*بحث علمی درسایه وحدت*

۵۹ مطلب با موضوع «پاسخ به شبهات» ثبت شده است

از بدعت های شیعه "اشهدان علیا ولی الله"

از بدعت های شیعه«أشهد أن علیا" ولی الله» در اذان و اقامه است.

طرح شبهه:

وهابیت در یکی از حمله های خود علیه شیعه روی موضوع اذان، خصوصا" روی شهادت ثالثه یعنی « أشهد أن علیا" ولی الله» تأکید و با جوسازی و مغلطه به کلام برخی علمای شیعه استناد کرده و شیعه را بدعت گذار، مخالف سنت و غلو کننده خوانده و با جملاتی تند و زننده همچون این جمله که شیعیان دست کم روزانه سه بار دروغ گفته و اذانی می گویند که پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان آنها نگفته اند.

روایات اهل سنت در تأیید نظر شیعه

روایاتی در متون اهل سنت مبنی بر وجود « أشهد أن علیا" ولی الله» در اذان وجود دارد که نظر شیعه را تأیید می نماید که به برخی از آنها اشاره می نماییم:

1.«علی ولی الله» در اذان سلمان و ابوذر

مراغی مصری از علمای اهل سنت در کتاب خویش« السلافه فی أمر الخلافه» دو روایت از دو صحابی بزرگوار، جناب سلمان فارسی و ابوذرغفاری نقل می کند:

اذان سلمان فارسی:

شخصی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و عرضه داشت: ای رسول خدا، چیزی شنیده ام که تاکنون نشنیده بودم، حضرت فرمود:چه شنیده ای؟ عرض کرد: شنیدم که سلمان در اذان خویش پس از شهادت به رسالت، گفت:« أشهد أن علیا" ولی الله» حضرت فرمود: سخن نیکویی شنیده ای.

دخل رجل علی رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: یا رسول الله! إنی سمعت أمرا" لم أسمع قبل ذلک، فقال صلی الله علیه و آله: ما هو؟ قال: سلمان قد یشهد فی أذانه بعد الشهاده بالرساله، ألشهاده بالولایه لعلی علیه السلام، قال صلی الله علیه و آله: سمعت خیرا". السلافه فی أمر الخلافه: ص 32.

اذان ابوذر غفاری:

شخصی نزد پیامبرصلی الله علیه و آله آمده، عرضه داشت: ای پیامبر! ابوذر را دیدم که در اذان خود پس از شهادت به رسالت ، شهادت به ولایت علی علیه السلام می دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همین گونه است ، مگر سخن من در غدیر خم را فراموش کردید که هر من مولای اویم، پس علی مولای اوست؟

أخرج أن رجلا" دخل علی رسول الله صلی الله علیه و آله و قال: یا رسول الله إن أباذر یذکر فی الأذان بعد الشهاده بالرساله الشهاده بالولایه لعلی علیه السلام. قال رسول الله صلی الله علیه و آله کذلک، أو نسیتم قولی فی غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه؟. السلافه فی أمر الخلافه: ص 32.

پس این احتمال نیز قوی است که بگوییم شهادت ثالثه از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در اذان داخل شده است.

اشاره به این روایت خالی از لطف نیست:

ابو حمراء از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده:

هنگامی که به آسمان عروج نمودم، دیدم بر عرش نوشته شده: خدایی جز خدای یگانه نیست؛ محمد صلی الله علیه و آله فرستاده اوست؛ او را با علی علیه السلام پشتیبانی نمودم.

عن أبی الحمراء قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لما أسری بی إلى السماء فإذا على العرش لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بعلی. معجم الصحابه(عبدالباقی بن قانع 351هـ): ج3،ص 202؛ المعجم الکبیر: ج22،ص 200.

و همچنین آمده است که:

هنگامی که به آسمان عروج نمودم، دیدم بر روی درب بهشت چنین نوشته: خدایی جز خدای یگانه نیست؛ محمد صلی الله علیه و آله فرستاده اوست؛ او را دو هزار سال پیش از خلقت آسمانها و زمین ها با علی علیه السلام پشتیبانی نمودم.

عن جابر بن عبد الله قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم مکتوب على باب الجنة لا إله إلا الله محمد رسول الله أیدته بعلی قبل أن یخلق السموات والأرض بألفی سنة. تاریخ مدینه دمشق: ج42،ص 336.

بدعت های مخالفان شیعه در اذان

اما آنان که با وجود روایات فراوان در کتاب های خودشان که به برخی از آنها اشاره شد، همچنان شیعه را متهم به بدعت در اذان و اقامه می کنند، شایسته است برای بدعت هایی که در اذان خود دارند، پاسخ در خور قبولی فراهم نمایند:

1.حذف « حی علی خیر العمل» از اذان رسول خدا

آنچه مسلم ویقینی است آن که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله جمله « حی علی خیر العمل» در اذان وجود داشته؛ چنان که ابن ابی شیبه ، استاد بخاری گوید:

علی بن الحسین علیهماالسلام هر گاه اذان می گفت، پس از «حی علی الفلاح»«حی علی خیر العمل» می گفت و می فرمود: اذان اولیه چنین بوده است.

أَنَّ عَلِیَّ بْنَ حُسَیْنٍ کَانَ یُؤَذِّنُ ، فَإِذَا بَلَغَ : حَیَّ عَلَى الْفَلاَحِ ، قَالَ : حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ ، وَیَقُولُ : هُوَ الأَذَانُ الأَوَّلُ.مصنف ابن ابی شیبه: ج1،ص195؛ سنن البیهقی: ج1،ص 425.

صاحب أضواء البیان گوید:

فرزند عمر در اذان خود « حی علی خیر العمل» می گفت؛ چنان که بلال نیز گاهی چنین اذان می گفت. همچنین علی بن الحسین علیه السلام می فرمود: اذان اولیه چنین بوده است.

حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ فِی الْأَذَانِ...وَمِمَّا جَاءَ فِیهَا عِنْدَهُمْ أَثَرٌ عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّهُ کَانَ یُؤَذِّنُ بِهَا أَحْیَانًا.وَمِنْهَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ أَنَّهُ قَالَ: هُوَ الْأَذَانُ الْأَوَّلُ. أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن: ج 8،ص 156.

متقی هندی در کنز العمال گوید: بلال در اذان خود  « حی علی خیر العمل» می گفت.

کان بلال یؤذن بالصبح فیقول: حی على خیر العمل.کنز العمال: ج 8،ص 161، ح 23174.

و یا ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان گوید:

ابو محذوره گفته: جوان بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود در آخر اذانت  « حی علی خیر العمل» بگو .

عن أبی محذورة قال کنت غلاما فقال لی النبی صلى الله علیه و سلم اجعل فی آخر أذانک حی على خیر العمل. لسان المیزان : ج1،ص 284، ح 551.

2.افزودن « الصلاه خیر من النوم» به اذان توسط عمر بن خطاب

نکته مهم دیگری که اتهام زنندگان به شیعه باید به آن پاسخ دهند آن که چرا در حالی که در اذان رسول خدا صلی الله علیه و آله جمله « الصلاه خیر من النوم» وجود نداشته، عمربن خطاب در زمان خلافت خویش به اذان افزود.

بسیاری از علمای اهل سنت بر این معنا تصریح نموده اند؛ به عنوان نمونه « مالک» رئیس فرقه مالکیه و گروهی دیگر چنین روایت کرده اند:

مؤذن نزد عمر آمد تا وقت نماز صبح را به او خبر دهد، اما دید عمر به خواب عمیقی فرو رفته و برنمی خیزد؛ مؤذن فریاد برآورد: « الصلاه خیر من النوم»، عمر با شنیدن این جمله دستور داد تا از آن پس این عبارت را در اذان صبح قرار دهند.

و حَدَّثَنِی عَنْ مَالِک أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ الْمُؤَذِّنَ جَاءَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ یُؤْذِنُهُ لِصَلَاةِ الصُّبْحِ فَوَجَدَهُ نَائِمًا فَقَالَ الصَّلَاةُ خَیْرٌ مِنْ النَّوْمِ فَأَمَرَهُ عُمَرُ أَنْ یَجْعَلَهَا فِی نِدَاءِ الصُّبْحِ. موطأ مالک: ج1،ص 72.

و یا ابن حزم اندلسی، رئیس مذهب ظاهریه گوید:

ما « الصلاه خیر من النوم» را قبول نداریم؛ زیرا چنین چیزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما نرسیده است.

یقال فی العتمة الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم، ولا نقول بهذا أیضا، لانه لم یأت عن رسول الله صلى الله علیه وسلم. المحلی: ج3، ص 161.

3.افزودن« السلام علیک أیها الأمیر» در اذان

جالب تر این که حنفی مذهبان به پیروی از یکی از امامان خود به نام امام ابویوسف جایز می دانند تا پیش از« حی علی الصلاه» جمله ای را خطاب به خلیفه و حاکم وقت خود اضافه کرده و بگویند: « السلام علیک أیها الأمیر و رحمه الله و برکاته».

سرخسی در کتاب المبسوط که مهم ترین مرجع فقهی حنفی مذهبان است می گوید:

ابو یوسف روایت کرده: اشکال ندارد که حاکم را با گفتن « الصلاه خیر من النوم» به نماز دعوت کرد و بدین منظور، درب منزل او آمده و بگوید: « السلام علیک أیها الأمیر و رحمه الله و برکاته» سپس دو بار « حی علی الصلاه» و دو بار« حی علی الفلاح» و سپس « الصلاه یرحمک الله» بگوید؛ زیرا حاکم، مشغول رتق و فتق امورات مسلمانان است.

وَقَدْ رُوِیَ عَنْ أَبِی یُوسُفَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنَّهُ قَالَ لَا بَأْسَ بِأَنْ یَخُصَّ الْأَمِیرَ بِالتَّثْوِیبِ فَیَأْتِیَ بَابَهُ فَیَقُولَ السَّلَامُ عَلَیْک أَیُّهَا الْأَمِیرُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ مَرَّتَیْنِ حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ مَرَّتَیْنِ الصَّلَاةُ یَرْحَمُک اللَّهُ ؛ لِأَنَّ الْأُمَرَاءَ لَهُمْ زِیَادَةُ اهْتِمَامٍ بِأَشْغَالِ الْمُسْلِمِینَ. المبسوط: ج1،ص 131.

همچنین حلبی از سیره نویسان مشهور اهل سنت می گوید:

ابو یوسف گوید: از آنجا که حاکمان، مشغول رتق و فتق امور مسلمین هستند اشکالی نمی بینیم در این که مؤذن در اذان بگوید: « السلام علیک أیها الأمیر و رحمه الله برکاته، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، الصلاه یرحمک الله» به همین دلیل مؤذن عمربن عبدالعزیز نیز چنین می کرد.

وعن ابی یوسف لا أرى بأسا أن یقول المؤذن السلام علیک أیها الأمیر ورحمة الله وبرکاته حی على الصلاة حی على الفلاح الصلاة یرحمک الله لاشتغال الأمراء بمصالح المسلمین أی ولهذا کان مؤذن عمر بن عبد العزیز رضی الله تعالى عنه یفعله. السیره الحلبیه: ج2،ص 305.

آیا این گونه حذف و اضافات در اذان، بدعت در دین به شمار نمی رود؟

حقیقت اذان در روایات اهل سنت

1.خواب عبدالله بن زید و عمربن خطاب منبع تشریع اذان

دارمی که از معاصران بخاری و مسلم بوده و کتاب سنن می از اعتبار ویژه ای برخوردار می باشد در نحوه تشریع اذان چنین روایت نموده:

پس از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه، مردم بدون آن که دعوتی صورت بگیرد برای نماز حاضر می شدند. ابتدا پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت تا برای حاضر نمودن مردم در مسجد از بوقی همچون بوق یهود استفاده کند، اما خوش نداشت و منصرف گردید؛ سپس تصمیم گرفت تا ناقوسی همچون نصارا بتراشند و از آن برای جمع نمودن مسلمانان استفاده نمایند، در این حال بود که عبدالله بن زید نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و عرض کرد: یا رسول الله! دیشب شخصی که دو جامه سبز بر تن و ناقوسی در دست داشت دور من می چرخید به خواب من آمدند. به آن دو گفتم: آیا این ناقوس را می فروشی تا با آن مردم را برای نماز فرا خوانم؟ او گفت: آیا تو را به کار بهتری راهنمایی نکنم؟ گفتم: آری. گفت: برای دعوت مردم به نماز چنین فریاد برآور:« الله اکبر، الله اکبر-الله اکبر ، الله اکبر- أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن لا اله الا الله- اشهد أن محمدا رسول الله ، اشهد أن محمدا رسول الله-حی علی الصلاه ، حی علی الصلاه حی علی الفلاح ، حی علی الفلاح الله اکبر ، الله اکبر لا اله الا الله ...

چون عبدالله بن زید این خبر را برای رسول الله صلی الله علیه و آله نقل نمود، حضرت فرمود: إن شاء الله رؤیای حقی است . برخیز و همراه بلال برو و آن را برای بلال که صدایی رساتر از تو دارد تکرار کن. پس از آن بلال اذان گفت : عمر بن خطاب که در خانه بود صدای بلال را شنید و در حالی که عبایش بر زمین کشیده می شد نزد رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و گفت : ای پیامبر! به خداوند سوگند من هم همان را که عبدالله در خواب دیده ، دیده ام. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شکر خدا که با ( آنچه تو دیدی) این موضوع بهتر تثبیت شد .

