اصل روایات:
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم ما أَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فإنه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا أنا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْأَسْفَلِ من النَّارِ.
عباس بن عبد المطلب به رسول خدا (ص) گفت: عمویت از تو سودى نبرد؛ در حالى که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچه‌اى از آتش مى‌باشد و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایین‌ترین درجه جهنم به سر مى‌برد.
صحیح البخاری، ج 3، ص 1408، ح3670، کتاب فضائل الصحابة، بَاب قِصَّةِ أبی طَالِبٍ.
و در روایت دوم بخارى آمده است:
حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّهُ سمع النبی صلى الله علیه وسلم وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ.
از ابوسعید خدرى نقل شده است که: از ابوطالب در نزد رسول خدا (ص) یاد شد، آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچه‌اى از آتش قرار مى‌گیرد که ساق او را فرا مى‌گیرد و از آن‌جا تا مغز، او را مى‌جوشاند.
صحیح البخاری ج 3، ص 1409، ح3672، کتاب فضائل الصحابة، بَاب قِصَّةِ أبی طَالِبٍ.
و مسلم نیشابورى در صحیح خود مى‌نویسد:
حدثنا بن أبی عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ.
عبد الله بن حارث مى‌گوید از عباس بن عبد المطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یارى کرد، آیا از این عمل سودى مى‌برد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سخت‌ترین جاى آتش بود من او را به ضحضاح (حوضچه‌اى از آتش) آوردم.
صحیح مسلم ج 1، ص 195، ح209، کِتَاب الْإِیمَانِ، بَاب شَفَاعَةِ النبی (ص) لِأَبِی طَالِبٍ وَالتَّخْفِیفِ عنه بِسَبَبِهِ.
البته روایات دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگى تقریبا به همین صورت است. ما به جهت اختصار روایت اول را بررسى سندى کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آن‌ها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.
اشکالات سندی حدیث ضحضاح
1. سفیان ثوری
سفیان ثوری، مدلس بوده است:
در سند این روایت سفیان ثورى است که وى مدلس و تدلیس وى از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفته‌اند:
ربّما یسقط... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث.
گاهى چیزى از حدیث کم مى کرد یا دیگرى چنین مى کرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است.
السیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای911هـ)، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، باب النوع الثانی: المدلس وهو قسمان، ج1،‌ ص224، تحقیق: عبد الوهاب عبد اللطیف، ناشر: مکتبة الریاض الحدیثة - الریاض.
ابن قطان در باره این نوع تدلیس مى‌گوید:
وهو شرّ أقسامه.
این بدترین نوع تدلیس است.
همان
سیوطى در ادامه مى‌نویسد:
قال الخطیب وکان الأعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الإسلام لا شک أنه جرح وإن وصف به الثوری والأعمش فلا اعتذار أنهما لا یفعلانه إلا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما.
خطیب بغدادى مى گوید: اعمش و سفیان ثورى این کار را انجام مى‌داده‌اند. علائى گفته: سخن آخر این که این نوع از تدلیس، زشت‌ترین و بدترین نوع آن است. عراقى گفته است: هر کسى که این کار را عمداً انجام دهد، به روایتش ضرر مى‌زند و روایتش مورد اعتماد نیست. شیخ الاسلام [ابن حجر عسقلانی] گفته است: شکى نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثورى و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند، این عذر آن‌ها از آن‌ها پذیرفته‌ نمى شود که کسى بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسى به کار مى‌برده‌اند که نزد خودشان ثقه بوده‌اند؛ ولى نزد غیر آن‌ها ضعیف بوده‌اند.
و نیز خطیب بغدادى در الکفایة مى‌نویسد:
قال ابنت الصلاح تبعا للخطیب وغیره عن فریق من المحدثین والفقهاء حتى بعض من احتج بالمرسل محتجین لذلک بأن التدلیس نفسه جرح لما فیه من التهمة والغش حیث عدل عن الکشف إلى الإحتمال وکذا التشیع بما لم یعط حیث یوهم السماع لما لم یسمعه والعلو وهو عنده بنزول الذی قال إبن دقیق العید أنه أکثر قصد المتأخرین به.
