوم است با روش تزویر حرکت کردند و انگلیس استاد این روش است. اینها در این مسئله تفرقه بین شیعه و سنی وارد شدند و گروه های مزدور منطقه را برای ایجاد فتنه به کار گرفتند و استفاده کردند؛ پس اولین عامل، همین عامل خارجی است.

ب. جلوه دادن نادرست حقایق

آقای قرضاوی شخصیتی مؤثر است و به شکل عجیبی قدرت تحریک توده ها را دارد، این آقا به اندونزی رفته بود. آقای قرضاوی تقریبی است و متأسفانه این توطئه او را تغییر داد. گروه هایی پشت سر هم می آمدند و به تعبیر خودش صریحا از جنایات شیعیان در عراق برای او سی دی های مختلف می بردند و او را شستشوی مغزی می دادند، ایشان وظیفه خود دانست اهل سنت را بر علیه شیعه تحریک کند، به اندونزی رفت. آنچنان با رئیس جمهور، پارلمان و مردم صحبت کرد که من ترسیدم یک قتل عام علیه شیعیان شروع شود. آقای حکیم الهی یکی از برادران خوب و رئیس مرکز اسلامی آنجاست، به من تلفن زد که به داد ما برسید. این آقا بر علیه ما تحریک می کند و به اینها می گفت که جامعه شما، جامعه سنی خالصی است، موظب باشید که شیعیان تفرقه ایجاد نکنند و این حرکت شیعه را محو کنید. من تماس گرفتم و به برخی از رهبران شیعه اطمینان دادم که در آینده نزدیک نیز یکی از رهبران آنها به نام هاشم مزادی به اینجا می آید، ایشان رهبر نهضت العلمای آنجاست و شصت میلیون عضو فعال این نهضت هستند. ایشان به من اطمینان داد که هیچ مشکلی نیست. قرار است با هم توافق کنیم و اجلاسی برای نزدیکی مذاهب اندونزی و برای توضیح این شبهات داشته باشیم. قرضاوی آدم بزرگی است که باید روی حرف هایش حساب کنیم. مصاحبه ای، که بین آقای قرضاوی و آیت الله هاشمی رفسنجانی انجام گرفت، مصاحبه ای زیبا و خوب بود و ما هم سعی کردیم تا این مصاحبه انجام بگیرد که در جهان اسلام اثرات خوبی را از خودش به جای گذاشت، به هر حال این دویست نفر اشکالاتی را مطرح کردند.

ج. موارد فتنه انگیز

آقای قرضاوی در آن جلسه این تعبیر را داشت که من تعبیر ایشان را قبول دارم تعبیرش این بود که باید مستفزات را از بین ببریم، مستفزات؛ یعنی مورد فته انگیز. موردی که تحریک می کند. باید اینها را از بین ببریم. پس چیزهای زیادی هست که فتنه و تحریک می کند که این موارد، هم در بین شیعه ها و هم بین سنی ها است؛ به عنوان مثال در بین سنی ها، چشن گرفتن در روز دهم محرم که بر اساس چند روایت مجعول، لباس نو می پوشند و البته این موضوع در شمال، غرب و شرق آسیا است و این یکی از موارد فتنه انگیز است. مسئله دوم روزه گرفتن در روز عاشورا است که البته بین علمای ما هم، افرادی هستند که قائل به استحباب روزه گرفتن در روز عاشورا هستند؛ مثلا مرحوم آقای خوئی، این احتمال را برای استحباب می دهد؛ حالا مسئله روزه گرفتن مهم نیست؛ اما لباس نو پوشیدن، معلوم است از آثار نفوذ امویان است و از روایات مجعول آنها می باشد.

د. عدم توجه و اهتمام اهل سنت به روایات اهل بیت(ع)

اهتمام اهل سنت به روایات اهل بیت خیلی مهم است. یکی از علمای ما در ضمن یک تحقیقی ثابت کرده است، که حدود ده هزار مورد روایت از اهل بیت نقل شده است که در کتاب های اهل سنت نیز هست. ما می دانیم از آن طرف مسئله لعن صحابه مطرح است؛ یعنی شما خودتان را به جای آنها قرار دهید، به هر حال تحریک می شوید یا نه؟ البته آنها هم این مسئله را خیلی بزرگ می کنند. در همین کنفرانس دوحه یکی از آنها می گفت که شما به عایشه نسبت افک می دهید، شما لعن می کنید. من به ایشان گفتم که عایشه، ام المؤمنین است، به تصریح قرآن او مادر ماست و ما برای عایشه احترام قائل هستیم، همانطور که امام ما به او احترام می گذاشت. حضرت امیر پس از پیروزی بر عایشه، با احترام کامل همراه با عده ای خانم ها که با لباس اسب سواران مرد بودند. او را به مدینه برگردانید. من به ایشان گفتم که ما عایشه را ام المؤمنین می دانیم، ما ایشان را مصون نگه می داریم و مسئله افک را نفی می کنیم و البته از این حرکت زشت، انتقاد سیاسی و تاریخی داریم؛ البته انتقاد یک چیزی است اما اهانت چیز دیگری است. هر چه هست، مسئله لعن یکی از مستفزات است و باید یک فکری کرد.

عده ای از برادران طلبه در مشهد به من می گفتند که شما مخالف لعن هستید؟ به آنها گفتم بله، هم به عنوان حکم اولیه و هم به عنوان بحث ثانوی. این عمل نادرست است، ما باب تزاحم را داریم. تزاحم بین دو واجب نه بین یک مستحب یا یک مباح با یک واجب عظیم. ما حفظ دماء مسلمین را واجب می دانیم یا نه؟ حالا فرق نمی کند، دماء شیعه یا دماء سنی هر دو مسلمان هستند و این حرکت مزاحم آن حد واجب است؛ اما در طول تاریخ، ما کسی را نداریم که بگوید، لعن واجب است، خیلی زیاد که پیشروی کرده باشند، مستحب می دانند. همین جملاتی که در دعا آمده است و بعضی ها می گویند، مباح است، بعضی ها معتقدند که مکروه و بعضی ها هم اعتقاد به حرمت آن دارند؛ به هر حال بین یک مستحب و یک واجب که حفظ وحدت امت اسلامی و حفظ دماء مسلمین است، تزاحمی است و ما اصرار داریم که این مستحب را انجام دهیم و در نتیجه آن محرم بزرگ را مرتکب شویم. این یکی دیگر از مستفزات است.

مسئله دیگر عید الزهرا و قبر ابو لؤلؤ و... است؛ یکی از آقایان اهل تسنن می گفت اگر ما یک قبری برای ابن ملجم درست کنیم، آیا شما ساکت می نشینید، این در حالی است که ابن ملجم اقلا مسلمان بود، نماز شب خوان بود، دین احمقانه اش وادارش کرد که به این جنایت دست بزند. ابولؤلؤ که نه مسلمان بود و در مدینه کشته شد، حال چه کسی آن را به کاشان آورد. شما دور قبرش طواف می کنید، برایش زیارتنامه می خوانید، جنایتی که ابو لؤلؤ کرد، واقعا قابل اغماض و چشم پوشی نیست در زمان جنگ امت اسلامی با کفر، در دل جنگ، این فرد، رهبر امت اسلامی را می کشد. من یک تعبیری از حضرت امیر دارم که در نهج البلاغه آمده است. عمر از حضرت سؤال می کند و تعبیر حضرت این است: «انک متی تسهیر الی هذا العدو بنفسک فتنقهم فتنکب». اگر شکست خوردی و کشته شوی، دیگر پایتخت مسلمان ها از بین می رود، لیس بعدک مرجع یرجعون الیه. تو مرجع امت اسلامی هستی؛ پس بمان. فابعث الیهم رجلا محربا و احفظ معه اهل البلاء و النصیحة فان اظهر الله فداک لاتحب؛ اگر پیروز شدیم که همین مقصودمان است و ان تکون الاخری؛ اگر شکست خوردیم، کن ترد عن الناس؛ تو سپر مردم خواهی بود. فبصاوة للمسلین. در آن زمانی که حضرت به عمر این حرف ها را می زند، این آقا، آن جنایت را مرتکب می شود که ضربه ای بزرگ بر پیکر امت اسلامی است؛ به اضافه خلیفه کشی از آن زمان به وجود آمد؛ عمر کشته شد، بعدا عثمان کشته شد، بعدا حضرت امیر کشته شد. آیا درست است که ما بیاییم برای ابولؤلؤ یک قبر یا بارگاه یا زیارت گاهی درست کنیم؛ متأسفانه این موضوع به طور کامل تحریک کننده است؛ پس این مورد هم یکی دیگر از عوامل مستفزات است.