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا سَلَمَةُ قَالَ حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ : وَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- حِینَ قَدِمَهَا - قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ یَعْنِى الْمَدِینَةَ - إِنَّمَا یُجْتَمَعُ إِلَیْهِ بِالصَّلاَةِ لِحِینِ مَوَاقِیتِهَا بِغَیْرِ دَعْوَةٍ ، فَهَمَّ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- أَنْ یَجْعَلَ بُوقاً کَبُوقِ الْیَهُودِ الَّذِینَ یَدْعُونَ بِهِ لِصَلاَتِهِمْ ثُمَّ کَرِهَهُ ، ثُمَّ أَمَرَ بِالنَّاقُوسِ فَنُحِتَ لِیُضْرَبَ بِهِ لِلْمُسْلِمِینَ إِلَى الصَّلاَةِ ، فَبَیْنَمَا هُمْ عَلَى ذَلِکَ رَأَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَیْدِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ أَخُو بَلْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ ، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ طَافَ بِىَ اللَّیْلَةَ طَائِفٌ ، مَرَّ بِى رَجُلٌ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ أَخْضَرَانِ یَحْمِلُ نَاقُوساً فِى یَدِهِ فَقُلْتُ : یَا عَبْدَ اللَّهِ أَتَبِیعُ هَذَا النَّاقُوسَ؟ فَقَالَ : وَمَا تَصْنَعُ بِهِ؟ قُلْتُ : نَدْعُو بِهِ إِلَى الصَّلاَةِ. قَالَ : أَفَلاَ أَدُلُّکَ عَلَى خَیْرٍ مِنْ ذَلِکَ؟ قُلْتُ : وَمَا هُوَ؟ قَالَ تَقُولُ : اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ حَىَّ عَلَى الصَّلاَةِ ، حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ حَىَّ عَلَى الْفَلاَحِ ، اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. ثُمَّ اسْتَأْخَرَ غَیْرَ کَثِیرٍ ثُمَّ قَالَ مِثْلَ مَا قَالَ ، ثُمَّ جَعَلَهَا وِتْراً إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ : قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ ، اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، فَلَمَّا خَبَّرَ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ :« إِنَّهَا لَرُؤْیَا حَقٌّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ، فَقُمْ مَعَ بِلاَلٍ فَأَلْقِهَا عَلَیْهِ ، فَإِنَّهُ أَنْدَى صَوْتاً مِنْکَ ». فَلَمَّا أَذَّنَ بِلاَلٌ سَمِعَهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَهُوَ فِى بَیْتِهِ فَخَرَجَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَهُوَ یَجُرُّ إِزَارَهُ وَهُوَ یَقُولُ : یَا نَبِىَّ اللَّهِ وَالَّذِى بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَقَدْ رَأَیْتُ مِثْلَ مَا رَأَى. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- :« فَلِلَّهِ الْحَمْدُ فَذَاکَ أَثْبَتُ ». سنن الدارمی : ج1، ص 286، ح 1187.

همان گونه که در روایت بالا ملاحظه شد ، رسول خدا صلی الله علیه نسبت به نحوه و چگونگی گردآوری مردم برای نماز جماعت ، سرگردان و حیران است و حتی به روش های باطل یهود و نصارا رو می آورد و از سوی خداوند نیز در این باره وحی نازل نمی گردد، تا این که بالاخره خواب شخصی به نام عبدالله بن زید به فریاد پیامبر رسیده و چون بناست هر جا امکان نقش دادن به عمر بن خطاب وجود داشته باشد برای او نیز فضیلتی تراشیده شود ، به همین رو ، خواب او نیز به کمک دین اسلام آمده و خواب وی موجب تشریع اذان در اسلام می گردد.

حال بر اساس این روایت و روایت های دیگر که در پی می آید ، هیچ گونه جایگاه مقدس و بالایی برای اذان باقی نمی ماند که بنا باشد حذف و اضافه بخشی از آن مورد اعتراض قرار گیرد؛ بلکه اصل آن با خواب برخی از صحابه تشریع گردیده است.

روایات درباره خواب عبدالله بن زید و تشریع اذان در حالی نقل می گردد که اساسا" وی یک سال و یا اندکی پیش از تشریع اذان در جنگ احد به شهادت رسیده ؛ چنان که حاکم نیشابوری با عبارتی صریح ، رشته ی خواب عبدالله بن زید را پنبه کرده و اساس آن را دروغ می داند:

سبب این که مسلم و بخاری حدیث عبدالله بن زید درباره تشریع اذان و قصه خواب او را نقل نکرده اند، بدان سبب است که اساسا" عبدالله بن زید یک سال و یا اندکی پیش از تشریع اذان، یعنی در جنگ احد به شهادت رسیده است.

وَإِنَّمَا تَرَکَ الشَّیْخَانِ حَدِیثَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ فِی الْأَذَانِ وَالرُّؤْیَا الَّتِی قَصَّهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ لِتَقَدُّمِ مَوْتِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ، فَقَدْ قِیلَ إِنَّهُ اسْتُشْهِدَ بِأُحُدٍ، وَقِیلَ بَعْدَ ذَلِکَ بِیَسِیرٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ ". المستدرک علی الصحیحن: ج 4 ، ص387.

2.خواب عمربن خطاب منبع تشریع اذان

ابو داود سجستانی در سنن خود آورده است:

پیامبر صلی الله علیه و آله سعی داشت تا راهی برای فراخوانی مردم به مسجد بیابد؛ از این رو به حضرت، پیشنهاد شد به هنگام نماز پرچمی برفراز مسجد افراشته گردد ، پیامبر صلی الله علیه و آله این پیشنهاد را نپسندید، برخی دیگر پیشنهاد دادند تا از وسیله ای شبیه شیپور یهودی ها استفاده شود ، این پیشنهاد نیز خوشایند رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع نشد . سپس پیشنهاد ساخت ناقوسی همچون نصارا داده شد که این نیز مقبول نیافتاد؛ تا این که عبدالله بن زید بن عبد ربه که به شدن نگران خواست پیامبر صلی الله علیه و آله بود اذان را در خواب دید و صبحگاهان آن را این چنین به حضرت گزارش کرد: ای رسول خدا! من در حالتی بین خواب و بیداری بودم که شخصی نزد من آمد و اذان را به من آموخت . راوی گوید: عمربن خطاب نیز همین خواب را دیده بود ولی بیست روز آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله مخفی داشت و چون او نیز حضرت را با خبر ساخت ، حضرت فرمود: چرا مرا از آن باخبر نساختی؟ گفت: عبدالله بن زید در این باره از من سبقت گرفته بود لذا از بیان آن حیا نمودم . پیامبر صلی الله علیه و آله بلال را فرا خواند و فرمود: هر چه عبدالله بن زید به تو گفت در اذان بگو. بلال نیز به همان شکل اذان گفت...

عَنْ أَبِى عُمَیْرِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ عُمُومَةٍ لَهُ مِنَ الأَنْصَارِ قَالَ اهْتَمَّ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- لِلصَّلاَةِ کَیْفَ یَجْمَعُ النَّاسَ لَهَا فَقِیلَ لَهُ انْصِبْ رَایَةً عِنْدَ حُضُورِ الصَّلاَةِ فَإِذَا رَأَوْهَا آذَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا فَلَمْ یُعْجِبْهُ ذَلِکَ قَالَ فَذُکِرَ لَهُ الْقُنْعُ - یَعْنِى الشَّبُّورَ - وَقَالَ زِیَادٌ شَبُّورَ الْیَهُودِ فَلَمْ یُعْجِبْهُ ذَلِکَ وَقَالَ « هُوَ مِنْ أَمْرِ الْیَهُودِ ». قَالَ فَذُکِرَ لَهُ النَّاقُوسُ فَقَالَ « هُوَ مِنْ أَمْرِ النَّصَارَى ». فَانْصَرَفَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَیْدِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ وَهُوَ مُهْتَمٌّ لِهَمِّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَأُرِىَ الأَذَانَ فِى مَنَامِهِ - قَالَ - فَغَدَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّى لَبَیْنَ نَائِمٍ وَیَقْظَانَ إِذْ أَتَانِى آتٍ فَأَرَانِى الأَذَانَ. قَالَ وَکَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ رَآهُ قَبْلَ ذَلِکَ فَکَتَمَهُ عِشْرِینَ یَوْمًا - قَالَ - ثُمَّ أَخْبَرَ النَّبِىَّ -صلى الله علیه وسلم- فَقَالَ لَهُ « مَا مَنَعَکَ أَنْ تُخْبِرَنِى ». فَقَالَ سَبَقَنِى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَیْدٍ فَاسْتَحْیَیْتُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « یَا بِلاَلُ قُمْ فَانْظُرْ مَا یَأْمُرُکَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَیْدٍ فَافْعَلْهُ ». قَالَ فَأَذَّنَ بِلاَلٌ. قَالَ أَبُو بِشْرٍ فَأَخْبَرَنِى أَبُو عُمَیْرٍ أَنَّ الأَنْصَارَ تَزْعُمُ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَیْدٍ لَوْلاَ أَنَّهُ کَانَ یَوْمَئِذٍ مَرِیضًا لَجَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- مُؤَذِّنًا. سنن ابی داود: ج1، ص134،ح 498.

تشریع اذان در روایت پیشین به واسطه خواب بود، در این جا چیزی بین خواب و بیداری و در گام دیگر خواهید دید نه سخن از خواب است نع چیزی بین خواب و بیداری ، و این بدان معناست که گویا جبرئیل نازل شده و مستقیما" به برخی افراد وحی نموده و او کسی نیست جز عمربن خطاب.

3.بیداری عمربن خطاب منبع تشریع اذان

در این گام دیگر سخن از خواب و یا چیزی بین خواب و بیداری نیست، بلکه هر چه هست در بیداری است و باز هم نه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بلکه این جا نیز طبق معمول عمربن خطاب است که به فریاد اسلام می رسد و مسلمانان را از سردرگمی و حیرت درمی آورد؛ در این زمینه بخاری و مسلم در کتاب خود آورده اند:

هنگامی که مسلمانان به مدینه آمده و در آن جا مستقر شدند، برای جمع شدن به نماز جماعت راهی نبود تا این که روزی در این باره با یک دیگر به مشورت پرداخته و به توافق رسیدند که با ندای عمومی، مردم را برای نماز جماعت حاضر سازند . برخی گفتند: ناقوسی مثل ناقوس نصاری بسازیم و آن را به صدا در آوریم؛ برخی دیگر گفتند: از شیپوری همچون شیپور یهود که از شاخ حیوان ساخته شده استفاده کرده و در آن بدمیم ، تا این که عمربن خطاب گفت: آیا نمی خواهید کسی را برای خبر ساختن مردم انتخاب کنید؟ از این رو رسول خدا دستور داد تا بلال مردم را برای نمازخبر کند.

حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ قَالَ أَخْبَرَنِى نَافِعٌ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ کَانَ یَقُولُ کَانَ الْمُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا الْمَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلاَةَ ، لَیْسَ یُنَادَى لَهَا ، فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِى ذَلِکَ ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى . وَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الْیَهُودِ . فَقَالَ عُمَرُ أَوَلاَ تَبْعَثُونَ رَجُلاً یُنَادِى بِالصَّلاَةِ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - « یَا بِلاَلُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلاَةِ » .صحیح البخاری: ج1،ص 219، ح 579؛ صحیح مسلم : ج1،ص 285.

و یا در روایاتی مبالغه درباره عمر به حدی رسیده که پرده به کلی کنار زده شده و چیزهایی می شنود که پیامبر صلی الله علیه و آله نمی شنود.

اولین کسی که در آسمان اذان گفت جبرئیل بود . عمر و بلال هر دو از جبرئیل شنیدند و عمر این موضوع را به آگاهی پیامبر صلی الله علیه و آله رسانید ، ولی چون بلال ، ماجرا را به عرض حضرت رساند پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پیش از تو عمر آمد و این خبر را اطلاع داد ، تو به همان شکل که شنیدی اذان بگو . رسول خدا صلی الله علیه و آله به بلال امر نمود تا به هنگام اذان گفتن دست های خود را در گوش خود بگذارد تا به صدای او کمک شود.

أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال : « أول من أذن فی السماء جبریل » ، فسمعه عمر وبلال فأقبل عمر فأخبر النبی صلى الله علیه وسلم بما سمع ، ثم أقبل بلال فأخبر النبی صلى الله علیه وسلم بما سمع ، فقال له رسول الله صلى الله علیه وسلم : « سبقک عمر یا بلال ، أذن کما سمعت » ، قال : ثم أمره رسول الله صلى الله علیه وسلم أن یضع أصبعیه فی أذنیه استعانة بهما على الصوت . مسند الحارث : ج1، ص 245.

موضع اهل بیت علیهم السلام در چگونگی تشریع اذان

آگاهی از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام در موضوع بحث ، تفاوت میان دو دیدگاه خاکی و افلاکی را آشکار می سازد.

اذان و اقامه در معراج پیامبر صلی الله علیه و آله

امام باقر علیه السلام در روایتی می فرماید:

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله را به معراج بردند و به آسمان معمور (آباد) رسید ، هنگام نماز شد و جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا به امامت ایستاد و فرشتگان و انبیاء در صف شدند و به آن حضرت اقتدا کردند.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ: «لَمَّا أُسْرِیَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله إِلَى السَّمَاءِ، فَبَلَغَ الْبَیْتَ الْمَعْمُورَ، وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ، فَأَذَّنَ‏ جَبْرَئِیلُ‏ وَ أَقَامَ، فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، وَ صَفَّ الْمَلَائِکَةُ وَ النَّبِیُّونَ خَلْفَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله». الکافی : ج3،ص 302، ح 2.