ابن صلاح با پیروى از خطیب بغدادى و به پیروى از عده‌اى از فقهاء و محدثین حتى آن‌هایى که حدیث مرسل را قبول دارند و به آن احتجاج مى‌کنند، مى‌گوید: تدلیس به خودى خود جرح و عیب است؛ زیرا در آن تهمت پوشاندن حق وجود دارد. از آن‌جایى که ما به راحتى مى‌توانستیم بفهمیم که این فردى که این آقاى مدلس از او روایت نقل مى‌کند ثقه است یا ضعیف یا این که او مى‌توانسته روایت بشنود یا خیر؛ اما این مدلس با این کارش ما را از مرحله کشف این مطلب به احتمال این که این آقا شاید از او شنیده باشد شاید فردى که نامش ذکر شده ثقه باشد و یا شاید هم ضعیف باشد مى‌کشاند و این توهم ایجاد مى شود که شاید او از این راوى حدیث شنیده باشد....
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای902هـ)، فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، ج 1، ص 184، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.
حتى طبق اصول مالک بن أنس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست. سخاوى در فتح المغیث مى‌نویسد:
وممن حکى هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر على أصول مالک.
تدلیس، اگر ثابت شود که کسى آن را انجام داده است، عیب است و هیچ‌ وجه روایت وى پذیرفته نمى‌شود. قاضى عبد الوهاب گفته است: این مطلب با مبناى مالک بن أنس موافق است.
السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای902هـ)، فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، ج 1، ص 184، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.
خطیب بغدادی، از علماى مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است:
سمعت الشافعی، یقول: قال شعبة بن الحجاج: « التدلیس أخو الکذب »
از شافعی شنیدم که می گفت: شعبة بن حجاج مى گوید: تدلیس، برادر دروغ است.
سمعت شعبة، یقول: «التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس».
از شعبه شنیدم که مى‌گوید: تدلیس در حدیث بدتر از زنا است، اگر من از آسمان سقوط کنم، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم.
سمعت المعافى، یقول: سمعت شعبة، یقول: « لأن أزنی أحب إلی من أن أدلس.
از شعبه شنیدم که مى‌گفت: اگر من زنا کنم، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم.
سمعت أبا أسامة یقول: « خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی إلا کذابون »
از أبا اسامه شنیدم که مى‌گفت: خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آن‌ها در نزد من دروغگو یانى نیستند.
البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر الخطیب (متوفای463هـ)، الکفایة فی علم الروایة، ج3، ص356، تحقیق: أبو عبدالله السورقی , إبراهیم حمدی المدنی، ناشر: المکتبة العلمیة - المدینة المنورة.
با این حال، چگونه مى‌توان به روایت‌هاى سفیان ثورى اعتماد کرد؟
سفیان از دشمنان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت نقل می کند:
سفیان ثورى از کسانى همچون خالد بن سلمة بن العاص، روایت نقل کرده است که به نقل ابن عائشه، این شخص شعرهایى از بنى مروان را که در هجو رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) بود مى‌خوانده است.
رک: تهذیب التهذیب، ج11، ص157، ترجمه سفیان الثوری، شماره2407.
ابن حجر عسقلانى در باره خالد بن سلمة مى‌گوید:
وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التى هجى بها المصطفى صلى الله علیه وسلم.
تهذیب التهذیب، ترجمه خالد بن سلمة، ج3، ص83، شماره 181.
از کجا معلوم که شخص حذف شده در روایات سفیان ثوری، چنین افرادى نباشد و ایشان به خاطر صحیح جلوه دادن روایت، نام وى را حذف کرده باشد؟!
2
ـ عبد الملک بن عمیر:
ذهبى درباره او مى‌گوید:
طال عمره وساء حفظه قال أبو حاتم لیس بحافظ تغیر حفظه وقال أحمد ضعیف یغلط وقال ابن معین مخلط وقال ابن خراش کان شعبة لا یرضاه وذکر الکوسج عن أحمد أنه ضعفه جدا
عمر او طولانى شد و حافظه او ضعیف شد ابو حاتم مى‌گوید: او حافظ نیست،‌ حافظه او تغییر کرد و احمد مى‌گوید: ضعیف است و اشتباه مى‌کند و ابن معین مى‌گوید: اشتباه مى‌کند و ابن خراش مى‌گوید: شعبه او را قبول نداشت،‌ کوسج از احمد بن حنبل نقل کرده است: او جدا ضعیف است.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4، ص 406، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م.