از دیگر عوامل، حرکت های سیاسی است که لباس مذهبی به خودش گرفته است و در لبنان جنگ سیاسی راه انداخته اند و متأسفانه به آن لباس مذهبی پوشاندند؛ یک طرف شیعه، طرف دیگر سنی و از سوی دیگر مسیحی است و به هر حال اختلاف سیاسی بین دو گروه را به اختلاف مذهبی تبدیل کردند، در عراق اختلاف سیاسی گروه ها به جنگ مذهب تبدیل شده است. من صریح عرض می کنم، اگر عراق دوباره به این شکل در آید، باید علاوه بر اینکه خط بطلان به روی وحدت و تقریب و امثال اینها بکشیم، باید منتظر یک جنگ عظیم و قتل عام مذهبی باشیم و معلوم است که بیشترین ضرر در این قتل عام متوجه چه کسانی می شود؛ آنها یک میلیارد و دویست میلیون نفر هستند و ما دویست میلیون مستضعف هستیم که آثارش تا قرن ها خواهد ماند. باید مسئله عراق را هر چه زودتر، حل کنیم و سعی کنیم، این فتنه را خاموش نماییم.

موضوع دیگر شبهات است. به هر حال شبهات زیادی وجود دارد که واقعا باید جواب داده شود. شبهه می کنند که موضوع تقریب ار ریشه خراب است و اصلا ما با اهل سنت دو خدا، دو پیغمبر و دو شریعت داریم؛ حتی بعضی ها ادعا می کنند، کسی که شک کند در کفر شیخین، کافر است و این در صورتی است که اگر کسی در رابطه با خداوند متعال شک کند، حق دارد که تحقیق کند، بعضی از آنها می گویند که ما از ریشه با شما اختلاف داریم، ما در اصول با شما اختلاف داریم و این مسئله را عینا در قطر مطرح نمودند و اظهار نمودند که هیچ راهی برای تقریب وجود ندارد. من هم در جواب آنها گفتم: مقصود شما از اصول چیست. اگر منظور شما از اصول، اصول فقه است که بله ما با شما اختلاف داریم، ما قیاس را قبول نداریم؛ اما شما قبول دارید و البته خودتان هم در قیاس، در استصحاب و بعضی از قواعد فقهی اختلاف دارید؛ اما اگر مفهوم اصول این باشد که ایمان به آنها، آدم را وارد امت اسلامی و عدم ایمان، انسان را خارج از امت اسلامی می کند، ما در این اصول اختلاف نداریم و همه مذاهب معروف این اصول را قبول دارند، ما در اصول اختلاف نداریم و هیچکدام از آنها با اینکه شخصیت های مهمی بودند، جواب قابل توجهی ندادند. من به آنها گفتم اگر بگویید ما در اصول اختلاف داریم؟ باید این شبهات را توضیح دهیم، مسئله صحابه را باید توضیح دهیم.

اختلافاتی که هست همانند مسئله تحریف قرآن که ادعا می کنند ما قائل به تحریف قرآن هستیم را باید حل کنیم. من به آنها گفتم شما موضوع تحریف قرآن را از ادبیاتتان حذف کنید؛ چون ما هم مدعی هستیم که شما قائل به تحریف هستید. ما مدعی هستیم قولی که اهل سنت در رابطه با نسخ التلاوة دارد، همان عین تحریف است. شما مدعی هستید که ما قائل به تحریف هستیم و ما مدعی هستیم که شما قائل به تحریف هستید و در این بین، قرآن ضربه می خورد. قرآن به عنوان بهترین سند از بین می رود؛ بنابراین بیاییم این مسئله تحریف را از ادبیات مان خارج کنیم. اصلا علمای ما از هزار سال پیش به بعد، قائل به عدم تحریف هستند. حالا عده ای محدث، قائل به تحریف هستند و گاهی شبهه احتمال تحریف را وارد نمودند که در مقابل سیل اجماع علمای شیعه بر عدم تحریف، ارزش ندارد.

از دیگر مسائلی که در آنجا مطرح شد، بحث تفسیر باطنی قرآن بود که آنها می گفتند شما قائل به تفسیر باطنی قرآن هستید، من به آنها گفتم که ما قائل به باطن قرآن هستیم؛ ولی معنایش این نیست که حجیت ظواهر را قبول نداریم. ما حجیت ظواهر را قبول داریم؛ مگر دلیلی برخلاف ظهور باشد، از آنهاسؤال کردم که آیا شما می توانید، همه ظهورات قرآنی را کما هو، قبول کنید؟ آیا می توانید «وجاء ربک و الملک صفا صفا»(فجر/ 22) را اینگونه معنی کنید که خداوند آمد، مثل یک رژه نظامی، فرشتگان هم پشت سرش آمدند. این خلاف عقل است و مجبوریم به معنای ماورای آن مراجعه کنیم؛ یعنی بگوییم این آیه تجلی قدرت الهی است؛ بنابراین باید به این شبهات رسیدگی کرد و واقعا جوابی که ما دادیم، دوستان شاهد بودند که چقدر اثر گذاشت؛ اصلا فردی که این سؤال را مطرح کرد، یک فتنه ای درست کرده بود که شما قائل به باطن قرآن هستید و وقتی که این جواب داده شد و گفتیم که ما نیز با شما در حجیت ظواهر قرآن اتفاق داریم، کل این فتنه خاموش شد؛ پش شبهات از موانع بزرگ تحقق تقریب است.

خطوط اساسی استراتژی تقریب

به نظر من استراتژی ما در چهار خط اساسی، خلاصه می شود.

1. پرچم داری تقریب

خط اول پرچم داری مسئله وحدت و تقریب است که باید این مسئله را با قدرت پیش ببریم، اگر چه دائما فحش بدهند و به ما حمله کنند؛ البته تقریب در دو شکل صورت می گیرد، نزدیکی بین افکار و اندیشه ها و وحدت در موضع گیری عملی که هر کدام زمینه های مختلف دارند؛ بنابراین این پرچم داری و وحدت به عنوان خط اول مطرح باشد که شما می بینید، امام (ره) چقدر در این زمینه جهاد کردند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی) چقدر در این زمینه تأکید دارند. ما هیچ خسارتی نمی بینیم. امام صادق(ع) به شیعیان می فرمود: مساکنکم مساکنهم، مساجدکم مساجدهم، صلوا خلفهم فی الصف الاول من صلی خلفهم فی الصف الاول کان کمن صلی خلف رسول الله»؛ در کتاب عشره از وسائل الشیعه امام باقر(ع) به یک شیعه ای که می گفت ما از اینها با اینکه شما را دوست دارند، دوری می جوییم؛ چون که «لایقولون بما نقول»، می فرماید: «یودوننا و تبرون منهم» باید پرچم این خط وحدت را به دست بگیریم و پیش ببریم و به هیچ شبهه ای و مانعی، این پرچم را جا نگذاریم، چون که مسئله اسلام، مسلمین و تشیع است. من به عنوان یک سرباز کوچک شما و این حوزه ها که در پانصد اجلاس بین المللی شرکت کرده ام، به شما می گویم که ما به هیچ وجه از پرچمداری وحدت و تقریب ضربه نخوردیم و این در صورتی است که هرگز از اصول و اعتقادمان نیز عقب نشینی نکردیم.

2. پاسخ به شبهات

خط دوم، موضوع شبهات است. باید شبهات را توضیح دهیم. این شبهات مانع بزرگ حرکت تقریب هستند. باید کاملا به این شبهات پاسخ دهیم و بدانیم همیشه جواب درست کاملا فضای خود را پیدا می کند.