در روایت بالا امام باقر علیه السلام اذان واقامه را امری مرتبط با عالم افلاک و عرشی دانسته که در معراج پیامبر صلی الله علیه وآله و در محضر آن حضرت عرضه گردیده است.

تشریع اذان توسط جبرئیل

در روایت دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:

هنگامی که جبرئیل امین ، نازل شد و اذان را برای رسول خدا آورد (یعنی نخستین بار اذان توسط جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد  ) سر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله در دامن امیرمؤمنان علیه السلام بود. جبرئیل ، هم اذان و هم اقامه را از طرف خدا آورد. وقتی رسول خدا از حالت نزول وحی بیرون آمد به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: شنیدی جبرئیل چه گفت؟ عرض کرد: آری . فرمود: آیا حفظ هم کردی؟ عرض کرد: آری. رسول خدا دستور داد: بلال را دعوت کن و اذان را به او آموزش بده.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «لَمَّا هَبَطَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِالْأَذَانِ عَلى‏ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله کَانَ رَأْسُهُ فِی حِجْرِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَأَذَّنَ‏ جَبْرَئِیلُ‏ علیه السلام وَ أَقَامَ، فَلَمَّا انْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، قَالَ: یَا عَلِیُّ، سَمِعْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: حَفِظْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: ادْعُ بِلَالًا فَعَلِّمْهُ، فَدَعَا عَلِیٌّ علیه السلام بِلَالًا فَعَلَّمَهُ». الکافی : ج3، ص 302 ، ح 1.

تکذیب امام صادق علیه السلام نسبت به تشریع اذان به واسطه خواب

روایتی دیگر با سند صحیح از امام صادق علیه السلام که فرمودند:

امام صادق علیه السلام از ابن اذینه پرسید : این ناصبی ها چه می گویند؟ عرض کردم: فدایتان شوم در چه رابطه ای ؟ فرمود : در باره اذان ، رکوع و سجود نماز . عرض کردم می گویند: ابی بن کعب اذان و کیفیت آن را در خواب دیده است ، حضرت علیه السلام فرمود: دروغ گفته اند ؛ دین خداوند عزوجل عزیزتر از آن است که با خواب و رؤیا تشریع شود . راوی گوید: سدیر صیرفی عرض کرد : فدایتان شوم برای ما در این باره حدیثی بیان فرمایید. حضرت علیه السلام فرمود : خداوند عزوجل هنگامی که پیامبرش را به آسمان های هفت گانه عروج داد ، پیامبر صلی الله علیه و آله را در آسمان اول مبارک گردانید و در آسمان دوم واجباتش را به او آموزش داد...

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: مَا تَرْوِی هَذِهِ‏ النَّاصِبَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ وَ رُکُوعِهِمْ وَ سُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَآهُ فِی النَّوْمِ فَقَالَ کَذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْمِ قَالَ فَقَالَ لَهُ سَدِیرٌ الصَّیْرَفِیُ‏ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَحْدِثْ لَنَا مِنْ ذَلِکَ ذِکْراً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَرَجَ بِنَبِیِّهِ ص إِلَى سَمَاوَاتِهِ السَّبْعِ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَبَارَکَ عَلَیْهِ وَ الثَّانِیَةَ عَلَّمَهُ فَرْضَه‏... . الکافی : ج3 ،ص 482.

حتی حاکم نیشابوری نیز روایتی را از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل کرده است:

زمانی بود که بین حسن بن علی علیه السلام و معاویه اتفاقاتی افتاده بود که من وارد مدینه شدم که او در میان یارانش نشسته بود و حدیث ذکر می نمود. راوی می گوید: ما هم نزد حسن بن علی علیه السلام از موضوع اذان سخن به میان آوردیم که بعضی از ما گفت : ابتدای اذان به واسطه خوابی بود که عبدالله بن زید بن عاصم دیده بود آغاز شد. در این هنگام حسن بن علی علیه السلام فرمود: شأن و جایگاه اذان بالاتر از آن است که با خواب آغاز شده باشد . بلکه تشریع اذان به این شکل بود که جبرئیل در آسمان دوتا دوتا اذان گفت و آن را به رسول خدا آموزش داد و اقامه را نیز یکی یکی گفت و به پیامبر صلی الله علیه و آله هم یاد داد و زمانی که حسن بن علی علیه السلام به حکومت رسید اذان گفت.

عَنْ سُفْیَانَ بْنِ اللَّیْلِ، قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَمُعَاوِیَةَ مَا کَانَ قَدِمْتُ عَلَیْهِ الْمَدِینَةَ وَهُوَ جَالِسٌ فِی أَصْحَابِهِ، - فَذَکَرَ الْحَدِیثَ بِطُولِهِ - قَالَ: فَتَذَاکَرْنَا عِنْدَهُ الْأَذَانَ فَقَالَ بَعْضُنَا: إِنَّمَا کَانَ بَدْءُ الْأَذَانِ رُؤْیَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَاصِمٍ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ: «إِنَّ شَأْنَ الْأَذَانِ أَعْظَمُ مِنْ ذَاکَ، أَذَّنَ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى، وَعَلَّمَهُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَقَامُ مَرَّةً مَرَّةً فَعَلَّمَهُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَذَّنَ الْحَسَنُ حِینَ وَلِیَ». المستدرک علی الصحیحین: ج 3، ص 187.

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

خان الامین واقعیت یا دروغ

وهابی های الجزایر می گویند که ما شیعیان می گوییم که جبرییل وحی را اشتباهی به جای امام علی به حضرت محمد ( ص )  داد ، آیا این مطلب صحت دارد ؟

توضیح شبهه :

از زمان هاى گذشته شیعه را متهم نموده اند که معتقد است جبرئیل در جریان وحی خیانت کرده و به جاى آن که رسالت را به على بن ابى طالب ابلاغ کند آن را بر رسول خدا صلى الله علیه وآله  ابلاغ نموده  است. از این رو بعد از سلام نمازشان سه بار دست خود را بالا می برند و می گویند: (خان الامین) .

پاسخ :

ریشه اتهام

از آیات شریف قرآن و احادیثى که پیرامون آنها رسیده است روشن مى شود که یهودیان معتقدند جبرئیل در ابلاغ رسالت خیانت نموده است زیرا خداوند به وى دستور داده بود نبوت را در دودمان اسرائیل قرار دهد لکن او بر خلاف فرمان خدا آن را در سلسله اسماعیل قرار داد. بنابراین گروه یهود جبرئیل را دشمن دانسته و جمله خان الأمین (جبرئیل خیانت نمود) را شعار خود قرار دادند و به همین خاطر قرآن در مقام انتقاد از آنان و اثبات بى پایگى سخنانشان جبرئیل را در آیه ذیل به عنوان فرشته امین و درست کار معرفى کرد:

َنزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ  شعراء آیه  194،193 .

روح امین جبرئیل قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا از بیم دهندگان باشى.

و در آیه دیگر مى فرماید: قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ بقره آیه 97

بگو: هر کس با جبرئیل دشمنى ورزد آن فرشته گرامى به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل نمود.

از آیات یاد شده و تفسیر آنها به روشنى استفاده مى شود که گروه یهود جبرئیل را به علت هایى دشمن داشته او را فرشته عذاب مى نامیدند و به خیانت در ابلاغ رسالت متهم مى نمودند.

حدثنا القاسم ، قال : ثنا الحسین ، قال : حدثنی حجاج ، عن ابن جریح ، قال : حدثنی القاسم بن أبی بزة : أن یهود سألوا النبی ( ص) من صاحبه الذی ینزل علیه بالوحی ، فقال : جبریل . قالوا : فإنه عدو لا یأتی إلا بالحرب والشدة والقتال . فنزل : ( من کان عدوا لجبریل) الآیة .

یهود از پیامبر سؤال کردند فرشته ای که بر تو وحی نازل می کند کیست ؟ پیامبر فرمود : جبرئیل یهود گفتند : او دشمن است جز با جنگ و شدت نازل نمی شود . پس آیه من کان عدوا لجبریل نازل شد .

جامع البیان طبری ج 1 ص 608، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 134 ، العجاب فی بیان الاسباب ابن حجر عسقلانی ج 1 ص 289 ، به این مضمون تفسیر اللمیزان علامه طباطبائی ج 1 ص 231

بنابراین ریشه شعار  خان الأمین از خرافات قوم یهود سرچشمه گرفته است و برخى از نویسندگان جاهل که با شیعه خصومت دیرینه دارند به طرح این سخن برضد شیعه پرداخته و ناجوانمردانه این اتهام را به شیعه نسبت مى دهند.

ابن تیمیه می گوید : یهود در صدد وارد کردن نقص و عیب بر جبرئیل برآمده و او را از بین ملائکه دشمن خود مى دانند همانگونه که رافضه مى گویند: جبرئیل به اشتباه وحى را بر محمد نازل کرده است...منهاج السنة النبویه ج1 ص6 8.

پاسخ :

1 . شیعه بعد از نماز سه بار تکبیر می گوید:

این اتهام وهابیت ،  ناشی از جهل آنان به معتقدات شیعه‏ است ؛ زیرا این موضوع  اگر جزو  اعمال عبادی باشد باید  در کتابهای فقهی و یا رساله های عملیه ذکر شده باشد و حال آن که هیچ اثری از این قضیه در کتب روایی،  فقهی ،  تفسیری و تاریخی شیعه یافت نمی شود؛ بلکه آن چه در کتب فقهی شیعه آمده این است که نماز گزار بعد از پایان نماز سه بار دست خود را بالا می برد و در هر دفعه تکبیر می گوید.  برای هر چه روشن تر شدن قضیه، نظریه چند تن از فقهای نامدار شیعه ذکر می کنیم تا دروغگویی وهابیون برای همگان روشن شود.

نظریه فقهای شیعه در تکبیر بعد از نماز

الف : شیخ مفید (رحمه الله) می‌گوید :

فاذا سلم بما وصفناه فلیرفع یدیه حیال وجهه مستقبلا بظاهرهما وجهه و بباطنهما القبلة بالتکبیر و یقول: الله اکبر ثم یخفض یدیه الى نحو فخذیه و یرفعهما ثانیة بالتکبیر ثم یخفضهما و یرفعهما ثالثة بالتکبیر ثم یخفضهما. المقنعه ص 114 باب 9 کیفیة الصلاة و صفته.

زمانی که سلام دهد به آن گونه ای که توصیف کردیم باید دستش را تا مقابل صورت به گونه ای که روی دست به طرف صورت و کف دست به طرف قبله باشد بالا می آورد و می گوید الله اکبر سپس دستش را تا روی رانهایش پایین می آورد و برای بار دوم بالا می آورد و تکبیر می گوید سپس پایین می آورد و دوباره بال می آورد و تکتبیر می گوید سپس دستهایش را پایین می آورد .

در این کلام مى بینیم شیخ مفید ره که از قدماى علماى امامیه است هیچ سخنى از آن نیت و اعتقاد به میان نیاورده است و اگر واجب یا مستحب یا از آداب نماز نزد شیعه بود باید تذکر مى داد.

ب : ابن ادریس حلى (رحمه الله) مى نویسد:

و یستحب بعد التسلیم و الخروج من الصلاة أن یکبر و هو جالس ثلاث تکبیرات یرفع بکل واحدة یدیه الى شحمتى اذنیه ثم یرسلهما الى فخذیه.السرائر ج 1 ص 232  باب فی المستحبات بعد التسلیم.

و مستحب است بعد از سلام دادن و خارج شدن از نماز،  در حالی که نشسته است سه بار تکبیر بگوید در هر بار دو دستش را تا لاله گوشهایش بالا ببرد سپس تا رانهایش پایین بیاورد.

ج : شهید اول نیز درباره مستحبات تعقیب نماز مى نویسد:

و یستحب التعقیب مؤکدا ولیبدأ بالتکبیر ثلاثا رافعا بکل واحدة یدیه الى أذنیه ثم التهلیل و الدعاء بالمأثور و تسبیح الزهراء علیها السلام من أفضله...الدروس لشرعیة ج 1 ص 184 درس 45.

و تعقیبات بعد از نماز مستحب مؤکد است و بهتر است با سه بار تکبیر (الله اکبر ) شروع کند که در هر بار دو دستش را تا گوشش بالا بیاورد سپس لااله الا الله بگوید و دعاهای وارده را بخواند که تسبیحات حضرت زهرا علیها سلام از افضل آن است ...

2 . اعتقاد شیعة به نبوت محمد بن عبدالله (ص)

شیعه معتقد به نبوت حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه وآله بوده و آن را رکنى از ارکان دین اسلام مى داند .

شیخ طوسى رحمه الله مى گوید:محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم نبى هذه الأمة رسول الله صلى الله علیه وآله بدلیل انه ادعى النبوة و ظهر المعجز على یده کالقرآن فیکون نبیا حقا.الرسائل العشر ص 96 مسائل کلامیة باب النبوة و الامامة و المعاد.

محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم صلی الله علیه وآله پیامبر این امت و رسول خدا است به این دلیل که او ادعای نبوت کرده است و معجزه هایی به دست او انجام شده است مثل قرآن ( که معجزه جاوید است ) پس او حقا پیامبر است .

علامه حلی رحمة الله علیه می گوید : و ظهور معجزة القرآن و غیره مع اقتران دعوة نبینا محمد صلی الله علیه و آله وسلم یدل علی نبوته.