البته روایات دیگر نیز از نظر سندى مشکلاتى دارند که ما به جهت اختصار از بررسى آن‌ها خوددارى مى‌کنم، دوستانى که طالب مطالب بیشتر هستند به کتاب علامه امینى رضوان الله تعالى علیه مراجعه فرمایند. ایشان تقریبا تمام روایات را بررسى سندى کرده‌اند.
مخالفت حدیث ضحضاح مخالف با قرآن:
در این روایت به پیامبر نسبت داده شده است که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ابوطالب را از سخت‌ترین جاى جهنم خارج مى‌کند و او را به ضحضاح مى‌برد و در عذاب او تخفیف قائل مى‌شود؛ در حالى که قرآن و سنت نبوى تخفیف عذاب بر کفار را رد مى‌کند.
وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ.
نفی تخفیف عذاب بر کفار:
قرآن کریم با صراحت مى‌گوید کفارى که داخل جهنم مى‌شوند، در عذاب آنها تخفیفى داده نخواهد شد و این آیه قرآن جاى هر شک و اما اگر را مى‌بندد:
وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُور. فاطر/ 36.
و کسانى که کافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمى‏شود تا بمیرند، و نه چیزى از عذابش از آنان تخفیف داده مى‏شود این گونه هر کفران‏کننده‏اى را کیفر مى‏دهیم!
همچنین خداى عزوجل مى‌فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ * خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُونَ. البقرة/161 و 162.
کسانى که کافر شدند، و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! همیشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفیف داده مى‏شود، و نه مهلتى خواهند داشت!
بنابراین، روایاتى که در بخارى و مسلم براى اثبات کفر جناب ابوطالب نقل شده با آیات قرآن کریم در تضاد است و هرگز نمى‌توان مفاد آن‌ها را پذیرفت.
نفی شفاعت از کفار و مجرمین:
در روایت بخارى آمده بود که: «لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَةِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ»؛ در حالى که قرآن کریم هر نوع شفاعت را نسبت به کفارى که داخل در جهنم شده اند را رد مى‌کند:
فی‏ جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ عَنِ الْمُجْرِمین‏ ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَر...
فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ. المدثر/45 ـ 48.
آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مى‏کنند از مجرمان: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!».... تا جایى که خداى متعال مى‌فرماید: از این رو شفاعت شفاعت‏کنندگان به حال آنها سودى نمى‏بخشد.
و در آیه دیگر مى فرماید:
وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاْزِفَةِ إِذْ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیم وَلاَ شَفِیع یُطَاعُ. غافر/18.
و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دلها به گلوگاه مى‏رسد و تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه مى‏گردد براى ستمکاران دوستى وجود ندارد، و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود.
و در آیه دیگر مى‌فرماید:
وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنْ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْداً. مریم: 87 ـ 86.
و مجرمان را (همچون شتران تشنه‏کامى که به سوى آبگاه مى‏روند) به‏ جهنّم مى‏رانیم آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسى که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانى دارد.
در این که مراد از «عهد» در جمله « اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْداً» چیست، علماى شیعه و سنى قائل هستند که مراد از آن اقرار به وحدانیت خداوند است.
زمخشرى در کشاف مى‌گوید:
وعهد الله ما عقدوه على أنفسهم من الشهادة بربوبیته.
و عهد خدا آن چیزى است که پیمان گرفته است بر خود ایشان بر شهادت به ربوبیت خدا متعال.
الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج 2 ص 494، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.
ابن کثیر سلفى نیز مى‌گوید:
هذا استثناء منقطع بمعنی لکن من اتخذ عند الرحمن عهداً وهو شهادة أن لا اله إلاّ اللّه والقیام بحقّها.
این استثناء منقطع است بمعنى لکن کسى که نزد خدا عهدى گذاشته باشد و آن شهادت به این است که خدایى جز خداى یگانه نیست و قیام به حق آن کند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 3 ص 139، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
بنابر این اگر ابوطالب کافر باشد صحیح نیست که پیامبر براى او طلب شفاعت کند و براى پیامبر امکان پذیر نیست که در عذاب او تخفیف قائل شود. پس ثابت مى‌شود که حدیث ضحضاح مخالف با نص کتاب است.