3. حذف موارد فتنه انگیز اعتقادی و رفتاری

خط سوم، حذف موارد فتنه انگیز است. شاید نشستن در بعضی از مجالس، ما را خوشحال کند و شاید گاهی در یک مجلسی که می رویم، ساعتی را به تفریح بگذرانیم، ولی باید قبل از آن بدانیم مجالس ما منتهی به کشتار شیعیان در افغانستان و عراق می شود. یکی از برادران خودمان، در همین حوزه به نام شیخ مهدی شریعتی (رئیس حوزه بنت الهدی) بود. ایشان و برادرش را بین بغداد و نجف در محمودیه گرفتند و با بسم الله و به حکم الله سرشان را بریدند، فرزندش هم که فرار کرده بود، با اسلحه، قربة الی الله، هشت تیر به او زدند که همین حالا ایشان در قم هستند. شما سؤال کنید که حکمی که برای آنها خواندند چه بوده است. در حکم آنها اینگونه آمده است که دفاع عن صحابه و عایشه، حالا ما می آییم به شکل عوامانه یک حرکت هایی انجام می دهیم که نتایج خیلی بدی را دارد و خداوند فردای قیامت، ما را مؤاخذه خواهد کرد.

4. حذف موارد فتنه انگیز سیاسی

نکته ای که به عهده ما نیست و باید حکومت و سیاسیون پیگیر آن باشند و باید سعی کنند که این موارد سیاسی که به حرکت های فتنه انگیز دامن زده است و فتنه ها را شعله ور می کند، این موارد را به تدریج از بین ببرند که به نظرم جمهوری اسلامی در این خط حرکت می کند و حتی با عربستان سعودی، برای مسئله لبنان همکاری می کند؛ حتی جمهوری اسلامی ایران، حاضر است به خاطر عراق در کنفرانس 1+6 کشورهای مجاور عراق با حضور امریکا و اتحادیه اروپا شرکت کند، تا شعله آتش این مسئله را تا حدی کاهش دهد و به یک نتیجه خوب برساند، من این چهار خط را به عنوان پاسخ سؤال حاج آقای ربانی که فرمودند چه باید بکنیم، مطرح کردم و معتقدم که باید این راه ها را دنبال کنیم و ان شاء الله به نتایج خوبی خواهیم رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

رهبری درکلام بزرگان

 

علامه حسن زاده

قائد اسوه : رهبرعظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران آیت الله معظم جناب خامنه ای کبیر- متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف- قائد، ولی، وفیّ،ورائد، سائس، حفی، مصداق بارز، (نرفع درجات من نشاء می باشد.) عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسوه ی زمان را همواره از حقیقة الحقائق مسئلت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.{ آیت الله حسن حسن زاده ی آملی، کتاب پرتوی از خوشید علی شیرازی ص 33  }


ایت الله بهجت


آیت الله صدیقی در مراسم احیای شب قدر در هیأت رزمندگان غرب تهران با ذکر خصوصیاتی ویژه از مقام معظم رهبری به ذکر خاطره ای از دیدار ایشان با مرحوم آیت الله العظمی بهجت(ره) پرداخت.

وی گفت: در ابتدای کار مقام معظم رهبری نزد آیت الله بهجت رفته بودند و گفته بودند امام ویژگی هایی داشتند و فاصله من با امام خیلی زیاد است. بار سنگینی که بردوش امام بوده حال بر دوش من گذاشته شده است من چه کنم؟

مرحوم آیت الله بهجت(ره) پس از تأملی گفته بودند: شما با موازین آشنایید(اشاره به اجتهاد ایشان). اگر بر مبانی و موازینی که تشخیص می دهید به تشخیص شرعی خود عمل کنید "من" تضمین می کنم که اولیاء الهی تو را تنها نگذارند.

ایت الله بهائ الدینی:

بعد از امام اگر بشود به کسی اعتماد کرد به این سید (آیة الله خامنه ای)است.. آقای خامنه ای از همه به امام نزدیک تر است  . . .کسی که ما به اوامیدواریم آقای خامنه ای است . . . این دید ماست، نزد ما محرز است سیدعلی خامنه ای.

ایت الله فاضل لنکرانی:

-بنده به عنوان کسی که هم عضو مجلس خبرگان هستم و هم اینکه آشنایی با آیت الله خامنه‌ای دارم؛ عرض می‌کنم که ایشان اهل نظر و اهل اجتهاد هستند. بیست سال پیش وقتی در مشهد در مسجد گوهرشاد با ایشان برخورد کردم؛ آن موقع ایشان از مدرسین محترم مشهد بودند؛ پرسیدم چه چیزی تدریس می‌کنید، فرمودند: مکاسب. مکاسب از مهمترین و مشکلترین کتب علمی ماست. به نظر من ایشان یک فقیه و یک مجتهد است. کسی که در سالهای طولانی در جهان سیاست استادی چون امام امت داشته است و خودش نیز دارای استعداد سرشار است؛ چنین فردی دارای مقامات بلندی از درک سیاسی است. دوران هشت ساله ریاست جمهوری ایشان یک شاهد قوی برای مطلب است. سفرهایی که ایشان به کشورهای خارج داشته‌اند، به عنوان یک سیاستمدار در صحنه‌های سیاسی جهان درخشیده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

عصمت ابوبکر .عمر .عثمان

 

تفتازانی (از علمای بزرگ اهل سنت) : ابوبکر و عمر و عثمان معصوم هستند !

یکی از اشکالاتی که همواره مخالفین شیعه آن را متوجه پیروان مکتب اهل بیت می سازند، غلو دانستن عصمت می باشد.مخالفین شیعه عقیده ی پیروان مکتب اهل بیت مبنی بر عصمت اهل بیت علیهم السلام اجمعین را مستمسک خود قرار داده و آن را غلو می خوانند غافل از آن که در بین علمای خودشان کسانی هستند که بر عصمت صحابه و به خصوص عصمت ابو بکر و عمر و عثمان تصریح کرده اند ! یکی از افرادی که ابو بکر و عمر و عثمان را معصوم دانسته ، سعد الدین تفتازانی از علمای نامدار مخالفین است.

واحتج أصحابنا على عدم وجوب العصمة بالإجماع على إمامة أبی بکر وعمر وعثمان رضی الله عنهم مع الإجماع على أنهم لم تجب عصمتهم وإن کانوا معصومین بمعنى أنهم منذ آمنوا کان لهم ملکة اجتناب المعاصی مع التمکن منها …..

شرح المقاصد فی علم الکلام،ج۵،ص۲۴۹ اسم المؤلف:  سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی الوفاة: 791هـ ، دار النشر : عالم الکتب

 

و اصحاب ما بر اجماع بر عدم وجوب عصمت در امامت ابوبکر و عمر و عثمان احتجاج کرده اند با اجماع بر این که عصمت آنان واجب نیست هر چند که معصوم بوده اند به این معنا که از وقتی که ایمان آورده اند ملکه ی اجتناب و دوری از معصیت ها بر آنان بوده با وجود توانایی آن ها بر معصیت ….

 


از کلام تفتازانی دو نتیجه ی مهم و اساسی استخراج می شود. یکی این که طبق اعتقاد تفتازانی و بسیاری از علمای مخالفین شیعه، ابوبکر و عمر و عثمان از لحظه ی ایمان آوردن معصوم بوده اند و هرگز مرتکب هیچ معصیتی نشده اند.دوم این که مخالفین شیعه اصل وقوع عصمت برای غیر نبی را ممکن می دانند اما آن را برای غیر انبیاء واجب نمی دانند.

آیا با وجود چنین اعتقادی در بین بسیاری از علمای عامه، دلیلی برای اشکال بر شیعیان در عقیده ی عصمت اهل بیت علیهم السلام باقی می ماند ؟!

حال توجه خوانندگان عزیز را به روایتی در معتبر ترین کتاب نزد جماعت اهل عامه به نام صحیح مسلم که روای این روایت مهم هم شخصی نیست جز عایشه بنت ابوبکر در مورد اعتراف ایشان در مورد آیه تطهیر و شان نزول آن که فقط این عصمت و طهارت مخصوص اهل بیت علیهم السلام است.

61 - (2424)
حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُمَیْرٍ - وَاللَّفْظُ لِأَبِی بَکْرٍ - قَالَا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، عَنْ زَکَرِیَّاءَ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ شَیْبَةَ، عَنْ صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ، قَالَتْ: قَالَتْ عَائِشَةُ: خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: " {إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا} [الأحزاب: 33] "

صحیح مسلم ج4 ص1883 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: 261هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عدد الأجزاء: 5.

عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روی دوش ایشان عبایی طرح دار از موی سیاه بود . پس حسن بن علی آمد پس او را در زیر عبا گرفت . پس حسین آمد و او را نیز وارد کرد . پس علی آمد او را نیز وارد کرد . سپس فرمود : خداوند می خواهد از شما اهل بیت پلیدی ها را دور کند و شما را پاک نماید .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

چرا امام علی با خلفا مشورت می کنند.

توضیح سؤال :

عبد الرحمن سلیمی می‌نویسد :

اگر حضرت على نسبت به عمر سوء نیتى مى‏داشت یا قلباً از او ناراضى بود و او را غاصب حق خود مى‏دانست ، همواره منتظر فرصتى براى اعاده حق خود مى‏شد و براى غاصب حق خود از این فرصت طلایى استفاده مى‏کرد آنجا که حضرت عمر از سیدنا على مشاوره‏اى در مورد رفتن خود براى جنگ با ایرانیان خواست او را راهنمائى مى‏کرد که شخصاً به میدان نبرد برود و در آنجا کشته شود و زمینه براى خلافت وى فراهم آید ؛ اما مى‏بینیم که چگونه با دل سوزى و صمیمیت فوق العاده در راستاى خیرخواهى عمر و سایر مسلمین مى‏کوشد. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا که چنین پیشنهادى جز از قلب پاک و بى‏غرض و از مردى بلند همّت و آینده‏نگر صادر نمى‏شود. حقا که على چنین بود و این عمل از آزاده‏اى چون او شگفت‏آور نیست . خداوند او را از سوى اسلام و مسلمین شایسته‏ترین پاداشها را که به دوستان مخلص خود مى‏دهد عنایت فرماید.

اگر سیدنا على مخالف حکومت خلفا مى‏بود وزیر و همکار آنها نمى‏گردید. در کتاب تاریخ ابن اثیر ج 3، ص 55، نقل شده که حضرت على بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضى توانا و حکیمى براى مسائل پیچیده بود.

 حتى از سیدنا عمر نقل شده که گفت: «لولا على لهلک عمر» اگر على نبود، عمر به هلاکت مى‏رسید.

خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سلیمی ، ذیل پاسخ چهارم و پانزدهم از بحث واقعه‌ی غدیر خم .

نقد و بررسی :

مشورت وراهنمائی‌های دل سوزانه :

تمام آن چه که از آن با عنوان همکاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد می‌شود به سه دسته تقسیم می شود:

1 . مشورت در امور قضائی ؛

2 . مشورت در امور دفاعی و جنگی ؛

3 . مشورت در مسائل علمی و حلّ مشکلات اعتقادی .

نقش امیر المؤمنین در این موارد حد اکثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائی  طرف مقابل است که وظیفه هر مسلمانی است . حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد ، باز هم وظیفه دارد که با نهایت امانت‌داری وی را راهنمایی کند ؛ چه رسد به این که اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد .

مرحوم سید مرتضی در این باره می‌فرماید :

فأما استدلاله على رضاه بما ادعاه من إظهار المعاونة والمعاضدة ، وأنه أشار علیه بقتال أهل الردة فإنه ادعاء معاونة ومعاضدة على سبیل الجملة لا نعرفها ، ولو ذکر تفصیله لتکلمنا علیه ، فإن أشار بذلک إلى ما کان یمدهم به من الفتیا فی الأحکام ، فذلک واجب علیه فی کل حال ، ولکل مستفت فلا یدل إظهار الحق والتنبیه على الصواب فی الأحکام لا على معاونة ولا معاضدة ، وإن أشار إلى ما کان منه علیه السلام فی وقت من الأوقات من الدفع عن المدینة فذلک أیضا واجب على کل مسلم وکیف لا یدفع عن حریمه وحریم المسلمین ، فأی دلالة فی ذلک على ما یرجع إلى الإمامة .

فأما المشورة علیه بقتال أهل الردة فما علمنا أنها کانت منه ، وقد کان یجب علیه أن یصحح ذلک ، ثم لو کانت لم تدل على ما ظنه لأن قتالهم واجب على المسلمین کافة والمشورة به صحیحة .

ادعای شما مبنی بر کمک و همکاری علی علیه السلام با خلیفه، مانند راهنمائی ابوبکر بر جنگیدن با اهل ردّه، صرف ادعا است واگر تفصیل آن بیان می شد بهتر می توانستیم پاسخ دهیم، واگر مقصود ارشاد در احکام الهی باشد این امر بر عالم به مسائل دین واجب است وباید وظیفه درست را بیان کند، از این مطلب نمی توانید همکاری با آنان را استفاده کنید، واگر مقصود شما مشاوره با علی علیه السلام در دفاع از مردم مدینه وجان وناموس مردم است این هم نیز واجب است چون علاوه بردفاع از حریم مردم، از جان خودش نیز دفاع کرده است واین مسائل ربطی به تایید خلافت وامامت آنان ندارد.

واما مشورت ابوبکر با علی علیه السلام در جنگ با اهل ردّه را  قبول نداریم و یا لا اقل برای ما روشن نیست، وباید این موضوع روشن شود، واگر دلالت بر مقصود شما نداشته باشد، اصل مشورت وراهنمائی درست است، چون جنگ با گروههایی مانند اهل ردّه بر تمام مسلمانان واجب است.

الشافی فی الامامة ، الشریف المرتضى (متوفای436 هـ) ، ج 3 ص 251 ،

حفظ دین ، بزرگترین وظیفه امیر مؤمنان علیه السلام:

در بین وظائف و شؤونات امام و پیشوای منصوب و برگزیده از جانب خداوند، حفظ شریعت ونگاهبانی از حوزه دین از مهمترین وظایف او است که اگر احساس کند، اصل و اساس دین در خطر است ، به هر صورت ممکن باید از آن جلوگیری کند .

البته این مسؤولیت با در نظر گرفتن شرائط زمانی ومکانی متفاوت است و باید متناسب با آن شرائط تصمیم نهائی را بگیرد، که گاهی اوقات این مهم با تحمل وبردباری و صبر کردن در برابر مصائب و سکوت در برابر حقوق غصب شده به دست می آید و گاهی هم نیازمند رویارویی و دخالت مستقیم و برخورد قاطع خواهد بود.

ابن حجر هیثمی به نقل از رسول خدا می‌نویسد‌ :

فی کل خلف من أمتی عدول من أهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین ألا وإن أئمتکم وفدکم إلى الله عز وجل فانظروا من توفدون .

در هر قرنی افراد عادلی از اهل بیت من در بین امتم خواهند بود که تحریف گمراهان ونسبتهای ناروا وباطل و تاویلهای نادانان را از دین پاک ودور می کنند، آگاه باشید! پیشوایان شما فرستادگان شما نزد خداوند می باشند، پس بنگرید که چه کسانی را می فرستید.

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ابن حجر الهیثمی (متوفای973هـ) ، ج 2 ، ص 441 .

امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب کردند ؛ ولی این موضوع دلیل نمی‌شود که به دیگر وظایف خود عمل نکند ؛ زیرا گاهی تدبیر‌ها و تصمیم‌گیری‌های غلط خلفا سبب می‌شد ، اساس اسلام به خطر بیفتد ؛‌ در این موارد امام وظیفه داشت که اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم کاری‌ها شود ؛ مثلاً در قضیه جنگ نهاوند ، پادشاه ایرانیان لشکر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم کرده بود و اگر تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام نبود‌ ، نه تنها لشکر عمر که به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین می‌رفت .

در چنین موقعیتی امیر المؤمنین علیه السلام وظیفه دارد که نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ کند ؛ چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است .

در داستان شوری می فرماید :

بَایَعَ النَّاسُ لأبِی بَکْرٍ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ ، وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ ، ثُمَّ بَایَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ کُفَّارَاً یَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ .

مردم با ابوبکر بیعت کردند در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوار تر وشایسته تر بودم، ولی از ترس باز گشت و گرایش مردم به دوران کفر وجاهلّیت وکشیده شدن شمشیرها برای زدن گردن یکدیگر، سکوت کردم وشنیدم ومخالفت نکردم، سپس با عمر بیعت کردند، در حالی که از او سزاوارتر وشایسته تر بودم، ولی باز هم شنیدم وکوتاه آمدم تا به کفر وبرادر کشی باز نگردند.

جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، السیوطی  (متوفای911هـ) ج 12   ص 54

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل : ج 42 ، ص 434 .