و ظهور معجزه قرآن و معجزه های دیگر غیر از قرآن همراه با دعوت به دین پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دلالت بر نبوت آن حضرت دارد.کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (تحقیق سبحانی) ص 169

3 . وجوب شهادتین در نماز

شیعه در تشهد نماز ، شهادتین را از واجبات نماز مى داند که تعمد در ترک آن موجب بطلان نماز است. چگونه ممکن است که در یک قسمت از نماز شهادت به نبوت رسول الله بدهد و در قسمتی دیگر ادعای خیانت جبرئیل در رساندن وحی به پیامبر را داشته باشد در حالیکه این دو در تضاد با یکدیگر هستند.

فتاوای فقهای شیعه در طول تاریخ و عمل شیعیان در سراسر جهان بهترین گواه این سخن و روشن ترین دلیل بر یاوه سرایی یاوه گویان وهابی است.

شیخ مفید رحمة الله علیه می فرماید : وأدنى ما یجزی فی التشهد أن یقول المصلی : " أشهد أن لا إله إلا الله ، وأشهد أن محمدا صلى الله علیه وآله عبده ورسوله " .المقنعه شیخ مفید ص 143 .

کمترین چیزی که در تشهد کفایت می کند این است که نمازگزار بگوید : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا صلی الله علیه و آله عبده و رسوله.

شیخ طوسی رحمة الله علیه می فرماید : وأقل ما یجزیه من التشهد أن یقول أربعة ألفاظ : الشهادتان والصلاة على النبی محمد والصلاة على آله وصفته أن یقول ( أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمد عبده ورسوله اللهم صل على محمد وآل محمد )

الرسائل العشر شیخ طوسی ص 148

و کمترین چیزی که در تشهد لازم است بگوید این است که چهار چیز را بگوید : دو شهادت (گواهی دادن) و درود فرستادن بر پیامبر محمد و آل پیامبر و دقیق آن این است که بگوید :‌ شهادت می دهم که خدایی جز الله وجود ندارد او یکتا است و شریکی ندارد و شهادت می دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست خدایا بر حضرت محمد و آل او صلوات بفرست.

صحاب جواهر می فرماید : الواجب ( السابع التشهد ) وهو لغة تفعل من الشهادة ، وهی الخبر القاطع ، وشرعا کما فی جامع المقاصد الشهادة بالتوحید والرسالة والصلاة على النبی  صلى الله علیه وآله

واجب هفتم تشهد است و آن از نظر لغت بر وزن تفعل است و از گواهی دادن (شهادة )‌ گرفته شده است و آن خبر قطعی است و شرعا همانگونه که در جامع المقاصد آمده است شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر و درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم است .جواهر الاحکام شیخ جواهری ج 10 ص 246

همه مراجع عظام تقلید در عصر حاضر نیز در رساله توضیح المسائل خود تشهد را ذکر کرده اند :

مساله 1100 در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهور و عصر وعشا باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید :

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله الله صل علی محمد و آل محمد.

شهادت می دهم که خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یگانه است و شریک ندارد و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده او است خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد .

رساله توضیح المسائل مراجع عظام تقلید حضرات آیات عظام خوئی ،‌ خمینی ،‌ گلپایگانی سیستانی ،‌ فاضل لنکرانی ،‌ بهجت ، تبریزی ،‌ صافی گلپایگانی احکام نماز واجبات نماز.

و به همین مضمون در کتاب هاى دیگر فقهى باب تشهد وارد شده است و معلوم است که شیعه اعتقاد خود به رسالت و نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در تشهد نماز اقرار مى کند و این مسئله نزد علمای شیعه اجماعی است .

4 . اعتقاد شیعه به عصمت ملائکه

شیعه معتقد به عصمت جبرئیل امین و دیگر ملائکه است و اگر به اعتقاد شیعه جبرئیل در نزول وحى خیانت کرده است هیچ گاه تصریح به عصمت او نمى کند.

شیخ مفید رحمة الله علیه می فرماید : فجمیع المؤمنین من الملائکة والنبیین والأئمة معصومون لأنهم متمسکون بطاعة الله تعالى

اوائل المقالات  شیخ مفید ص 135

پس همه مومنین از ملائکه و پیامبران و ائمه معصوم هستند به خاطر اینکه اینها متمسک به طاعت خدای متعال هستند.

شیخ صدوق (رحمه الله) مى فرماید:اعتقادنا فى الانبیاء و الرسل و الأئمة و الملائکة صلوات الله علیهم انهم معصومون مطهرون من کل دنس و انهم لا یذنبون ذنبا لا صغیرا و لا کبیرا ولایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایؤمرون.الاعتقادات فی دین الامامیة باب الاعتقاد فی العصمة ص 96.

اعتقاد ما این است که انبیاء و مرسلین و ائمه و ملائکه که درود خدا بر آنها باد، معصوم هستند و از هر گونه آلودگی پاک هستند و آنها گناه  مرتکب نمی شوند نه گناه صغیره  و نه گناه کبیره  و آنچه خدا به آنها امر کند نافرمانی نمی کنند و هر ‌آنچه امر کند انجام می دهند .

5 . احترام ویژه شیعه به جبرئیل

علمای شیعه در طول تاریخ  نسبت  به تعظیم جبرئیل به عنوان امین وحی الهی وفرشته ای مقرب  تاکید فراوان داشتند .

علامه طبرسى(رحمه الله) مفسر بزرگ قرآن در تفسیر آیه می فرماید: َنزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ  شعراء آیه 193.

یقول : یعنى جبرئیل(علیه السلام) و هو امین وحى الله لا یغیره و لا یبدله.مجمع البیان ج 7 ص 353.

می گوید یعنی روح الامین یعنی جبرئیل و او امانتدار وحی الهی است که نه در آن تغییری ایجاد می کند و نه آن را تبدیل می کند.

علامه طباطبایى(رحمه الله) نیز در تفسیر آیه مى فرماید:المراد بالروح الامین هو جبریل ملک الوحى... و قد وصف الروح بالامین للدلالة على انه مأمون فى رسالته منه تعالى الى نبیه (صلى الله علیه وآله) لا یغیر شیئا من کلامه تعالى بتبدیل او تحریف بعمد او سهو او نسیان کما ان توصیفه فى آیة اخرى بالقدس یشیر الى ذلک.المیزان ج 15 ص 316.

مراد از روح الامین همان جبرئیل فرشته وحی است ... و با کلمه (روح الامین) وصف شده است به خاطر دلالت بر مصونیت او  از خطا در انجام وظیفه اش از جانب خدای متعال بر پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم می باشد، او  چیزی از کلام خد را به صورت عمد یا سهو یا فراموشی تغییر نمی دهد همانگونه که توصیف او در آیه دیگری به قدس اشاره به همین مطلب دارد.

با توجه به این  گفتار بزرگان علمای شیعه ، آیا انصاف است شیعه را دشمن جبرئیل امین قلمداد کرد و چنین تهمتی را بر آنان روا دشت ؟!!

6 . وهابیت و افترای به پیامبر در آیات شیطانی

آنان که شیعه را متهم به دشمنی با  جبرئیل می کنند ، آیا می دانند که خود بدترین و وقیح ترین تهمت را در حق پیامبراکرم صلی الله علیه وآله روا می دارند و می گویند:  پیامبرگرامی  القائات شیطانی را با وحی آیات قرآنی اشتباه گرفته !!

توهین وافترایی بالاتر از این که  شیطان،  کفریاتی را به نام آیات قرآنی بر پیامبر اکرم قرائت کند و حضرت به تصور این که آن ها کلمات خداوند متعال است به عنوان قرآن به مردم ابلاغ نماید.

پیامبری که ندای وحیانی جبرئیل را با القائات باطله شیطان  نتواند تشخیص دهد، آیا اعتبار دیگر آیات  قرآن  زیر سوال نمی رود ؟!  اینک اصل ماجرا از کتب معتبر وهابیون:

آیات شیطانی در تفاسیر اهل سنت

ابن تیمیه و آیات شیطانی:

توجه خوانندگان گرامی به سخن ابن تیمیه بزرگ تئوریسین وهابیون در رابطه با آیه شریفه جلب می کنیم تا روشن شود که آیا شیعه در رابطه با موضوع وحی دچار توهم و اشتباه شده و یا وهابیت در گودال ضلالت گرفتار آمده اند:

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِىٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّى‏ أَلْقَى الشَّیْطَنُ فِى أُمْنِیَّتِهِ. فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِى الشَّیْطَنُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ ءَایَتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. الحجّ : 52 .

و ما پیش از تو هیچ رسول و پیغمبری را نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی برای هدایت خلق تلاوت کرد شیطان در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد آنگاه خدا آنچه القاء کرده محو و نابود می سازد و آیات خود را تحکیم و استوار می گرداند و خدا دانا و حکیم است .

وتنازعوا هل یجوز أن یسبق على لسانه ما یستدرکه الله تعالى ویبینه له بحیث لا یقره على الخطأ کما نقل أنه ألقى على لسانه صلى الله علیه وسلم تلک الغرانیق العلى وإن شفاعتهن لترتجى ثم إن الله تعالى نسخ ما ألقاه الشیطان وأحکم آیاته فمنهم من لم یجوز ذلک ومنهم من جوزه إذ لا محذور فیه فإن الله تعالى «یَنْسَخُ  مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ *  لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ » .منهاج السنة ، ج1 ، ص471

و علما اختلاف کردند آیا جایز است که بر زبان پیامبر چیزی جاری شود که خدا آن را بر او نازل نکرده باشد و به گونه ای بیان شود که او احتمال خطا ندهد همانگونه که نقل شده است که شیطان بر او القا کرده است و خدای متعال آیه خود را مستقر ساخته است پس عده ای از علما کسانی هستند که اجازه نمی دهند و عده ای اجازه می دهند زیرا از اجازه آن مشکلی پیش نمی آید چون خدای متعال می فرماید : «یَنْسَخُ  مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ *  لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ »

طبری و آیات شیطانی:

ابن تیمیه طبری را از اکابر تفسیر می داند و کتاب تفسیر او را خالی از روایات مجعول می داند :قال ابن تیمیة بعد رد ما نقله العلّامة عن تفسیر الثعلبی: و أما أهل العلم الکبار أهل التفسیر مثل تفسیر محمد بن جریر الطبری و بقی بن مخلد و ابن أبی حاتم و ابن المنذر و عبد الرحمن بن إبراهیم دحیم و أمثالهم فلم یذکروا فیها مثل هذه الموضوعات. منهاج السنّة، جلد 7، ص 13.

ابن تیمیه بعد از رد مطلبی که علامه حلی از تفسیر ثعلبی نقل کرده است می گوید: اما بزرگان علم تفسیر مثل محمد بن جریر طبری و بقی بن مخلد و ابن ابی حاتم و ابن منذر و عبدالرحمن بن ابراهیم بن دحیم و امثال اینها مثل این روایات موضوع (جعلی) درآنها نیامده است .

قال أیضاً:  کتفسیر ابن جریج و سعید بن أبی عروبة و عبد الرزاق و عبد بن حمید و أحمد و إسحاق و تفسیر بقی بن مخلد و ابن جریر الطبری و محمد بن أسلم الطوسی و ابن أبی حاتم و أبی بکر بن المنذر و غیرهم من العلماء الأکابر الذین لهم فی الإسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر. منهاج السنّة، جلد 7، ص 178 - 179.

همچنین می گوید : مثل تفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبه و عبدالرزاق و عبد بن حمید و احمد و اسحاق  و تفسیر بقی بن مخلد و ابن جریر طبری و محمد بن اسلم طوسی و ابن ابی حاتم و ابی بکر بن منذر وغیر اینها از علمای بزرگ که در اسلام زبان راست دارند و تفسیرهای آنها در بردارنده روایاتی است که در تفسیر قابل اعتماد هستند.

طبری در تفسیر خود نقل می کند:

عن محمد بن کعب القرظی قال : لما رأى رسول الله ( ص ) تولی قومه عنه ، وشق علیه ما یرى من مباعدتهم ما جاءهم به من عند الله ، تمنى فی نفسه أن یأتیه من الله ما یقارب به بینه وبین قومه . وکان یسره ، مع حبه وحرصه علیهم ، أن یلین له بعض ما غلظ علیه من أمرهم ، حین حدث بذلک نفسه وتمنى وأحبه ، فأنزل الله : والنجم إذا هوى ما ضل صاحبکم وما غوى فلما انتهى إلى قول الله : أفرأیتم اللات والعزى ومناة الثالثة الأخرى ألقى الشیطان على لسانه ، لما کان یحدث به نفسه ویتمنى أن یأتی به قومه : تلک الغرانقة العلى ، وإن شفاعتهن لترتجی . فلما سمعت ذلک قریش فرحوا وسرهم ، وأعجبهم ما ذکر به آلهتهم ، فأصاخوا له ، والمؤمنون مصدقون نبیهم فیما جاءهم به عن ربهم ، ولا یتهمونه على خلط ولا وهم ولا زلل . فلما انتهى إلى السجدة منها وختم السورة ، سجد فیها ، فسجد المسلمون بسجود نبیهم ، تصدیقا لما جاء به واتباعا لامره ، وسجد من فی المسجد من المشرکین من قریش وغیر هم لما سمعوا من ذکر آلهتهم ، فلم یبق فی المسجد مؤمن ولا کافر إلا سجد إلا الولید بن المغیرة ، فإنه کان شیخا کبیرا فلم یستطع ، فأخذ بیده حفنة من البطحاء فسجد علیها . ثم تفرق الناس من المسجد ، وخرجت قریش وقد سرهم ما سمعوا من ذکر آلهتهم ، یقولون : قد ذکر محمد آلهتنا بأحسن الذکر ، وقد زعم فیما یتلو أنها الغرانیق العلی وأن شفاعتهن ترتضی وبلغت السجدة من بأرض الحبشة من أصحاب رسول الله ( ص ) ، وقیل : أسلمت قریش . فنهضت منهم رجال ، وتخلف آخرون . وأتى جبرائیل النبی ( ص ) ، فقال : یا محمد ماذا صنعت ؟ لقد تلوت على الناس ما لم آتک به عن الله ، وقلت ما لم یقل لک فحزن رسول الله ( ص ) عند ذلک ، وخاف من الله خوفا کبیرا ، فأنزل الله تبارک وتعالى علیه وکان به رحیما یعزیه ویخفض علیه الامر ویخبره أنه لم یکن قبله رسول ولا نبی تمنى کما تمنى ولا أحب کما أحب إلا والشیطان قد ألقى فی أمنیته کما ألقى على لسانه ( ص ) ، فنسخ الله ما ألقى الشیطان وأحکم آیاته ، أی فأنت کبعض الأنبیاء والرسل فأنزل الله : وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی إلا إذا تمنى ألقى الشیطان فی أمنیته . . . الآیة . فأذهب الله عن نبیه الحزن ، وأمنه من الذی کان یخاف ، ونسخ ما ألقى الشیطان على لسانه من ذکر آلهتهم أنها الغرانیق العلى وأن شفاعتهن ترتضی.