حدیث ضحضاح مخالف با سنت نبوی
علاوه بر مخالفت حدیث ضحضاح با نص صریح آیات قرآن، با سنت پیامبر نیز مخالفت صریح دارد؛ زیرا سنت نبوى صراحت دارد بر اینکه شفاعت مخصوص کسانى است که ایمان به خداى عزوجل دارند که شامل مشرکین و کفار نمى‌شود. احمد بن حنبل در مسند خود مى‌نویسد:
1.
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ ثنا بَکْرُ بن مُضَرَ عَنِ بن الْهَادِ عن عَمْرِو بن شُعَیْبٍ عن أبیه عن جَدِّهِ ان رَسُولَ اللَّهِ قال:... فاخرت مسألتی إلى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فهی لَکُمْ وَلِمَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ الا الله
پیامبر اکرم فرمودند: درخواست خود از خداى متعال را تا روز قیامت به تاخیر انداخته ام پس آن درخواست (شفاعت) براى شما و کسانى است که شهادت به یگانگى خداى متعال مى‌دهند.
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 222، ح 7028، ناشر: مؤسسة قرطبة مصر.
ابن کثیر بعد از نقل این روایت مى‌گوید:
إسناد جید قوی ولم یخرجوه.
اسناد این روایت خوب و قوى است؛ ولى آن‌ها (نویسندگان صحاح سته) نقل نکرده‌اند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص256، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
البانى در باره این روایت مى‌گوید:
أخرجه أحمد بسند حسن.
این روایت را احمد با سند «حسن» نقل کرده است.
ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، إرواء الغلیل، ج 1، ص 317، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1405 - 1985 م.
2. حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا حسین بن محمد ثنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن أبی بردة عن أبی مُوسَى قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم أُعْطِیتُ خَمْساً بُعِثْتُ إلى الأَحْمَرِ وَالأَسْوَدِ وَجُعِلَتْ لی الأَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً وَأُحِلَّتْ لی الغنائم ولم تَحِلَّ لِمَنْ کان قبلی وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ شَهْراً وَأُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ وَلَیْسَ من بنى الا وقد سَأَلَ شَفَاعَةً وإنی أخبأت شفاعتی ثُمَّ جَعَلْتُهَا لِمَنْ مَاتَ من أمتی لم یُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً.
رسول خدا فرمودند: پنج چیز به من عطا شده است یکى اینکه براى هدایت (همه) سرخ‌پوست و سیاه‌پوست مبعوث شدم و زمین براى من پاک قرار داده شد و غنیمت‌ها براى من حلال شده که براى پیامبران قبل از من حلال نشده بود و با وحشت (ابهت) یارى داده شدم و شفاعت به من داده شد و هیچ پیامبرى نبود مگر اینکه سهم شفاعت خود را طلب کرد و به درستى که من شفاعت خود را نگه داشتم سپس آن را براى کسى قرار دادم که در حالى بمیرد که مشرک به خداى متعال نباشد.
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 416، ح19750، ناشر: مؤسسة قرطبة مصر.
هیثمى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:
رواه أحمد متصلا ومرسلا والطبرانی ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را احمد به صورت متصل و مرسل و همچنین طبرانى نقل کرده‌اند، راویان این روایت، راویان صحیح بخارى هستند.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 8، ص 258، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت 1407هـ..
ابن کثیر در باره این روایت مى‌گوید:
وهذا اسناد صحیح ولم أرهم خرجوهم.
اسناد این روایت صحیح است؛ در حالى که ندیدم که آن‌ها (نویسنگان صحاح سته) آن را نقل کرده باشند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص256، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.
3. حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا هَاشِمٌ والخزاعی یَعْنِى أَبَا سَلَمَةَ قَالاَ حدثنا لَیْثٌ حدثنی یَزِیدُ بن أبی حَبِیبٍ عن سَالِمِ بن أبی سَالِمٍ عن مُعَاوِیَةَ بن مُغِیثٍ الهذلی عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّهُ سَمِعَهُ یقول سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم... فقال:... وشفاعتی لِمَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله مُخْلِصاً یُصَدِّقُ قَلْبُهُ لِسَانَهُ وَلِسَانُهُ قَلْبَهُ.
رسول گرامى اسلام فرمودند: شفاعت من براى کسى است که از روى اخلاص شهادت به یگانگى خداى متعال دهد و شهادت دهد که محمد رسول خداست و قلب او را زبانش و زبان او را قلبش تصدیق کند.
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 307، ح8056، ناشر: مؤسسة قرطبة مصر.