در حقیت امیر مؤمنان علیه السلام بین ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلی و میان صبر و شکیبائی در برابر ظلم‌ها و همکاری با خلفا ، یکی را باید انتخاب می‌کرد  که طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله ، گذشتن از حق غصب شده خود و همکاری با خلفا را ترجیح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نیفتد ، ولذا در روایتی می‌فرماید :

إِنَّ هَؤُلَاءِ خَیَّرُونَّا أَنْ یَظْلِمُونِی حَقِّی وَ أُبَایِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّى بَلَغَتِ‏ الرِّدَّةُ أَحَداً فَاخْتَرْتُ أَنْ أُظْلَمَ حَقِّی وَ إِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا .

این قوم تصمیم گرفتند تا حقم را غصب کنند وبا آنان بیعت نمایم ، گروهی سرپیچی کرده و از دین دور شدند ، پس ظلم بر حق خویش را بر گزیدم اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند .

بحارالأنوار :ج28 ، ص393 .

دفاع  از مظلوم ، وظیفه امام بود :

دخالت‌های امیر مؤمنان علیه السلام در امور قضائی در مواردی بود که عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده ترین احکام اسلامی سبب می‌شد که حقی از بی‌چاره ای ضایع و به مظلومی از مسلمانان ظلم شود . در حقیقت آن‌ها پناهی جز امیر المؤمنین علیه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمی‌کرد ، به یقین راهی برای استیفای حقوقشان نمی یافتند.

آن حضرت در خطبه شقشقیه ، یکی از دلائل قبول حکومت را بعد از کشته شدن عثمان ، عهد و پیمانی می‌داند که خداوند از علما برای دفع ظلم از بیچارگان گرفته است :

أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ ...

سوگند به خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید ، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود ، و یاران حجّت را بر من تمام نمى‏کردند ، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سکوت نکنند ، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته ، رهایش مى‏ساختم ، و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب مى‏کردم ، آنگاه مى‏دیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏ .

برای روشن تر شدن مطلب فقط به یک مورد از دخالت‌های امام در امور قضائی اشاره می‌کنیم :

حدثنا عُثْمَانُ بن أبی شَیْبَةَ ثنا جَرِیرٌ عن الْأَعْمَشِ عن أبی ظَبْیَانَ عن بن عَبَّاسٍ قال أُتِیَ عُمَرُ بِمَجْنُونَةٍ قد زَنَتْ فَاسْتَشَارَ فیها أُنَاسًا فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ فمر بها على عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رِضْوَانُ اللَّهِ علیه فقال ما شَأْنُ هذه قالوا مَجْنُونَةُ بَنِی فُلَانٍ زَنَتْ فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ قال فقال ارْجِعُوا بها ثُمَّ أَتَاهُ فقال یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ قد رُفِعَ عن ثَلَاثَةٍ عن الْمَجْنُونِ حتى یَبْرَأَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى یَسْتَیْقِظَ وَعَنْ الصَّبِیِّ حتى یَعْقِلَ قال بَلَى قال فما بَالُ هذه تُرْجَمُ قال لَا شَیْءَ قال فَأَرْسِلْهَا قال فَأَرْسَلَهَا قال فَجَعَلَ یُکَبِّرُ .

ابن عباس می گوید : زن دیوانه ای را که زنا کرده بود نزد عمر آوردند ، با عده ای مشورت کرد و سپس دستور داد سنگسارش کنند . هنگامی که او را برای اجرای حدّ می بردند ، از کنار علی علیه السلام عبور کردند ، فرمود : این زن چه کار کرده است ؟ گفتند : دیوانه ای است از فلان قبیله که زنا کرده است وعمر دستور به رجم وی داده است . فرمود : او را بر گردانید ، سپس نزد عمر آمد و فرمود :  مگر نمی دانی از سه نفر تکلیف بر داشته شده است : 1. دیوانه تا زمانی که عاقل شود ؛ 2. انسان خوابیده تا بیدار شود ؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ به رسد. عمر گفت : آری ، شنیده ام ، فرمود : پس این زن را رها کن ، عمر او را آزاد کرد و شروع به تکبیر گفتن نمود . سنن أبی داود : ج 4 ، ص 140 ، ح 4399.

جالب است که بخاری نیز همین روایت را نقل کرده است ؛ اما همانند همیشه صدر و ذیل آن را حذف و فقط این قسمت را آورده است :

وقال عَلِیٌّ لِعُمَرَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عن الْمَجْنُونِ حتى یُفِیقَ وَعَنْ الصَّبِیِّ حتى یُدْرِکَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى یَسْتَیْقِظَ .صحیح البخاری : ج 6 ، ص 2499.

و ابن عبد البر با سند صحیح می‌نویسد :

یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن وقال فى المجنونة التى أمر برجمها وفى التى وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى یقول وحمله وفصاله ثلاثون شهرا الحدیث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحدیث فکان عمر یقول لولا على لهلک عمر .

عمر بارها به خدا پناه می برد از این که مشکلی علمی برایش پیش آید وعلی علیه السلام نباشد ، یکی از این موارد زن دیوانه ای بود که دستور رجم وی را صادر کرده بود و یکی هم ‌‌ زنی که شش ماهه وضع حمل کرده بود وعمر می خواست بر وی حدّ جاری کند، علی علیه السلام فرمود: خداوند فرموده است: دوران بارداری و شیردهی سی ماه است، ونیز فرمود: خدای سبحان از مجنون تکلیف را بر داشته است، در چنین مواردی بود که عمر می گفت: اگر علی نبود عمر هلاک می شد.الاستیعاب فی معرفة الأصحاب : ج 3 ، ص 1103 .

مواردی از این قبیل به روشنی اثبات می کند که حضور امیر مؤمنان علیه السلام نقش تمام کننده‌ای در احیای احکام الهی داشته و از طرفی پشتوانه‌ای محکم بر احقاق حقوق ستمدیدگان وجلوگیری از ظلم وستمگری داشته است.

طبق نقل سمعانی مشابه این قضیه در زمان عثمان نیز اتفاق افتاده بود که اگر امیر مؤمنان علیه السلام دخالت نمی‌کرد ، زنی مؤمنه به همراه فرزندی که در شکم داشت ، قربانی جهل خلیفه به احکام اسلامی می‌شد .

أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النکاح ، فجاء زوجها إلى عثمان فی ذلک . فهم عثمان رضی الله عنه برجمها ، فقال علی : لا سبیل لک علیها ؛ لأن الله تعالى یقول : «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» وقال : «والوالدات یرضعن أولادهن حولین کاملین» فإذا ذهب الفصال حولین ، بقی للحمل ستة أشهر ، فترکها عثمان .

زنی شش ماهه فرزندش را به دنیا آورد ، همسرش نزد عثمان رفت وداستان را برای خلیفه تعریف کرد ، عثمان تصمیم به اجرای حدّ گرفت ، علی ‌علیه السلام فرمود : حق نداری حد جاری کنی ؛ زیرا خداوند می فرماید زمان بارداری و شیر دهی سی ماه است ، ونیز فرمود : مادران باید فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند ، وچون دوران شیر خوارگی که دو سال است کم شود برای حمل شش ماه می ماند ،‌ عثمان پس از شنیدن سخنان امیر علیه السلام آن زن را رها کرد .تفسیر القرآن ، السمعانی (متوفای489هـ) ج 1 ، ص 236.

استفاده از دانش فقهی و آگاهی از احکام دین ، امیر مؤمنان علیه السلام را وادار می کند که در مواردی از این قبیل سکوت نکند و از اجرای حد باطل جلوگیری نماید ؛ چرا که او وظیفه خویش می داند تا در برابر حقوق افراد و حفظ آبرو وشخصیت اجتماعی آنان بی تفاوت نماند ؛ همانگونه که در قضیه بیرون آوردن خلخال از پای یک زن یهودی فریاد بر می آورد و می‌فرماید که اگر مردی غیرتمند از شنیدن این حادثه تلخ بمیرد ، جای ملامت ندارد ؟

وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً .

خطبه 27 نهج البلاغه ، فیض الإسلام .

به من خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شد ه، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‏هاى آنها را به غارت برده ؛ در حالى که هیچ وسیله‏اى براى دفاع ، جز گریه و التماس کردن ، نداشته‏اند !

لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند ، بدون این که حتّى یک نفر آنان ، زخمى بردارد ، و یا قطره خونى از او ریخته شود ، اگر براى این حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد ، ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است .

پس برای شخصیتی همانند امیر مؤمنان علی علیه السلام بسیار سخت و ناگوار است که شاهد سنگسار شدن زن مسلمانی باشد که با تهمت زنا ، حیثیت وآبروی وی را زیر سؤال برده و پایه های محکم اعتقادی مردم را با اجرای غلط دستورات خداوند متزلزل می کنند .

بنا بر این وظیفه خویش می داند که از حریم اجرای حدود الهی به درستی حفاظت و از تجاوز به حریم حقوقی مردم جلوگیری نماید .

مرجعیّت علمی امام امیر المؤمنین علیه السلام :

امام با دانش فراگیر که حاصل عنایات خداوندی و حضور در مکتب صاحب وحی بود مسؤولیّت پاسخ گوئی و گره گشائی از مشکلات و معضلات علمی را به دوش می کشید و مسلمان و غیر مسلمان آن حضرت را پناه گاهی مناسب برای شکوفائی ذهن و فکر خویش می دانستند و در هر موضوعی که احساس نیاز می کردند به تنها مردان میدان‌های علوم و دانش مراجعه می کردند .

به همین جهت بخش مهمی از همکاری‌های امیر المؤمنین علیه السلام با خلفا مربوط به مسائلی می‌شد که در فهم و پاسخ آن دچار مشکل می شدند و مجبور می‌شدند که از امیر المؤمنین علیه السلام در باره آن سؤال کنند .

در چنین مواردی وظیفه امام و هر اندیشمند آگاهی است تا پاسخ‌های لازم و قانع کننده‌ای ارائه دهد و دیگران را از دانش خویش بی نصیب نگذارد ؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیده بود که می‌فرمود :

فَوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ الله بِکَ رَجُلًا وَاحِدًا خَیْرٌ لک من أَنْ یَکُونَ لک حُمْرُ النَّعَمِ

‌‌‌‌به خدا سوگند اگر خداوند یک نفر را به وسیله تو هدایت کند، از شتران سرخ مو برای تو بهتر است..

صحیح البخاری: ج 3   ص 1357 ، ح 3498.

ابن عبد البر قرطبی به نقل از امیر مؤمنان علیه السلام می‌نویسد :

وقال علی رضی الله عنه: یؤخذ على الجاهل عهد بطلب العلم حتى أخذ على العلماء عهد ببذل العلم للجهال .

بر افراد جاهل پیمان بر یادگیری ودانش اندوزی وبر دانشمندان پیمان بر آموختن به نادانان گرفته شده است.

جامع بیان العلم : ج 1 ، ص 122.

و در روایت دیگر می‌گوید :

عن أبی هریرة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال مثل الذی یتعلم العلم لا یحدث به الناس کمثل الذی رزقه الله مالا لاینفق منه .

رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: کسی که دانشی بیندوزد ولی به دیگران آموزش ندهد، مانند کسی است که ثروت دارد ولی انفاق نکند.جامع بیان العلم وفضله ، ابن عبد البر ، ج 1 ص 122 .

امیر المؤمنین علیه السلام به ارزش این سخنان به خوبی واقف است و می داند دانشی که خداوند به وی ارزانی داشته او را همواره ملجأ مردم در امور علمی قرار داده است ؛ پس او باید راهنمای همه گمراهان و مشکل گشای همه ناتوانان باشد چه آن فرد از رعیت باشد و یا خلیفه مسلمانان .

ابن حجر هیثمی در الصواعق می‌نویسد :

ولقد قال له «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی » وکان عمر إذا أشکل علیه شیء أخذ منه ... ولقد کان عمر یسأله ویأخذ عنه ولقد شهدته إذا أشکل علیه شیء قال ههنا علی .

رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به علی علیه السلام فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی است ولی بعد از من پیامبری نخواهد بود. عمر هر گاه برایش مشکلی پیش می آمد از علی کمک می گرفت ... عمر از علی می پرسید و از او کسب علم می کرد ، ومن مشاهده کردم که هر گاه امری بر عمر مشکل می شد می گفت : علی اینجا است .

الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ابن حجر الهیثمی (متوفای973هـ ):ج2، ص 522.

مناوی در فیض القدیر می‌نویسد :

«أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب » فإن المصطفى المدینة الجامعة لمعانی الدیانات کلها أو لا بد للمدینة من باب فأخبر أن بابها هو علی کرم الله وجهه فمن أخذ طریقه دخل المدینة ومن أخطأه أخطأ طریق الهدى وقد شهد له بالأعلمیة الموافق والمخالف والمعادی والمحالف .

خرج الکلاباذی أن رجلا سأل معاویة عن مسألة فقال : سل علیا هو أعلم منی فقال : أرید جوابک قال : ویحک کرهت رجلا کان رسول الله یعزه بالعلم عزا وقد کان أکابر الصحب یعترفون له بذلک

وکان عمر یسأله عما أشکل علیه جاءه رجل فسأله فقال : ههنا علی فاسأله فقال : أرید أسمع منک یا أمیر المؤمنین قال قم لا أقام الله رجلیک ومحى اسمه من الدیوان .

رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: من شهر علم وعلی دَرِ آن است و هر کس طالب دانش است، باید از دَر وارد شود . رسول خدا صلی اللّه علیه و آله مرکز وجامع همه مسائل ومعارف دینی است که برای دست رسی به آن باید از راه مخصوصش وارد شد و خود او علی را دَرِ ورودی به این مرکز قرار داده است ، و هر کس اشتباه برود راه هدایت را گم کرده است ، موافق ومخالف به اعلمیّت وبرتری علمی علی علیه السلام گواهی داده اند .

کلابذی نقل کرده است : مردی از معاویه  مسأله ای پرسید ، گفت : از علی به پرس او علمش بیشتر از من است ، گفت : می خواهم پاسخ تو را بشنوم ، گفت : ساکت باش ، از مردی خوشت نمی آید که رسول خدا  دانش او را  قوی ومحکم کرد ، بزرگان از اصحاب به این موضوع اعتراف داشتند ، هر گاه کسی از عمر مسأله‌ای می پرسید ، می گفت : علی اینجا است از او به پرس ، آن شخص می گفت : دوست دارم پاسخ خلیفه را بشنوم ، عمر می‌گفت : بلند شو برو ، خدا پاهایت را ناتوان گرداند ، سپس اسم آن شخص را از دیوان بیت المال حذف می کرد .فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، عبد الرؤوف المناوی (متوفای1031 هـ) ، ج 3   ص 46.

بنابراین نمی‌توان پاسخ به سؤالات آن حضرت را به حساب همکاری با خلفا گذاشت و رضایت آن حضرت را از حکومت آن‌ها استنباط کرد .

دفاع امیر مؤمنان علیه السلام از اسلام بود ، نه از خلفا :

مشورت‌ها و همکاری‌های امیر مؤمنان با خلفا در زمینه‌های دفاعی و جنگی نیز منحصر می‌شود به مواردی که بحران‌های سیاسی و نظامی ـ به خاطر سوء تدبیر حاکمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامی را به خطر می‌انداخته است ، بنابراین نباید این گونه راهنمائیها و همکاری‌ها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضایت از آن‌ها گذاشت ؛ زیرا آن حضرت در حقیقت از ثمره بیست و سه سال زحمت طاقت فرسای رسول خدا و جانفشانی‌های خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهبانی می‌کرد ، نه از حکومت خلفا یا تأیید لشکر کشی‌ها و جنگ‌های خلفا .

برای روشن شدن مطلب به یک مورد از این بحران‌ها اشاره می‌کنیم که امیر مؤمنان با تدبیر معجزه آسای خود اسلام را از خطر نابودی کامل نجات داد .

جنگ نهاوند از خطرناکترین جنگ‌های صدر اسلام بود ؛ زیرا لشکر شکست خورده ایرانیان برای جبران آنچه در جنگ‌های گذشته از دست داده بود‌ ، لشکر عظیمی را از سراسر ایران متشکل از 150 هزار نفر تشکیل داد تا این بار نه تنها لشکر مسلمانان را در کوفه شکست دهد ؛ بلکه تمام کشور اسلامی را تصرف و اسلام را نابود کند .