جامع البیان، ج 17، ص 245 246 -247 تفسیر آیة 53 سورة النجم.

وقتی که قوم رسول خدا (ص) از ایشان روی گردان شدند ، و دوری کردن ایشان از رسول خدا بر ایشان سنگین آمد از خداوند خواست تا ماجرایی پیش آید که فاصله بین او و قومش کمتر شود . و با اینکه حضرت ایشان را دوست داشتند (و سختی های قوم برای ایشان شیرین بود) اما اگر کمی از سخت گیری قومش کم می شد ، این مطلب حضرت را خوشنود می کرد ؛ پس خداوند آیه نازل کرد که : " والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم وما غوی" و وقتی به کلام خدا رسید که " آیا لات و عزی را دیده اید ؛ و منات سومین (بت) دیگر را " در این هنگام شیطان به خاطر آنچه باخود گفته بودند و خواسته بودند که برای قومش نازل شود ، بر زبان حضرت انداخت که " ایشان پردندگان والا مقامی هستند ؛ و بدرستیکه شفاعت ایشان مورد امید است " .

وقتی که قریش این سخنان را شنیدند این مطلب ایشان را شاد کرده و خشنود ساخت ؛ و این سخنان که در مورد خدایان ایشان بود مورد پسند ایشان افتاد و به سخنان حضرت گوش فرا دادند ؛ مومنین نیز پیغمبر خویش را تصدیق می کرده و او را به  دیوانگی و اشتباه و خطا متهم نمی کردند . وقتی که رسول خدا به محل سچده رسید و خواندن سوره را تمام کرد به سجده افتاد ، مسلمانان نیز به سبب سجده رسول خدا سجده کردند ؛ زیرا آنچه را آورده بود قبول داشتند و دستورات او را تبعیت می کردند ؛ کسانی که از مشرکان قریش و غیر ایشان نیز در مسجد بودند وقتی یاد کردن خدایان خود را دیدند به سجده افتادند ؛ پس کسی در مسجد نماند چه مومن و چه کافر- مگر آنکه سجده کرد ؛ غیر از ولید بن مغیره که کهنسال بود و نتوانست سجده کند ؛ پس مقداری از خاک را با دست خود گرفته بر آن سجده کرد ؛ سپس مردم از مسجد بیرون رفتند و قریش نیز بیرون رفته از آنچه که در مورد خدایان خود شنیده بودند خشنود بوده و می گفتند : محمد خدایان ما را به بهترین وجه یاد کرد ؛ و گمان می شد که از آیات قرآن بوده است که " ایشان پردندگان والا مقامی هستند ؛ و بدرستیکه شفاعت ایشان مورد امید است" و حتی خبر این سجده به یاران رسول خدا در حبشه نیز رسید ؛ و حتی عده ای گفتند : که قریش مسلمان شده اند . پس عده ای از ایشان برای بازگشت آماده شده اما عده ای باقی ماندند ؛ و جبریل به نزد رسول خدا آمد و گفت : ای محمد چه کردی!!! برای مردم چیزی را خواندی که من آن را از جانب خدا برای تو نیاورده بودم ؛ و چیزی را گفتی که برای تو نگفته بودم ؛ پس رسول خدا در این هنگام اندوهگین گردیدند ؛ و ترس شدیدی از خدا پیدا کردند ؛ پس خداوند تبارک و تعالی بر او نازل کرد در حالیکه بر او رحمت فرستاده و او را آرامش می داد و مساله را برای او کوچک جلوه می داد ؛ و به او خبر داد که هیچ پیغمبر و نبی قبل از ایشان نبوده است مگر اینکه چنین آرزویی کرده است و همین را که حضرت دوست داشتند ، دوست داشته است ؛ و شیطان نیز خود را در میان آرزوی او انداخته است ... پس خداوند اندوه را از رسولش بر طرف نموده و او را از آنچه می ترسید ایمن نمود ؛ و آنچه را شیطان بر زبان پیغمبرش -در مورد یاد خدایان ایشان که ایشان پردنگان والا مقامی هستند که شفاعت ایشان مورد امید است - فرستاده بود نسخ نمود .

سیوطى و نقل آیات شیطانی با اسانید صحیح :

قال السیوطی: وأخرج البزار والطبرانی وابن مردویه والضیاء فی المختارة بسند رجاله ثقات من طریق سعید بن جبیر عن ابن عباس قال إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قرأ أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی ففرح المشرکون بذلک وقالوا قد ذکر آلهتنا فجاء جبریل فقال اقرأ على ما جئتک به فقرأ أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی فقال ما أتیتک بهذا هذا من الشیطان فأنزل الله وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا إذا تمنى إلى آخر الآیة.

الدر المنثور، ج 4، ص 366.

سیوطی می گوید : بزار و طبرانی و ابن مردویه و ضیاء در المختاره با سندی که راویان آن ثقه هستند  روایت کرده اند به طریق خود از سعید بن جبیر از ابن عباس گفت : هما نا رسول خدا قرائت کردند آیات می بینید افرایتم اللات والعزی ومنات الثالثة الاخری تلک الغرانیق  العلی وان شفاعتهن لترتجی پس مشرکین خوشحال شدند و گفتند خدایان ما را به نیکی یاد کرد پس جبرئیل نازل شد و گفت : بخوان آنگونه که بر تو نازل کردم دو مرتبه همانگونه قرائت کرد جبرئیل گفت من اینها را به تو نازل نکردم اینها از شیطان است سپس خدا این آیه را نازل کرد که و ما هیچ رسول و نبی را قبل از تو نفرستادیم مگر اینکه شیطان دوست دارد ...

وقال أیضاً: وأخرج ابن جریر وابن المنذر وابن أبی حاتم وابن مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر قال قرأ رسول الله صلى الله علیه وسلم بمکة النجم فلما بلغ هذا الموضع أفرأیتم اللات والعزى ومنات الثالثة الأخرى ألقى الشیطان على لسانه تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی قالوا ما ذکر آلهتنا بخیر قبل الیوم فسجد وسجدوا ثم جاءه جبریل بعد ذلک قال أعرض على ما جئتک به فلما بلغ تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهن لترتجی قال له جبریل لم آتک بهذا هذا من الشیطان فأنزل الله وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الآیة. الدر المنثور، ج 4، ص 366.

و همچنین می گوید : روایت کرده است ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه به سند صحیح از سعید بن جبیر گفت : رسول خدا در مکه سوره نجم می خواند زمانی که به این آیه رسید افرایتم اللات و العزی و منات الثالثة الاخری شیطان بر زبانش جاری کرد تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی ،‌ مشرکین گفتند :‌ قبل از این خدایان ما را به نیکی یاد نکرده بود پس پیامبر سجده کرد و مشرکین سجده کردند سپس جبرئیل نزد حضرت آمد و گفت : آن آیاتی که بر تو نازل کردم عرضه کن پس زمانی که به تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی رسید جبرئیل به او گفت : من این را برای تو نیاوردم این از شیطان است سپس خدا آیه نازل کرد و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی ادامه آیه .

آیات شیطانی درصحیح بخاری :

روى البخاری بإسناده عن ابن عباس أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وسلم سَجَدَ بِالنَّجْمِ وَسَجَدَ مَعَهُ الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِکُونَ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ. وَرَوَاهُ ابْنُ طَهْمَانَ عَنْ أَیُّوبَ. 

صحیح البخاری، ج 2، ص 32، ح 1071، کتاب سجود القرآن، ب 5 - باب سُجُودِ الْمُسْلِمِینَ مَعَ الْمُشْرِکِینَ. وج 6، ص 52، ح 4862، کتاب التفسیر، ب 4 -باب فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا.

بخاری به سند خود از ابن عباس نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ستاره سجده کرد و همراه با پیامبر مسلمانان و مشرکان و جن و انس سجده کردند . و این روایت را ابن طهمان از ایوب آورده است.

ابن بطال از شراح بخاری بر این مطلب اعتراض کرده و می گوید :

فقال: إن أراد البخاری الاحتجاج لابن عمر بسجود المشرکین فلاحجّة فیه؛ لأنّ سجودهم لم یکن على وجه العبادة وإنّما کان لما ألقى الشیطان. فتح الباری، ج 2، ص 457.

پس می گوید : اگر بخاری می خواهد احتجاج کند بر ابن عمر به سجده مشرکین که دلیل او اعتبار ندارد برای اینکه سجده مشرکین از روی عبادت نبوده است بلکه بخاطر القاء شیطان بوده است .

نظر ابن حجر عسقلانی درباره آیات شیطانی:

ابن حجر بعد از نقل روایات آیات شیطانی می گوید :  لکن کثرة الطرق تدل على أن للقصة أصلاً مع أنّ لها طریقین آخرین مرسلین رجالهما على شرط الصحیحین.

اما روایات متعدد ثابت می کند که این قضه واقعیت دارد با این که دو روایت مرسل در رابطه با این ماجرا وجود دارد اما راویان آن دو روایت شرائط صحت روایات صحیحین  را دارا هستند .

... وجمیع ذلک لا یتمشى على القواعد فإن الطرق إذا کثرت وتباینت مخارجها دل ذلک على أن لها أصلا وقد ذکرت أن ثلاثة أسانید منها على شرط الصحیح .فتح الباری، ج 8، ص 333 -  334 سورة الحج.

... و همه این روایات شاید موافق با قواعد علم رجال نباشد ولی اگر اسانید یک روایت زیاد شد و با هم متفاوت بود، نشانگر این است که این روایت حقیقت دارد  و یاد آور شدیم که  سه سند از اسانید آن مطابق شروط صحیح است .

رای علماء شیعة درباره حدیث غرانیق‏

نظر علامه طباطبائی

قال السید الطباطبائی:  الروایة مرویة بطرق عدیدة عن ابن عباس وجمع من التابعین وقد صحّحها جماعة منهم الحافظ ابن حجر . لکن الأدلة القطعیة على عصمته صلى الله علیه وآله وسلم تکذب متنها وإن فرضت صحّة سندها فمن الواجب تنزیه ساحته المقدسة عن مثل هذه الخطیئة مضافا إلى أن الروایة تنسب إلیه صلى الله علیه وآله وسلم أشنع الجهل وأقبحه فقد تلى (تلک الغرانیق العلى وإن شفاعتهن لترتجی) وجهل أنه لیس من کلام الله ولا نزل به جبریل ، وجهل أنه کفر صریح یوجب الارتداد ودام على جهة حتى سجد وسجدوا فی آخر السورة ولم یتنبه ثم دام على جهله حتى نزل علیه جبریل وأمره أن یعرض علیه السورة فقرأها علیه وأعاد الجملتین وهو مصر على جهله حتى أنکره علیه جبریل ثم أنزل علیه آیة تثبت نظیر هذا الجهل الشنیع والخطیئة الفضیحة لجمیع الأنبیاء والمرسلین وهی قوله : (وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی إلا إذا تمنى ألقى الشیطان فی أمنیته) .

وبذلک یظهر بطلان ما ربما یعتذر دفاعا عن الحدیث بأن ذلک کان سبقا من لسان دفعة بتصرف من الشیطان سهوا منه علیه السلام وغلطا من غیر تفطن . فلا متن الحدیث على ما فیه من تفصیل الواقعة ینطبق على هذه المعذرة ، ولا دلیل العصمة یجوز مثل هذا السهو والغلط . على أنه لو جاز مثل هذا التصرف من الشیطان فی لسانه صلى الله علیه وآله وسلم بإلقاء آیة أو آیتین فی القرآن الکریم لارتفع الامن عن الکلام الإلهی فکان من الجائز حینئذ أن یکون بعض الآیات القرآنیة من إلقاء الشیطان ثم یلقی نفس هذه الآیة (وما أرسلنا من ن رسول ولا نبی) الآیة فیضعه فی لسان النبی وذکره فیحسبها من کلام الله الذی نزل به جبریل کما حسب حدیث الغرانیق کذلک فیکشف بهذا عن بعض ما ألقاه وهو حدیث الغرانیق سترا على سائر ما ألقاه .

أو یکون حدیث الغرانیق من الکلام الله وآیة  (وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی) الخ ، وجمیع ما ینافی الوثنیة من کلام الشیطان ویستر بما ألقاه من الآیة وأبطل من حدیث الغرانیق على کثیر من إلقاءاته فی خلال الآیات القرآنیة ، وبذلک یرتفع الاعتماد والوثوق بکتاب الله من کل جهة وتلغو الرسالة والدعوة النبویة بالکلیة جلت ساحة الحق من ذلک . تفسیر المیزان، ج 14، ص 396 - 397.

این روایت به چند طریق از ابن عباس و جمعى از تابعین روایت شده، و جماعتى از تابعین از جمله حافظ ابن حجر آن را صحیح دانسته‏اند.

و لیکن ادله قطعیى که دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن این روایت را تکذیب مى‏کند هر چند که سندش صحیح باشد، پس ما به حکم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنین خطایى بدانیم. علاوه بر این که این روایت شنیع‏ترین مراحل جهل را به آن جناب نسبت مى‏دهد براى اینکه به او نسبت مى‏دهد که نمى‏دانسته جمله" تلک الغرانیق العلى ..." کلام خدا نیست و جبرئیل آن را نیاورده و نمى‏دانسته که این کلام کفر صریح و موجب ارتداد از دین است. تازه این نادانى‏اش آن قدر ادامه یافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطاى خود نشده تا جبرئیل نازل شده، دوباره سوره را بر او عرضه کرده و این دو جمله کفرآمیز را هم جزو سوره خوانده است. آن وقت جبرئیل گفته من آن را نازل نکرده‏ام. از همه بدتر اینکه جبرئیل آیه" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ ..." را نازل کرده، و نظایر این کفر را براى همه انبیاء و مرسلین اثبات نموده است.

از همین جا روشن مى‏شود که توجیه و عذرى که بعضى به منظور دفاع از حدیث درست کرده‏اند باطل و عذرى بدتر از گناه است و آن این است که" این جمله از آن حضرت سبق لسانى بوده و شیطان در او تصرفى کرده که در نتیجه دچار این اشتباه و غلط شده" براى اینکه نه متن حدیث را مى‏گوید و نه دلیل عصمت چنین خطایى را براى انبیاء جایز مى‏داند.

علاوه بر اینکه اگر مثل چنین تصرفى براى شیطان باشد که در زبان رسول خدا (ص) تصرف نموده، یک آیه و یا دو آیه غیر قرآنى به عنوان قرآن به زبان او جارى سازد، دیگر اعتمادى در کلام الهى باقى نمى‏ماند، چون ممکن است کسى احتمال دهد بعضى از آیات قرآن از همان تصرفات بوده باشد، و رسول خدا (ص) آن طور که داستان غرانیق مى‏گوید آن آیات را قرآن پنداشته، آیه" وَ ما أَرْسَلْنا ..." کاشف دروغ بودن یکى از آنها- یعنى همان قصه غرانیق- و سرپوش بقیه آنها باشد.

و یا احتمال دهد که اصلا داستان غرانیق کلام خدا باشد و آیه" وَ ما أَرْسَلْنا ..." و هرآیه دیگرى که منافى با بت‏پرستى است از القائات شیطان باشد و بخواهد با آیه مذکور که داستان غرانیق را ابطال مى‏کند بر روى بسیارى از آیات که در حقیقت القائات شیطانى فرض شده سرپوش بگذارد که با این احتمال از هر جهت اعتماد و وثوق به کتاب خدا از بین رفته رسالت و دعوت نبوت به کلى لغو مى‏گردد. و ساحت مقدس حق تعالى منزه از آن است.

نظر آیت الله العظمی  مکارم الشیرازی درآیات شیطانی

در بعضى از کتب اهل سنت روایات عجیبى در اینجا از ابن عباس نقل شده که: پیامبر خدا ص در مکه مشغول خواندن سوره" النجم" بود، چون به آیاتى که نام بتهاى مشرکان در آن بود رسید (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏)  در این هنگام شیطان این دو جمله را بر زبان او جارى ساخت:(تلک الغرانیق العلى، و ان شفاعتهن لترتجى!).

(اینها پرندگان زیباى بلند مقامى هستند و از آنها امید شفاعت است!) «1».

در این هنگام مشرکان خوشحال شدند و گفتند محمد ص تا کنون نام خدایان ما را به نیکى نبرده بود، در این هنگام پیامبر ص سجده کرد و آنها هم سجده کردند، جبرئیل نازل شد و به پیامبر ص اخطار کرد که این دو جمله را براى تو نیاورده بودم، این از القائات شیطان بود در این موقع آیات مورد بحث (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ ...) نازل گردید و به پیامبر ص و مؤمنان هشدار داد! گر چه جمعى از مخالفان اسلام براى تضعیف برنامه‏هاى پیامبر ص به گمان اینکه دستاویز خوبى پیدا کرده‏اند این قضیه را با آب و تاب فراوان نقل کرده و شاخ و برگهاى زیادى به آن داده‏اند ولى قرائن فراوان نشان مى‏دهد که این یک حدیث مجعول و ساختگى است که براى بى اعتبار جلوه دادن قرآن و کلمات پیامبر اسلام ص وسیله شیطان‏صفتان جعل شده است زیرا: اولا- به گفته محققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیر موثقند، و صدور آن از ابن عباس نیز به هیچوجه معلوم نیست، و به گفته" محمد بن اسحاق" این حدیث از مجعولات زنادقه مى‏باشد و او کتابى در این باره نگاشته است. ثانیا- احادیث متعددى در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر و مسلمانان در کتب مختلف نقل شده، و در هیچیک از این احادیث سخنى از افسانه غرانیق نیست، و این نشان مى‏دهد که این جمله بعدا به آن افزوده شده است. ثالثا- آیات آغاز سوره نجم صریحا این خرافات را ابطال مى‏کند آنجا که مى‏گوید وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏:" پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید آنچه مى‏گوید تنها وحى الهى است" این آیه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟ رابعا- آیاتى که بعد از ذکر نام بتها در این سوره آمده، همه بیان مذمت بتها و زشتى و پستى آنها است و با صراحت مى‏گوید: اینها اوهامى است که شما با پندارهاى بى اساس خود ساخته‏اید و هیچگونه کارى از آنها ساخته نیست (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏. با این مذمتهاى شدید چگونه ممکن است چند جمله قبل از آن، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صریحا یادآور شده که خدا تمامى آن را از هر گونه تحریف و انحراف و تضییع حفظ مى‏کند چنان که در آیه 9 سوره حجر مى‏خوانیم:" إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ". خامسا- مبارزه پیامبر ص با بت و بت پرستى یک مبارزه آشتى ناپذیر و پى‏گیر و بى وقفه از آغاز تا پایان عمر او است، پیغمبر ص در عمل نشان داد که هیچگونه مصالحه و سازش و انعطافى در مقابل بت و بت پرستى- حتى در سخت ترین حالات- نشان نمى‏دهد، چگونه ممکن است چنین الفاظى بر زبان مبارکش جارى شود. و سادسا- حتى آنها که پیامبر اسلام ص را از سوى خدا نمى‏دانند و مسلمان نیستند او را انسانى متفکر و آگاه و مدبر مى‏دانند که در سایه تدبیرش به بزرگترین پیروزیها رسید، آیا چنین کسى که شعار اصلیش لا اله الا اللَّه و مبارزه آشتى ناپذیر با هر گونه شرک و بت پرستى بوده، و عملا نشان داده است که در ارتباط با مساله بتها حاضر به هیچگونه سازشى نیست، چگونه ممکن است برنامه اصلى خود را رها کرده و از بتها این چنین تجلیل به عمل آورد؟! از مجموع این بحث بخوبى روشن مى‏شود که افسانه غرانیق ساخته و پرداخته دشمنان ناشى و مخالفان بیخبر است که براى تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر ص چنین حدیث بى اساس را جعل کرده‏اند. لذا تمام محققان اسلامى اعم از شیعه و اهل تسنن این حدیث را قویا نفى تفسیر نمونه، ج‏14، ص: 144و تضعیف کرده‏اند و به جعل جاعلین نسبت داده‏اند . البته بعضى از مفسران توجیهى براى این حدیث ذکر کرده‏اند که بر فرض ثبوت اصل حدیث، قابل مطالعه بود و آن اینکه:" پیامبر اسلام ص آیات قرآن را آهسته و با تانى مى‏خواند، و گاه در میان آن لحظاتى سکوت مى‏کرد، تا دلهاى مردم آن را بخوبى جذب کند، هنگامى که مشغول تلاوت آیات سوره نجم بود و به آیه" أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏" رسید بعضى از شیطان صفتان (مشرکان لجوج) از فرصت استفاده کرده و جمله تلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى را در این وسط با لحن مخصوصى سر دادند تا هم دهن کجى به سخنان پیامبر ص کنند و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، ولى آیات بعد به خوبى از آنها پاسخ گفت و بت پرستى را شدیدا محکوم کرد" و از اینجا روشن مى‏شود اینکه بعضى خواسته‏اند داستان غرانیق را نوعى انعطاف از ناحیه پیامبر ص نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختى آنها و علاقه پیامبر ص به جذب آنان به سوى اسلام بدانند و از این راه تفسیر کنند، مرتکب اشتباه بزرگى شده‏اند، و نشان مى‏دهد که این توجیه‏گران موضع اسلام و پیامبر ص را در برابر بت و بت پرستى درک نکرده‏اند و مدارک تاریخى که مى‏گوید دشمنان هر بهایى را حاضر شدند به پیامبر ص در این زمینه بپردازند و او قبول نکرد و ذره‏اى از برنامه خود عدول ننمود ندیده‏اند، و یا عمدا تجاهل مى‏کنند.تفسیر نمونه، ج‏14، ص: 142

از آقایان خواهشمندیم این جسارت خدمت پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و سلم را پاسخ بگویند ودست از بستن اتهامات واهی به شیعه بردارند. جای تعجب است که آقایان اهل سنت چگونه تصریحات علمای خود را رها کرده و پیگیر اکاذیبی که در هیچ یک از کتب شیعه یافت نمی شود هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

تمجید امام علی از خلفا

در این شبهه آمده:علی -کرم الله وجهه- در خطبه 228نهج البلاغه، از عمر و خدمات او ستایش نموده، اما به خاطر تقیه این چنین فرموده: خدا شهرهای فلانی را برکت و او را پاداش دهد که کژی ها را راست، بیماری ها را مداوا، سنت پیانبرصلی الله علیه و آله را به پا و فتنه ها را پشت سر گذاشت. با جامه ای پاک و بی عیب از این جهان رخت بربست به خیر و نیکی آن رسید، از شر و بدی آن رهایی یافت، وظیفه خویش را نسبت به خداوند انجام داد، آن چنان که باید از مجازات او می ترسید خود رفت و مردم را بر سر چند راهی باقی گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت می یافتند و نه جویندگان هدایت به یقین، راه خویش را پیدا می کردند.

**((
لِلَّهِ بَلَاءُ [بِلَادُ] فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ‏ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ قَلِیلَ الْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا یَهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ وَ لَا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی‏)).نهج البلاغه(صبحی صالح):ص671

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود آورده : سید رضی-گردآورنده نهج البلاغه- گفته نسخه ای به دستم رسید که زیر کلمه «لله بلاد فلان- نوشته بود «عمر» و بدین طریق علی-کرم الله وجهه- از مقام والای عمر تمجید کرده.
**((
قد وجدت‏ النسخة التی بخط الرضی أبی الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان عمر)). شرح نهج البلاغه:ج12،ص3.
پاسخ حلی
الف. شارحان نهج البلاغه چه می گویند؟
1.
صبحی صالح، یکی از شارحان سنّی مذهب نهج البلاغه، در شرح خود می گوید: منظور، یکی از یاران امیرمؤمنان علیه السلام است:
این سخنان از سوی علی علیه السلام در ستایش یکی از اصحاب و یاران خود بوده است.
**((
و من کلام له ع یرید به بعض‏ أصحابه‏)).شرح نهج البلاغه: خطبه228،ص 350.
آیا عمر بن خطاب از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده؟
2.
یکی دیگر از شارحان شیعی نهج البلاغه مرحوم میرزا حبیب الله خویی است که مراد از این شخص را معین نموده است:
بنابراین احتمال دارد مراد از فلان ، مالک اشتر باشد که حضرت در بسیاری از کلمات خود از او بسیار ستایش نموده است.
**((
و علیه فلا یبعد أن یکون مراده علیه السّلام هو مالک بن الحرث الأشتر، فلقد بالغ فی مدحه و ثنائه فی غیر واحد من کلماته)).منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه:ج14،ص 375.