حاکم نیشابورى مى‌گوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد.
این روایت، سندش صحیح است.
النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (متوفای405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
هیثمى در باره این روایت مى‌گوید:
ورجاله رجال الصحیح غیر معاویة بن متعب وهو ثقة.
راویان این روایت، راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از معاویه بن متعب که او نیز ثقه است.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج10، ص 404، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت 1407هـ.
استدلال به آیه هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ
یکى از آیاتى که دشمنان اهل بیت علیهم السلام براى اثبات کفر جناب ابوطالب علیه السلام به آن استدلال کرده‌اند، آیه شریفه 26 سوره انعام است که خداوند مى‌فرماید:
وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُون َ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ. الانعام/26.
آنها دیگران را از آن بازمى‏دارند و خود نیز از آن دورى مى‏کنند آنها جز خود را هلاک نمى‏کنند، ولى نمى‏فهمند!.
ابن اسحاق در سیره خود، طبرى و ابن أبى حاتم در تفسیرشان و... مى‌نویسند:
نا یونس عن قیس بن الربیع عن حبیب بن أبی ثابت قال حدثنی من سمع ابن عباس یقول فی قوله تعالى «وهم ینهون عنه وینأون عنه» نزلت فی أبی طالب کان ینهی عن أذى محمد وینئا عما یجیء به أن یتبعه.
حبیب بن ثابت مى‌گوید: شنیدم از کسى که از ابن عباس شنیده بود که او در باره آیه «وهم ینهون عنه...» مى‌گفت: این آیه در باره ابو طالب نازل شده است که او به مردم اجازه نمى‌داد محمد (ص) را اذیت کنند؛ و خود نیز از پیروى کردن از او دورى مى‌کرد.
محمد بن إسحاق بن یسار (متوفای 151هـ)، سیرة ابن إسحاق (المبتدأ والمبعث والمغازی)، ج 4، ص 222، تحقیق: محمد حمید الله، ناشر: معهد الدراسات والأبحاث للتعریف؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 173، ناشر: دار الفکر، بیروت 1405هـ
إبن أبی حاتم الرازی، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس (متوفای327هـ)، تفسیر القرآن، ج 4، ص 1277، تحقیق: أسعد محمد الطیب، ناشر: المکتبة العصریة - صیدا.
نقد و بررسی:
در جواب از استدلال به این روایت تذکر چند نکته ضرورى است:
اولاً: روایتى که ابن اسحاق و طبرى و... به آن استدلال کردند، از نظر سندى مشکل دارد؛ زیرا این روایت مرسل است «حدثنی من سمع ابن عباس؛ کسى که از ابن عباس شنیده بود، براى من نقل کرد» و مشخص نیست که این شخص چه کسى است.
ثانیا: معناى آیه این نیست که برخى از او دفاع و نیز از او دورى مى‌کردند؛ بلکه مى‌گوید: آنها مردم را از پیروى او منع مى‌کردند و خود نیز دورى مى‌نمودند؛ در حالى که حضرت ابوطالب هرگز مردم را از پیامبر دور نمى‌کرد و از آن حضرت دفاع مى‌نمود و بین تشویق مردم از دورى با پیامبر تا دفاع از آن حضرت معنا کاملاً متفاوت مى‌باشد.
ثالثاً: دلیل دیگر در رد این تفسیر غلط این است که (ینئون) به معناى دورى است؛ در حالى که ابوطالب همواره با پیامبر و در کنار او ابود و از او دورى نمى‌نمود.
رابعاً: طبق این روایت این آیه تنها در مورد ابوطالب است؛ با اینکه ینهون و ینئون جمع است و مفرد نسیت. اگر این آیه تنها در باره ابوطالب نازل شده بود باید به این صورت مى‌آمد:
و هو ینهی و ینأی عنه.
بنابراین این آیه در مورد کفار و مشرکینى است که هم از آن دورى مى‌نمودند و هم دیگران را از پیروى از آن حضرت بازمى‌داشتند نه در باره ابوطالب علیه السلام.
خامساً: برخى از دانشمندان اهل سنت، تصریح کرده‌اند که این آیه در باره مشرکین مکه نازل شده است، نه شخص ابوطالب؛ چنانکه طبرى نیز این قول را همراه با ذکر مستندات نقل مى‌کند:
اختلف أهل التأویل فی تأویل قوله: (وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ) فقال بعضهم: معناه: هؤلاء المشرکون المکذّبون بآیات اللّه،ینهون الناس عن اتّباع محمد (ص) والقبول منه، وینأون عنه: یتباعدون عنه.
علماى تفسیر در باره این آیه دچار اختلاف شده‌اند، برخى گفته‌اند که مراد از آن، مشرکینى است که آیات قرآن را تکذیب کردند، مردم از پیروى محمد (ص) بازمى‌داشتند و خود نیز از او دورى مى‌کردند.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7 ص 171، ناشر: دار الفکر، بیروت 1405هـ.
ثعلبى در تفسیر خود مى‌نویسد:
فأنزل الله تعالى «وهم ینهون عنه وینؤن عنه» أی یمنعون الناس عن أذى النبی صلى الله علیه وسلم ویناؤن عنه أی یبتعدون عما جاء له من الهدی فلا یصدقونه وهذا قول القاسم بن محمد وعطاء ابن دینار وإحدى الروایتین عن ابن عباس وعن محمد بن الحنفیة والسدی والضحاک قالوا: نزلت فی جملة کفار مکة یعنی وهم ینهون الناس عن اتباع محمد والإیمان به ویتباعدون بأنفسهم عنه.
این آیه به این معنا است که: آن‌ها مردم را از اذیت رسول خدا (ص) منع مى‌کردند و خود نیز از آن حضرت دورى مى‌کردند. یعنى از آن چه رسول خدا براى هدایت آن‌ها ‌آورده بود، دروى مى‌کردند و آن را تصدیق نمى‌نمودند. این قول قاسم بن محمد و عطاء بن دینار و یکى از روایاتى است که از ابن عباس نقل شده است. و از محمد بن حنیفه، سدى و ضحاک نقل شده است که گفته‌اند: این آیه در باره همه کافر نازل شده است؛ یعنى آن‌ها مردم از پیروى کردن از محمد (ص) و ایمان به او منع مى‌کردند و خود نیز از آن دورى مى‌جستند.
الثعلبی النیسابوری، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم (متوفای 427 هـ)، الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی )، ج 4، ص 142، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.
استدلال به آیه شریفه «ما کان للنبی أن یستغفروا للمشرکین»
مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ. التوبه/ 113.
بخارى نقل مى‌کند:
عن أَبی الْیَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ أَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ أَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه علیه وسلم فَوَجَدَ عِنْدَهِ أَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أُمَیَّةَ بْنِ الْمُغِیرَةِ، فَقَالَ »أَىْ عَمِّ قُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، کَلِمَةً أُحَاجُّ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ « فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی أُمَیَّةَ أَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه علیه وسلم یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ، وَیُعِیدَانِهِ بِتِلْکَ الْمَقَالَةِ حَتَّى قَالَ أَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا کَلَّمَهُمْ عَلَى مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَأَبَى أَنْ یَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللّه علیه وسلم « وَاللَّهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْکَ». فَأَنْزَلَ اللَّهُ (مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ) (التوبة/ 113).
هنگامى که ابوطالب در بستر احتضار قرار گرفت، رسول خدا (ص) نزد وى آمد و ابوجهلو عبد الله بن أبى امیه را در کنار او دید. رسول خدا فرمود: اى عمو! بگو خداى جز خداى یکتا نیست، سخنى که با آن در نزد پروردگارم به آن احتجاج خواهم کرد. ابوجهل و عبد الله بن امیه گفتند: آیا از دین عبد المطلب دست مى‌داری؟ رسول خدا نتوانست این سخن را بر زبان جارى کند و آن دو با آن سخنى که گفتند ابوطالب را از گفتن کلمه توحید دور کردند؛ تا این که ابوطالب آخرین کلمه‌اى را که آن دو گفته بودند؛ یعنى «على ملة عبد المطلب» را بر زبان جارى کرد و از گفتن «لا اله الا الله» خوددارى کرد. رسول خدا فرمود: به خدا قسم براى تو از خداوند طلب بخشش خواهم کرد... سپس خداوند این آیه را نازل کرد: «براى پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند
صحیح البخاری، ج 6، ص 17، ح 4772، کتاب التفسیر، ب 1، باب « قَوْلِهِ إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ». وج 4، ص 247، ح3884، کتاب مناقب الأنصار، ب 40، باب قِصَّةُ أَبِی طَالِب.