ابن اثیر جزری در باره تعداد لشکر ایرانیان در این جنگ می‌نویسد :

وأما الوقعة [ای واقعة النهاوند] فهی زمن عبد الله فنفرت الأعاجم بکتاب یزدجرد فاجتمعوا بنهاوند على الفیرزان فی خمسین ألفا ومائة ألف مقاتل ...

حادثه وجنگ نهاوند پس از شکست ایرانیان بود که در نهاوند تعداد یکصدو پنجاه هزار نفر به فرماندهی فیروز گرد آمدند.الکامل فی التاریخ : ج 2 ، ص 412.

برای روشن شدن حساسیت این جنگ و نقش شکست و یا پیروزی مسلمانان در سرنوشت مسلمانان ، اصل نامه عمار یاسر را از کتاب الفتوح ابن أعثم نقل می‌کنیم .

عمار یاسر این گونه می‌نویسد :

أما بعد ... أن أهل الری وسمنان وساوه وهمذان ونهاوند وأصفهان وقم وقاشان وراوند واسفندهان وفارس وکرمان وضواحی أذربیجان قد اجتمعوا بأرض نهاوند فی خمسین ومائة ألف من فارس وراجل من الکفار ، وقد کانوا أمروا علیهم أربعة من ملوک الأعاجم منهم ذو الحاجب خرزاد بن هرمز وسنفاد بن حشروا وخهانیل بن فیروز وشرومیان بن اسفندیار ، وأنهم قد تعاهدوا وتعاقدوا وتحالفوا وتکاتبوا وتواصوا وتواثقوا على أنهم یخرجوننا من أرضنا ویأتونکم من بعدنا ، وهم جمع عتید وبأس شدید ودواب فره وسلاح شاک وید الله فوق أیدیهم ،فإنی أخبرک یا أمیر المؤمنین أنهم قد قتلوا کل من کان منا فی مدنهم ، وقد تقاربوا مما کنا فتحناه من أرضهم ، وقد عزموا أن یقصدوا المدائن ویصیروا منها إلى الکوفة ، وقد والله هالنا ذلک وما أتانا من أمرهم وخبرهم ، وکتبت هذا الکتاب إلى أمیر المؤمنین لیکون هو الذی یرشدنا وعلى الأمور یدلنا ، والله الموفق الصانع بحول وقوته ، وهو حسبنا ونعم الوکیل ، فرأی أمیر المؤمنین أسعده الله فیما کتبته والسلام .

مردم ری ، سمنان ، ساوه ، همدان ، اصفهان ، قم ، کاشان ، راوند ، فارس ، کرمان و اطراف آذربایجان در سرزمین نهاوند با یکصد و پنجاه هزار سواره نظام و پیاده نظام تحت فرماندهی چهار نفر از پادشاهان ، با مردانی مصمم و تجهیزات کامل و مرکب‌هایی نیرومند و سلاح‌هایی مجهّز جمع شده و پیمان بسته و هم قسم شده اند ، تا ما را از سرزمین مان بیرون کنند ؛ اما دست خدا بالای همه دست ها است .

بدان که تمام یاران و دوستان ما را در شهر‌هایشان کشته‌اند و به سرزمین‌هایی که آزاد کرده‌ایم نزدیک شده‌اند و تصمیم دارند شهرهای ما را یکی پس از دیگری تا کوفه تصرف نمایند ، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان می رسد در هراسیم ، این نامه را نوشتم تا خودت تصمیم بگیری و ما را راهنمائی کنی .

پس از دریافت نامه توسط عمر ، چنان ارتعاشی بر بدنش افتاد که مسلمانان صدای برهم خوردن دندان‌های وی را می‌شنیدند .

ابن اعثم این چنین ادامه می‌دهد :

فلما ورد الکتاب على عمر بن الخطاب وقرأه وفهم ما فیه وقعت علیه الرعدة والنفضة حتى سمع المسلمون أطیط أضراسه ، ثم قام عن موضعه حتى دخل المسجد وجعل ینادی : أین المهاجرون والأنصار ؟ ألا ! فاجتمعوا رحمکم الله وأعینونی أعانکم الله .

ثم قال : أیها الناس ! هذا یوم غم وحزن فاستمعوا ما ورد علی من العراق ، فقالوا : وما ذاک یا أمیر المؤمنین ؟ فقال : إن الفرس أمم مختلفة أسماؤها وملوکها وأهواؤها وقد نفخهم الشیطان نفخة فتحزبوا علینا وقتلوا من فی أرضهم من رجالنا ، وهذا کتاب عمار بن یاسر من الکوفة یخبرنی بأنهم قد اجتمعوا بأرض نهاوند فی خمسین ومائة ألف وقد سربوا عسکرهم إلى حلوان وخانقین وجلولاء ، ولیست لهم همة إلا المدائن والکوفة ، ولئن وصلوا إلى ذلک فإنها بلیة على الاسلام وثلمة لا تسد أبدا ، وهذا یوم له ما بعده من الأیام ، فالله الله یا معشر المسلمین ! أشیروا علی رحمکم الله .

وقتی که نامه به دست عمر رسید وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد که از شدت ناراحتی ، مسلمانان صدای بر هم خوردن دندانهایش را می شنیدند ، از جایش حرکت کرد و داخل مسجد شد وفریاد زد : مهاجران و انصار کجایند ؟ همه جمع شوید ، خدا شما را رحمت کند ، کمکم کنید ، خدا شما را کمک کند .

سپس گفت : ای مردم ! امروز روز غم و اندوه است ، بشنوید که از عراق چه خبری رسیده است ، گفتند : چه اتفاق افتاده است ؟ گفت : مردم ایران همه از هم جدا و متفرق بودند ؛ ولی با دمیدن شیطان گرد هم جمع شده‌اند و دوستان ما را در شهر ها کشته اند ، این نامه عمار یاسر است که از کوفه نوشته است : یکصد و پنجاه هزار نفر در سر زمین نهاوند گرد آمده و عده‌ای از آنان تا شهرهای حلوان و خانقین و جلولاء پیشروی کرده اند ، قصد آنان تصرف مدائن و کوفه است ، اگر به این دو شهر برسند مصیبت و صدمه‌ای بر اسلام وارد خواهد شد که جبران نخواهد داشت ، شما را به خدا نظرتان را برای من بازگو کنید .

اطرفیان خلیفه ؛ از جمله طلحة بن عبید الله ، زبیر بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، چیزی جز دلداری دادن ، چیزی نداشتند که با عنوان راهکار به خلیفه پیشنهاد کنند . عمر پس از شنیدن سخن هر یک ، ارتعاش بدنش بیشتر شد و می‌گفت :أرید غیر هذا الرأی .

تا این که عثمان بن عفان پیشنهاد کرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار برای نابودی لشکریان ایران پیش قدم شود .

وأنا أشیر علیک أن تسیر أنت بنفسک إلى هؤلاء الفجار بجمیع من معک من المهاجرین والأنصار فتحصد شوکتهم وتستأصل جرثومتهم ... تکتب إلى أهل الشام فیقبلوا علیک من شامهم ، وإلى أهل الیمن فیقبلوا إلیک من یمنهم ، ثم تسیر بأهل الحرمین مکة والمدینة إلى أهل المصرین البصرة والکوفة ، فتکون فی جمع کثیر وجیش کبیر ، فتلقى عدوک بالحد والحدید والخیل والجنود ...

عثمان به عمر گفت : خودت همراه مهاجران و انصار برای در هم کوبیدن شوکت گردن کشان حرکت کن ... به مردم شام نامه به نویس تا از شام حرکت کنند و تو را یاری کنند ، به مردم یمن نامه به نویس تا از یمن حرکت کنند ، سپس مردم مدینه و مکه با تو همراه می‌شوند تا به کوفه و بصره برسی ، لشکری بزرگ برای رویاروئی با دشمنان فراهم خواهد آمد . 

عمر که از پیشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود ، ناگزیر دست به دامن «پناه امت» و مشکل گشای زمانش شد و گفت:

یا أبا الحسن ! لم لا تشیر بشیء کما أشار غیرک ؟

ای ابو الحسن ! چرا مانند دیگران راهنمائی و نظر نمی دهی ؟

علی علیه السلام مهر سکوت را شکست و مانند همیشه دل سوزانه برای عزّت و نجات امت اسلامی هر آن چه لازم دانست به عمر پیشنهاد نمود :

إن کتبت إلى الشام أن یقبلوا إلیک من شامهم لم تأمن من أن یأتی هرقل فی جمیع النصرانیة فیغیر على بلادهم ویهدم مساجدهم ویقتل رجالهم ویأخذ أموالهم ویسبی نساءهم وذریتهم ، وإن کتبت إلى أهل الیمن أن یقبلوا من یمنهم أغارت الحبشة أیضا على دیارهم ونسائهم وأموالهم وأولادهم .