ب.کشف راز «فلان»
آنچه باعث شده برخی گمان کنند منظور از کلمه «فلان» در خطبه مورد،«عمر» می باشد مطلبی است که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود آورده و در بالا به آن اشاره شد.
در حالی که باید گفت:
1.
نوشته شدن کلمه ای خارج از متن و زیر کلمه ای، همان گونه که ابن ابی الحدید در متن فوق بیان داشته، نه تنها ادعای شبهه کننده را ثابت نمی کند، بلکه خود دلیلی است بر دست کاری در کتاب از سوی شخص دیگری و این یعنی آن که نظر امیرمؤمنان علیه السلام غیر از این بوده است.
2.
شاید گفته شود این کلمه شرحی بوده از سوی مرحوم سید رضی در حالی که اساسا" وی شرحی بر نهج البلاغه ننوشته و اگر هم چنین می بود، نظر وی برای ما حجت نیست.
گفتنی است در پاسخ به کسانی که مدعی هستند در برخی از نسخه های نهج البلاغه به جای کلمه «فلان» کلمه «عمر» آمده، می گوییم:
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ، اگر واقعا" شما در ادعایتان صادق هستید نسخه مورد ادعای خود را ارائه کنید. نسخه مورد ادعای شما کجاست که تا کنون هیچ یک از علمای شیعه آن را در هیچ کتابخانه ای ندیده و از سوی هیچ یک از علمای شمت نیز ارائه داده نشده؟
ج. بررسی سند خطبه
با توجه به برداشتی که برخی شارحان سنّی نهج البلاغه از متن مورد بحث داشته و آن را حمل بر «عمربن خطاب» نموده اند،احتمال می رود استناد آنان به برخی متون و مصادر مورد قبول وهابیت باشد، که شبیه چنین کلامی در منابع آنان از زنی در تمجید از عمر نقل شده که از سوی امیرمؤمنان علیه السلام نقل گردیده و به همین روی آنان در این جا نیز چنین استفاده ای نموده اند:
روزی که عمر از دنیا رفت، علی علیه السلام در حالی که غسل کرده بود نزد ما آمد و لختی سکوت نمود ،سپس سربلند کرد و فرمود: خداوند پاداش دهد زنی را که برای عمر می گریست. او (آن زن) می گفت: عمر کژی ها را راست و عمود را برافراشت، با پاکیزگی و عیوبی اندک در گذشت.سنّت را با خود برد وفتنه را برجای گذاشت.
**((
عن أوفى بن حکیم ، قال : « لما کان الیوم الذی هلک فیه عمر ، خرج علینا علی مغتسلا ، فجلس فأطرق ساعة ، ثم رفع رأسه ، فقال : لله در باکیة عمر ، قالت : واعمراه قوم الأود وأبرأ العمد ، واعمراه ، مات نقی الثوب ، قلیل العیب ، واعمراه ، ذهب بالسنة وأبقى الفتنة »)).مختصر تاریخ مدینه دمشق:ج6،ص57؛کنزالعمال: ج12،ص311.
**((
عن المغیرة بن شعبة قال لما مات عمر بکته ابنة أبی حثمة فقالت: واعمراه أقام الأود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحیا السنن خرج نقی الثوب بریئا من العیب قال وقال المغیرة بن شعبة لما دفن عمر أتیت علیا وأنا أحب أن أسمع منه فی عمر شیئا فخرج ینفض رأسه ولحیته وقد اغتسل وهو ملتحف بثوب لا یشک أن الأمر یصیر إلیه فقال یرحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبی حثمة لقد ذهب بخیرها ونجا من شرها أما والله ما قالت ولکن قولت)).تاریخ الطبری:ج2،ص 575.

پرسش از ما پاسخ از آنها
حال ما می پرسیم تا شبهه گران پاسخ دهند:
اگر بنا به استناد به خطبه های نهج البلاغه است ، چرا خطبه های زیر را نمی نگرند؟ وهابیت برای فرازهایی از نهج البلاغه که امیرمؤمنان علیه السلام با روشن ترین و در عین حال تندترین تعبیرات ، عملکرد خلفای پیش از خود را زیر سؤال برده چه پاسخی دارند؟
1.
کسانی که دین را اسیر خود کردند
هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلام پس از سال ها خانه نشینی و مظلومیت ، خلافت ظاهری را به دست می گیرد درباره کسانی که پیش از او بر مسند قدرت نشسته بودند، می فرماید:
همانا این دین در دست اشرار،اسیر گشته بود، با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را به دست می آورند.
**((
فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا)). نهج البلاغه: نامه 53.
2.
کسانی که بذر گناه افشانده ، عذاب و بدبختی درو نمودند
در جای دیگر، رفتار حاکمان پیش از خود را به افشاندن بذر گناه تشبیه کرده و می فرماید:
کسانی که تخم گناه افشاندند، با آب فریب، آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود ،درو نمودند.
**((
زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور)).نهج البلاغه:خطبه 2.
3.
کسانی که منافقان تابلودار را به قدرت رساندند
یکی دیگر از پرسش هایی که از لابه لای متون نهج البلاغه پیش روی ما قرار می گیرد پیرامون نصب منافقان تابلودار و شناخته شده، به عنوان کارگزاران حکومت در دوران پیش از حکومت خویش می باشد:
آنان (منافقان) پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باقی مانده، به پیشوایی گمراهی و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده ، به آنان حکومت بخشیده،برگردن مردم سوار گردیده و به وسیله آنان به دنیا رسیدند.
**((
ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُکَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ فَأَکَلُوا بِهِمُ الدُّنْیَا)).نهج البلاغه:خطبه 210.
4.
کسانی که با ظلم و انحصارطلبی، حکومت را در اختیار گرفتند
حضرت، در پاسخ شخصی که پرسید چگونه شما را که از همه سزاوارترید از مقام خلافت کنار زندند،فرمود:
آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد،در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی حریصانه بر کرسی خلافت نشسته و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.
**((
أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ‏ عَلَیْهَا نُفُوسُ‏ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِین‏)). نهج البلاغه:خطبه 162.
5.
کسانی که در صدد نابودی اسلام بودند
حضرت در نامه ای به مردم مصر درباره نپذیرفتن خلافت و قبول خانه نشینی در زمان خلافت خلفای پیش از خود می نویسد:
از پذیرش خلافت ، خودداری ورزیدم تا آن که دیدم گروهی از اسلام بازگشته ، می خواهند دین محمد صلی الله علیه و اله را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم که در این صورت مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست که کالای چند روز دنیاست.
**((
فَأَمْسَکْتُ بِیَدِی [یَدِی‏] حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ‏ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِل‏)).نهج البلاغه: نامه 62.
6.
کسانی که خلافت را از حضرت ربودند
روایات بسیاری در نهج البلاغه وجود دارد که آن حضرت به غصب خلافت تصریح می فرماید. به عنوان نمونه در نامه ای به برادرش عقیل می نویسد:
همانا آنان(قریش) در جنگ با من متحد شدند؛ آن گونه که پیش از من در نبرد با پیامبرصلی الله علیه و آله هماهنگ بودند. خدا قریش را به کیفر زشتی هایشان عذاب کند، آنها پیوند خویشاوندی مرا بریدند و حکومت فرزند مادرم(برادرم پیامبر صلی الله علیه و آله) را از من ربودند.
**((
قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی‏ سُلْطَانَ‏ ابْنِ أُمِّی‏)).نهج البلاغه:نامه 36.
7.
کسانی که از سنت نبوی به سنت فرعونی بازگشتند
امیرمؤمنان علیه السلام در سخنی دیگر می فرماید:
(
اما افسوس که آنها) پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به گذشته خود بازگشتند و با پیمودن راه های گوناگون گمراه شدند و به دوستان و همفکران فاسد خود اعتماد و از غیر خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کرده و از وسیله ای که به دوستی آن مأمور بودند، جدا گشتند. از ریسمان هدایت فاصله گرفته، بنای استوار دین را از جایگاه اصلی خود انتقال داده و آن را در جایی دیگر نهادند؛ جایی که مرکز هر گونه گناه و فساد بود و آغاز هر فتنه و فتنه جویی، و پناه و گمراهانی که از این سو بدان سو سرگردانند و در غفلت، به سنت فرعونیان از همه بریده و به دنیا دل بسته اند یا پیوند خود را بادین گسسته اند.
**((
إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ‏ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْیَا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِن‏)). نهج البلاغه:خطبه 151.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

وهابیت وقبر پیامبر


بن باز وهابی : آل سعود از ترس وقوع فتنه، گنبد مسجد النبی (قبة الخضراء) را خراب نمی کند !

یکی از اعتقادات باطل وهابیون که از جمله ی تفاوت های اساسی آنان با سایر مذاهب اسلامی می باشد، تخریب هر نوع گنبد و بارگاه است که در این راه جنایات زیادی را نیز مرتکب شده اند.
بسیاری از وهابیون هرگاه سخن از علت وجود گنبد بر قبر مبارک پیامبر (ص) به سخن می آید (قبة الخضراء)، پاسخی برای ارائه ندارند و به نوعی از جواب دادن به آن فرار می کنند اما گروهی دیگر از آنان در این زمینه نیز رو در بایستی را کنار گذاشته اند و فتوا به تخریب آن داده اند و قبة الخضراء را نیز شرک آمیز دانسته اند و در باب علت باقی ماندنش تا امروز نیز پاسخ های خنده دار و در عین حال قابل توجهی را ارائه کرده اند.بن باز وهابی در این مورد می گوید :

۲۷ – سئل القبة علی قبره فی المسجد النبوی لم لا تزال ؟
الجواب : ترکها آل سعود خشیة الفتنة.

مسائل الامام ابن باز (المجموعة الثانیة)، ص۶۱ ط دار التدمریة

۲۷ – از بن باز در مورد گنبد قبر پیامبر (ص) سوال شد که چرا آن را از بین نمی برند ؟
جواب : آل سعود این کار را از ترس فتنه ترک کرده است.

در شرایط کنونی، آل سعود لعنة الله علیهم اجمعین بنا بر اعتقاد بن باز از ترس وقوع فتنه این کار را انجام نداده است ! اما سوال این است که دلیل وقوع فتنه چیست ؟! یعنی همه ی مسلمانان مبتلا به نوعی شرک هستند به جز آل سعود و اتباعشان ؟! خود همین جواب نشان می دهد که این تنها شیعیان نیستند که قائل به ساخت بارگاه و اکرام قبور هستند و اهل سنت نیز از دیرباز به این کار می پرداخته اند و در شرایط فعلی آل سعود صلاح می بیند تا به تخریب اماکن مقدس شیعیان بپردازد و اماکن شرک آلود (طبق اعتقاد خودشان) در عربستان سعودی را رها کرده اند !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

پاسخ به شبهه ی کیفیت وضوء در نامه ی امیرالمومنین (ع) به محمد بن ابی بکر (رض)

پاسخ به شبهه ی کیفیت وضوء در نامه ی امیرالمومنین (ع) به محمد بن ابی بکر (رض)

یکی از شبهاتی که مخالفین شیعه در مبحث وضوء از کتب شیعه مطرح می کنند (که البته این شبهه نیز خالی از بتر و تدلیس نیست)، مساله ی کیفیت وضوء در نامه ی امیرالمومنین (ع) به محمد بن ابی بکر (رض) است.

طرح شبهه :

 إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ فِی کِتَابِ الْغَارَاتِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبَایَةَ قَالَ کَتَبَ عَلِیٌّ ع إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ مِصْرَ أَمَّا بَعْدُ إِلَى أَنْ قَالَ ع ثُمَّ الْوُضُوءُ فَإِنَّهُ مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ اغْسِلْ کَفَّیْکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ تَمَضْمَضْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اسْتَنْشِقْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اغْسِلْ وَجْهَکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ یَدَکَ الْیُمْنَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَى الْمِرْفَقِ ثُمَّ یَدَکَ الشِّمَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِلَى الْمِرْفَقِ ثُمَّ امْسَحْ رَأْسَکَ ثُمَّ اغْسِلْ رِجْلَکَ الْیُمْنَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ اغْسِلْ رِجْلَکَ الْیُسْرَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّه ص هَکَذَا کَانَ یَتَوَضَّأُ قَالَ النَّبِیُّ ص الْوُضُوءُ نِصْفُ الْإِیمَان‏.

مستدرک الوسائل،ج۱،ص۳۰۵و۳۰۶،ر۶۸۸ ط موسسة آل البیت علیهم السلام

عبایه می گوید که علی (ع) به محمد بن ابی بکر و اهل مصر نامه ای نوشت.اما بعد تا جایی که امیر المومنین (ع) گفت : سپس وضوء متمم نماز است. سه بار دست هایت را بشوى و سه بار آب در دهان بگردان و سه بار آب در بینى کن و سه بار روى خود بشوى و سه بار دست راست را تا آرنج و سه بار دست چپ را تا آرنج، پس سرت را مسح کن سپس پای راستت را سه مرتبه بشوی و سپس پای چپت را سه مرتبه بشوی.من دیدم که رسول الله (ص) اینگونه وضوء می گرفت.پیامبر (ص) گفت : وضوء نصف ایمان است.
ای روافض ! شما به چه حفی از دستور امیرالمومنین تخطی می کنید و به چه حقی در وضوء پایتان را مسح می کنید ؟!

پاسخ به شبهه :

بررسی سند روایت :

ابتدا به بررسی سند روایت می پردازیم.مخالفین این روایت را از کتاب مستدرک الوسائل میرزای نوری نقل کرده اند (که البته با تدلیس، نظر میرزای نوری در مورد روایت را نیاورده اند و ما در ادامه آن را نقل خواهیم کرد) و اصل روایت در کتاب الغارات ثقفی آمده است.سند این نامه در کتاب الغارات ثقفی از این قرار است :

‏‏قال إبراهیم: فحدّثنا یحیى بن صالح قال: حدّثنا مالک بن خالد الأسدیّ عن [الحسن بن إبراهیم عن عبد اللَّه بن الحسن بن] الحسن بن علیّ بن أبى طالب علیهم السّلام عن عبایة …..

الغارات،ج۱،ص۲۲۸ ط انجمن آثار ملی

‏یحیی بن صالح، ابو زکریا : این راوی در نزد شیعه مجهول است و جالب آن که از حفاظ و علمای مخالفین بوده و از راویان صحیحین نیز می باشد.

مالک بن خالد الاسدی : مجهول
با این حساب، سند این نامه ضعیف بوده و همین ضعف سندی احتجاج مخالفین به آن را از اعتبار ساقط می کند.

وجود روایت با سندهای دیگر و با لفظ ” مسح ” :
نکته ی مهم دیگر این که همین نامه با سند های دیگر و با نقل خود ابراهیم ثقفی (صاحب کتاب الغارات) در امالی طوسی و امالی شیخ مفید نقل شده و نه تنها سخنی از شستن پاها نیست بلکه امر به مسح پا در آن ها مشاهده می شود.

قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُبَیْشٍ الْکَاتِبُ قَالَ أَخْبَرَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیُّ قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ «۱» قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ لَمَّا وَلَّى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مُحَمَّدَ بْنَ أَبِی بَکْرٍ مِصْرَ وَ أَعْمَالَهَا کَتَبَ لَهُ کِتَابا ……. ً ثُمَّ انْظُرْ إِلَى الْوُضُوءِ فَإِنَّهُ مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ وَ تَمَضْمَضْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ اسْتَنْشِقْ ثَلَاثاً وَ اغْسِلْ وَجْهَکَ- ثُمَّ یَدَکَ الْیُمْنَى ثُمَّ یَدَکَ الْیُسْرَى ثُمَّ امْسَحْ رَأْسَکَ وَ رِجْلَیْکَ فَإِنِّی رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَصْنَعُ ذَلِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْوُضُوءَ نِصْفُ الْإِیمَان‏ …….

الامالی للمفید،صص۲۶۰ – ۲۶۷ ط کنگره ی شیخ مفید
الامالی للطوسی،ص۲۹ ط دار الثقافة

ملاحظه می کنید که در این روایت ( که خود ابراهیم ثقفی نیز در سلسله ی روات آن به چشم می خورد) امر به مسح پاها شده است و همه ی این ها ما را به این نتیجه می رساند که وجود عبارت مربوط به شستن پاها در کتاب الغارات یا از ناحیه ی راویان مجهول آن و به خصوص راوی عامی مذهب آن که از حفاظ و ثقات مخالفین شیعه بوده تضتفه شده است و یا اینکه بعدا آن قسمت از متن دچار تغییر و تصحیف شده است.میرزای نوری نیز در مستدرک الوسائل به همین مطلب اشاره کرده است :
قُلْتُ و رَوَاهُ الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی أَمَالِیهِ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حُبَیْشٍ الْکَاتِبِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ الْجَعْدِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَن‏ فِیهِ وَ فِی أَمَالِی ابْنِ الشَّیْخِ کَمَا فِی الْأَصْلِ ثُمَّ امْسَحْ رَأْسَکَ وَ رِجْلَیْک‏ فَظَهَرَ أَنَّ مَا فِی الْغَارَاتِ مِنْ تَصْحِیفِ الْعَامَّةِ فَإِنَّهُمْ یَنْقُلُونَ عَنْه‏.

مستدرک الوسائل،ج۱،ص۳۰۶ ط موسسة آل البیت علیهم السلام
البته مخالفین و کسانی که این شبهه را مطرح کرده اند، از ترس این که مکر و فریبشان در طرح شبهه رو نشود، این کلام میرزای نوری را که به دنبال روایت کتاب الغارات آمده نقل نکرده اند.

تواتر و کثرت روایات مربوط به کیفیت وضوء و عدم حجت بودن وضوء به شیوه ی مخالفین :

نکته ی دیگری که در پایان لازم دانستیم به آن اشاره کنیم این است که کیفیت وضوء شیعه علاوه بر این که مطابق قرآن است، در روایات متعدد و متواتر نیز تایید شده است و حال اگر حتی روایتی صحیح با کیفیت وضوی مخالفین در کتب شیعه بیابیم، حکم خبر شاذ را دارد و طبق قاعده ی اصولی ” الشاذ کالنادر والنادر کالمعدوم ” و چنین خبری ترک می شود و به آن عمل نمی شود و غالبا هم چنین روایاتی یا در اسناد آن ها راویان عامی مذهب وجود دارند و یا اینکه از باب تقیه صادر شده اند.به هر جهت روایتی که با تواتر مخالفت داشته باشد، به آن عمل نمی شود و حجت نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

بررسی روایت "نحن معاشر النبیا لانورث"

رسول خدا (ص) وصیت نمود که آنچه پس از نفقه همسرانم باقى مى‌ماند، صدقه است، نه این که تمام آنچه پس از من باقى مى‌ماند، صدقه است از جمله بخاری در صحیح خود می‌نویسد:

حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ قَالَ حَدَّثَنِى مَالِکٌ عَنْ أَبِى الزِّنَادِ عَنِ الأَعْرَجِ عَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ: « لاَ یَقْتَسِمُ وَرَثَتِى دِینَارًا، مَا تَرَکْتُ بَعْدَ نَفَقَةِ نِسَائِى وَمُؤْنَةِ عَامِلِى فَهْوَ صَدَقَةٌ ».

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 3، ص 1020، ح2624، کتاب الوصایا، بَاب نَفَقَةِ الْقَیِّمِ لِلْوَقْفِ و ج 3، ص 1128، ح2929،

از این روایت که در معتبرترین کتاب‌هاى اهل سنت؛ همچون صحیح بخارى و صحیح مسلم آمده، به روشنى معلوم مى‌شود که تمام اموال رسول خدا (ص) صدقه نیست و وارثان آن حضرت از اموال ایشان محروم نیستند.

از این رو، این حدیث با حدیث ابوبکر در تعارض است و به دو دلیل بر حدیث او (نحن معاشر الانبیاء ...) مقدم است:

الف: این حدیث موافق قرآن و حدیث ابوبکر مخالف قرآن است. معناى این حدیث از آنجا که باعث محرومیت تمام وارثان نمى‌شود، موافق آیات قرآن در نهى از وصیتى است که باعث محرومیت وارثان مى‌شود؛ در حالى که حدیث ابوبکر مخالف این آیات است.

خداوند در قرآن مى‌فرماید:

]... مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَى بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَار ٍّوَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ[.

وصیت و قرضِ متوفى، نباید برا ى وارثان مضّر باشند این سفارش خداوند است و خداوند دانا و بردبار است.

النساء / 11 و 12.

ب: این حدیث، مخصّص حدیث ابوبکر است:

  این حدیث، تمام اموال رسول خدا (ص)را صدقه قرار نمى‌دهد؛ بلکه اموال نقدى را پس از خارج شدن نفقه و مؤونه صدقه معرفى مى‌کند؛ بنابراین، این حدیث مى‌شود خاص، در حالى که حدیث ابوبکر عام است؛ یعنى تمام اموال رسول خدا (ص) را بدون استثناء کردن مؤونه و غیر آن صدقه قرار مى‌دهد، در نتیجه چون لحن این حدیث خاص است بر عام مقدم مى‌شود، که البته این قانونى است عام.

فخر رازى با تصریح بر این نکته مى‌نویسد:

والعام والخاص إذا تعارضا، قدم الخاص على العام.

در تعارض دو حدیث که یکى عام و دیگرى خاص باشد، خاص بر عام مقدم و ملاک عمل قرار مى‌گیرد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 3، ص 61، ذیل آیه 48 سوره بقره، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

مؤیّد این تخصیص نقل این حدیث در مسند احمد بن حنبل به صورت تلفیقى است:

قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: انا معشر الأنبیاء لا نورث ما ترکت بعد مؤنة عاملی ونفقة نسائی صدقة.

ما گروه پیامبران چیزى به ارث نمى‌گذاریم، آنچه که پس از مخارج کارگر و نفقه همسران من باقى بماند صدقه است.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 463، ح9973، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

نکته مهم و قابل دقت در این حدیث این است که در این نقل حقوق کارگران و مخارج همسران رسول خدا (ص) استثناء شده است؛ بنابراین باید به پرسیم:

چه فرقى میان همسران پیامبر، و فرزند آن حضرت وجود دارد که همسرانش پس از وى از اموال او حق استفاده داشته باشند؛ ولى حضرت زهرا (س) از آن محروم باشد؟!!!

از سوى دیگر جمله « لایقتسم ورثتی دینارا » در صدر روایت به معناى نهى نیست؛ بلکه به معناى خبردادن رسول خدا (ص) از چیزى است که پس از ایشان واقع خواهد شد.

همانگونه که طبرى به این نکته اشاره کرده و مى‌نویسد:

قال الطبرى: قوله: ( لا تقتسم ورثتى دینارًا ولا درهمًا ) لیس بمعنى النهى... ومعنى الخبر أنه لیس تقتسم ورثتى دینارًا ولا درهمًا، لأنى لا أخلفهما بعدی.

این جمله که: (درهم ودینارى بین وارثان من تقسیم نشود) به معناى نهى نیست؛ بلکه به این معنى است که من دینار و درهمى باقى نگذاشته‌ام تا بین وارثان من تقسیم شود.

إبن بطال البکری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 258، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.

اگر این تفسیر و تحلیل را واقعى بگیریم این پرسش مطرح مى‌شود که: اگر پیامبر(ص) وضعیت ارثشان را مشخص کرده‌اند؛ پس مطالبه‌ى حضرت زهراء براى چه بود؟

در پاسخ مى‌گوییم:

مطالبه‌ى ارث، دلیل مصادره‌ آن است:

مطالبه و دفاع از حق ارث در صورتى است که به اعتقاد مطالبه کننده، دیگران او را به ناحق از حق طبیعى اش محروم کرده باشند، - در فصل سوم به این موضوع خواهیم پرداخت – و حضرت زهرا(س) به شهادت دلایلى که گذشت نظام خلافت را با مطالبه حق خویش، غاصب مى‌داند، که این خود دلیل روشنى است بر این که دستگاه حکومت، اموال رسول (ص) را مصادره کرده و از دستیابى وارثان به آن ممانعت به عمل ‌آورده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

جواز تبرک نزد احمد ابن حنبل


احمد بن حنبل : لمس کردن و بوسیدن و تبرک کردن به منبر و قبر پیامبر اشکالی ندارد

یکی از مواردی که وهابیون و اتباع ابن تیمیه آن را شرک می دانند، بوسیدن قبور و لمس آن و تبرک به قبور و همچنین آثار اولیاء و صالحین می باشد که در این زمینه با تمامی مذاهب اسلامی مخالفت کرده اند. این ادعای وهابیون در شرایطی صورت می گیرد که احمد بن حنبل نیز جواز این کار را صادر کرده است.

سَأَلته عَن الرجل یمس مِنْبَر النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ویتبرک بمسه ویقبله وَیفْعل بالقبر مثل ذَلِک أَو نَحْو هَذَا یُرِید بذلک التَّقَرُّب إِلَى الله جلّ وَعز فَقَالَ لَا بَأْس بذلک.

العلل ومعرفة الرجال لابنه،ج۲،ص۴۹۲،ح۳۲۴۳ ط دار الخانی

پسر احمد بن حنبل می گوید از پدرم در مورد شخصی که منبر پیامبر را لمس می کند و با لمس آن تبرک می کند و آن را می بوسد و با قبر پیامبر نیز چنین می کند و هدفش تقرب به خداوند می باشد پرسیدم و پدرم (احمد بن حنبل) گفت اشکالی ندارد.

دار الافتاء عربستان : این کار شرک است و جائز نیست !

اما دار الافتاء عربستان که مروج و مبلغ وهابیت و تکفیر است این کار را با علم به آن که احمد بن حنبل جایز دانسته از مصادیق شرک می داند که می توانید آن را در لینک زیر مشاهده کنید :

http://shamela.ws/browse.php/book-21772/page-250

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

اقرار فخر رازی به حق بودن حضرت امیر


فخر رازی(از علمای بزرگ اهل سنت) : هرکس علی بن ابی طالب را امام خودش قرار دهد به عروة الوثقی (ریسمان محکم) چنگ زده است

فخر رازی از علماء و مفسرین بزرگ اهل سنت می نویسد :

وَمَنِ اتَّخَذَ عَلِیًّا إِمَامًا لِدِینِهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى فِی دِینِهِ وَنَفْسِهِ.

تفسیر الرازی،ج۱،ص۲۱۲ ط دار الفکر

هرکس علی [ع] را امام خویش قرار دهد، در دینش و برای خودش به عروة الوثقی (ریسمان محکم) چنگ زده است.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة مولانا امیر المؤمنین





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی

اسناد هجوم به خانه وحی

  اسناد شهادت فاطمه سلام الله علیها


مظلومیت مادرم سلام الله علیها و شهادت جانسوز آن یگانه یادگار رسول نور و رحمت توسط قاتلینی چون ابوبکر و عمر و . . در عالم اسلام اظهر من الشمس است گاهی انسان برای اتمام حجت و بر ملا شدن مکر و تدلیس عالم نمایان خیانتکار امت محمدی مجبور به تکرار واضحات است به اصطلاح علمایی که همچون احبار یهود و نصارا همان حقیقتی را پنهان و انکار می کنند که آنان از امت موسی(ع) و عیسی(ع) مخفی کردند من پیام پیامبر رحمت را از لابه لای حجابها و پرده پوشی ظلم کودتاگران گذشته و حال روایت می کنم پس بشنوید و تدبر کنید اگرچه خداوند فرموده...«لهم أعین لا یبصرون بها» برای آنان چشم هست ولی نمی بینند.در تفاسیر متعدد اهل سنت ذیل آیه شریفه آمده که خانه حضرت صدیقه طاهره خانه پیغمبر محسوب مى‏شود :
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رافضی اهوازی