نقد و بررسی:
مدنی بودن آیه شریفه:
این آیه شریفه از آیات مدنى که در سوره برائت که آخرین سوره اى است که بر پیامبر نازل شده است قرار دارد چنانکه بخارى مى‌گوید:‌
عن الْبَرَاء رضى اللّه عنه قَالَ آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ بَرَاءَةَ.
صحیح البخاری، ج 5، ص 115، ح 4605، کتاب التفسیر، ب 27، باب یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ.
در حالیکه روایت دلالت دارد که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم امر به گفتن کلمه توحید کردند و ابوطالب از ایمان آوردن امتناع ورزید و بعد این آیه نازل شد و وقوع این جریان قبل از هجرت به مدینه و در مکه بوده است.
فاصله ده ساله بین رحلت ابوطالب و نزول آیه
اگر بپذیریم که این آیه در شأن جناب ابوطالب نازل شده است باید معتقد شویم که این آیه ده سال بعد از وقوع جریان نازل شده است؛ یعنى رسول خدا صلى الله علیه وآله ده سال براى جناب ابوطالب علیه السلام طلب استغفار مى‌کرده است و خداوند بعد از ده سال به آن حضرت فرموده است که تو در این ده سال حق نداشتى که براى ابوطالب استغفار کنى !!!
مخالفت استغفار رسول الله با قرآن
نکته دیگر این که اگر ما جناب ابوطالب علیه السلام کافر و مشرک بدانیم، استغفار براى جناب ابوطالب علیه السلام، مخالف آیات قرآن بوده است و این یعنى این که رسول خدا بر خلاف دستور قرآن کریم براى جناب ابوطالب علیه السلام طلب استغفار کرده‌اند. خداوند در سوره مجادله مى‌فرماید:
لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ. المجادلة: 22/58.
هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند.
تعدادى از علماى اهل سنت تصریح کرده‌اند که این آیه در جنگ بدر در سال دوم هجرى نازل شده است چنانکه قرطبى مى‌نویسد:
وقال ابن مسعود: نزلت فی أبی عبیدة بن الجراح، قتل أباه عبد اللّه بن الجراح یوم أحد وقیل: یوم بدر.
ابن مسعود گفته: این آیه در باره أبى عبیده جراح نازل شد که پدر او در عبد الله بن الجراج در روز احد و برخى گفته‌اند که در روز بدر کشته شده است.
الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای671، الجامع لأحکام القرآن، ج 17، ص 307، ناشر: دار الشعب القاهرة.
همچنین ابن کثیر مى‌گوید:
وقد قال سعید بن عبد العزیز وغیره أنزلت هذه الآیة (لا تجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر)، إلى آخرها فی أبی عبیدة عامر بن عبد اللّه بن الجراح حین قتل أباه یوم بدر.
سعید بن عبد العزیز و دیگران نقل کرده‌اند که این آیه « لا تجد قوما...» در باره أبى عبیده عامر بن عبد الله بن جراح در زمانى که پدرش در جنگ بدر کشته شد، نازل شده است.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 303، ناشر: دار الفکر - بیروت 1401هـ.
تردیدى نیست که طلب استغفار براى کسی، نوعى محبت کردن به آن شخص است و طبق این آیه دوستى با کفار منع شده است. اگر بگوییم که رسول خدا صلى الله علیه وآله تا سال دهم هجرى از خداوند در باره ابوطالب طلب استغفار مى‌کرده است، تا این که خداوند آیه « مَا کَانَ لِلنَّبِى وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ» نازل کرد،‌ به این معنا است که رسول خدا صلى الله علیه وآله نعوذ بالله هشت سال از دستور خداوند سرپیچى کرده است.


نتیجه:


مدعیان کفر جناب ابوطالب هیچ دلیل محکمى بر مدعاى خود ندارند و ابوطالب حامى پیامبر و مومن بوده است تنها گناه ابوطالب این بوده که پدر حضرت على (علیه السلام) بوده و دشمنان آن حضرت و امویان بخصوص معاویه و هم پیمانانش سعى بسیار براى مخدوش کردن جلوه نورانى حضرت على (علیه السلام) نمودند و در این جنایت از هر حربه ممکنى حتى بد نام کردن نام حضرت ابوطالب (علیه السلام) نیز استفاده کردند.