وإن سرت بنفسک مع أهل مکة والمدینة إلى أهل البصرة والکوفة ثم قصدت بهم قصد عدوک انتقضت علیک الأرض من أقطارها وأطرافها ، حتى إنک ترید بأن یکون من خلفته وراءک أهم إلیک مما ترید أن تقصده ، ولا یکون للمسلمین کانفة تکنفهم ولا کهف یلجؤون إلیه ، ولیس بعدک مرجع ولا موئل إذ کنت أنت الغایة والمفزع والملجأ ، فأقم بالمدینة ولا تبرحها فإنه أهیب لک فی عدوک وأرعب لقلوبهم ، فإنک متى غزوت الأعاجم بنفسک یقول بعضهم لبعض : إن ملک العرب قد غزانا بنفسه لقلة أتباعه وأنصاره ، فیکون ذلک أشد لکلبهم علیک وعلى المسلمین ، فأقم بمکانک الذی أنت فیه وابعث من یکفیک هذا الامر والسلام .

اگر به مردم شام نامه به نویسی و آنان برای کمک ، شام را ترک کنند ، ترس از آن است که  نصرانیان تحت فرماندهی هرقل سرزمین آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ویران و مردان را بکشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گیرد . و اگر به مردم یمن نامه به نویسی تا به کمک بشتابند ، ایمن از مردم حبشه نخواهند بود که بر سرزمین آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گیرند و فرزندانشان را بکشند .

و اگر خودت با مردم مکه و مدینه به طرف بصره و کوفه حرکت کنی و زمین را دور بزنی تا به دشمن برسی ، مسلمانان پشتیبان و پناهگاهی نخواهند داشت تا به او تکیه کنند ؛ پس در مدینه بمان که برای دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بیشتر می کند ؛ چون اگر خودت به جنگ ایرانیان بروی خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش کم است و با دلگرمی بیشتری خواهند جنگید ، پس سربازان را روانه کن وخودت بمان .

کتاب الفتوح ، بن أعثم الکوفی (متوفاى314 هـ) ، ج 2 ص290 ـ 295 .

اگر امیر مؤمنان در چنین مسأله مهمی دخالت و راهنمائی نمی کرد ، چه سرنوشتی در انتظار اسلام و مسلمین بود ؟

آیا می‌توان ادعا کرد که امیر مؤمنان از خلیفه دفاع و برای او خیرخواهی کرده است ؟!

آیا این گونه مشورت دادن و راهنمایی کردن می‌تواند رضایت و تأیید آن حضرت را از حکومت خلفا ثابت کند ؟!

چرا على (ع) در فتوحات شرکت نداشت ؟

امیرمؤمنان علیه السلام که به سبب شجاعت ها و فداکارى هاى فراوان در نبردهاى دوران پیامبر صلى الله علیه وآله و مهارت هاى بسیار در امور جنگى ، کارنامه درخشانى از خویش به یادگار گذاشته بود ، نقش تعیین کننده امیر مؤمنان در نبردهاى عصر پیامبر صلى الله علیه وآله هم چون پیکارهاى بدر، احد، خندق، خیبر و... از او یک جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود ؛ چنان که خود مى فرماید :

وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً ، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی ! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ .

نهج البلاغه ، خطبه 27 .

 آیا یکى از قریش تجربه‌هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد ؟ و آیا کسى در پیکار توانست از من پیشى بگیرد ؟ هنوز بیست ساله نشده بودم که در میدان نبرد حضور فعال داشتم .

خلیفه دوم، عمر بن خطّاب اعتراف مى کند :واللّه لولا سیفه لما قام عمود الإسلام .

ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 .

اگر شمشیر علی علیه السلام نبود‌ ، عمود خیمه اسلام استوار نمی‌شد .

با توجه به این ویژگی‌ها ، خلفا نمى توانستند در برابر دوری علی علیه السلام از میادین نبرد بى تفاوت باشند ؛ چراکه شرکت نکردن امیر مؤمنان در فتوحات و انزواى حضرت مى توانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند که چرا على بن ابى طالب علیه السلام با آن همه سوابق درخشان در نبردهاى گذشته ، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمین هاى کفر و شرک رسیده است ، بى تفاوت و یا منزوى است ؟

مگر چه اتّفاقى افتاده و چه تغییرى حاصل شده که امیر مؤمنان در هیچ یک از جنگ ها شرکت نمى کند ؟

آیا جهاد با مشرکان را واجب نمى داند ؟ ! و یا خلافت خلفا را مشروع نمى داند و این جنگ ها را بدعت مى داند ؟ یا این که نشر اسلام را در سایه به اصطلاح فتوحات (شما بخوانید در سایه شمشیر) معقول نمى داند ؟ و نمى خواهد آیندگان به آیین سراسر مهر و عطوفت اسلام ، به صورت یک دین خشونت محور نگاه کنند ، و عملکرد خلاف دین و عقل فرماندهان را به حساب اسلام بگذارند ؟

آمار مشورت‌های خلفا با امیر مؤمنان علیه السلام :

توجه به تعداد نظر خواهیها و مشورت و در خواست کمک فکری از امیر مؤمنان علیه السلام ، از یک طرف نشان دهنده در ماندگی خلفا در حلّ مشکلات و نیازمندی آنان به دانش و تجربه امیر مؤمنان است ، و از طرفی محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهی است که گویای ارتباط اندک و دور بودن از مسائل حکومتی است.

محقق معاصر شیخ نجم الدین عسکرى در کتاب «علی والخلفاء» می نویسد:

ابوبکر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خویش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته‏ است.

علی والخلفاء ، ص 73 - 97.

از مجموع 14 مورد : 9 مورد پرسشهاى علمى ؛ 4 مورد احکام شرعى و قضاوت ؛ 1 مورد نظامى بوده است .

گفتنى است که از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى)  مراجعه مستقیم ابوبکر به امام بوده است . در 9 مورد باقیمانده : در 2 مورد پس از مشاوره خلیفه با صحابه ، امام نظر خود را اظهار نموده ، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر کرده ؛ در 3 مورد به امام خبر رسیده اقدام نموده است . در 2 مورد شخصی واسطه بین امام و خلیفه بوده است.

آیا صحیح است که بگوییم : ابوبکر در مدت خلافت خود در همه کارهاى مهم با على علیه السلام مشورت مى‏کرده وهیچ عملی بدون نظرخواهی انجام نداده است؟ .

  عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امیر علیه السلام مراجعه داشته است . علی والخلفاء ، ص 99 – 333 .

از مجموع 85 مورد مشورت خواهی عمر از امام على علیه السلام، 59 مورد امور قضایى ؛ 21 مورد پرسش‏هاى علمى ؛ 3 مورد امور مالى ؛ 2 مورد امور نظامى بوده است .

 جالب توجه این جا است که از مجموع 85 مورد : 27 مورد به امام علیه السلام مراجعه ابتدایى و مستقیم داشته  است ؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضایى ، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى ، خلیفه ابتدا به صحابه مراجعه کرده سپس نظر امام را پرسیده است.

 در باقیمانده موارد نیز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است ؛ یعنى در 42 مورد با این که دسترسى به امام امکان پذیر بوده وجود حضرت نادیده انگاشته شده است .

با توجه به نکات یادشده آیا صحیح است به دروغ ادعا شود که حضرت عمر پیوسته در مشکلات و گرفتارى‏ها به امیر مؤمنان مراجعه مى‏کرد ؟

عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.

علی والخلفاء ، ص 335 – 345 .

از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان :

 أوّلاً:  تمام این امور در حوزه بیان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است ؛

ثانیاً: 3 مورد رجوع مستقیم خلیفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است .

جالب این در یکى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّک لکثیر الخلاف علینا».

 مسند أحمد، ج 1 ص 100 .

  معاویه هفت مورد به امیر مؤمنان علیه السلام مراجعه داشته است .

علی والخلفاء، ص 329 - 358.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی